۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
جز (جایگزینی متن - 'امير المؤمنين' به 'اميرالمؤمنين') |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
ماجراى هجرت هر يك از امير زادگان سلجوقى به گوشه و كنار و درگيرى و رويارويى آنان با سلطان محمود بن سبكتكين و سلطان مسعود بن محمود و جنگشان با سپاه سوباشى، درونمايه سخن دوم اين كتاب است. | ماجراى هجرت هر يك از امير زادگان سلجوقى به گوشه و كنار و درگيرى و رويارويى آنان با سلطان محمود بن سبكتكين و سلطان مسعود بن محمود و جنگشان با سپاه سوباشى، درونمايه سخن دوم اين كتاب است. | ||
مودود، پسر و ولىعهد مسعود به فرمان پدرش همراه با وزير او به بلخ رفت (432ق) و محمد، برادر سلطان مسعود، بر سر پادشاهى با او به نبرد پرداخت و سرانجام زندانىاش كرد و كشت و پس از آن با مودود درگير و كشته شد. مودود نيز پس از هفت سال پادشاهى، مُرد و فرزندش عبدالرشيد بر جايش نشست. يكى از غلامان شاهان غزنه او را نيز به قتل رساند و نوشتكين، غلام سلطان مسعود به خونخواهى اين خاندان برخاست و فرخزاد، فرزند مسعود را بر تخت شاهى نشاند. ويژگىهاى اخلاقى و خصال حكومت دارى فرخزاد و رويدادهاى روزگار وى نيز در دنباله همين گزارش آمده و «ماجراى | مودود، پسر و ولىعهد مسعود به فرمان پدرش همراه با وزير او به بلخ رفت (432ق) و محمد، برادر سلطان مسعود، بر سر پادشاهى با او به نبرد پرداخت و سرانجام زندانىاش كرد و كشت و پس از آن با مودود درگير و كشته شد. مودود نيز پس از هفت سال پادشاهى، مُرد و فرزندش عبدالرشيد بر جايش نشست. يكى از غلامان شاهان غزنه او را نيز به قتل رساند و نوشتكين، غلام سلطان مسعود به خونخواهى اين خاندان برخاست و فرخزاد، فرزند مسعود را بر تخت شاهى نشاند. ويژگىهاى اخلاقى و خصال حكومت دارى فرخزاد و رويدادهاى روزگار وى نيز در دنباله همين گزارش آمده و «ماجراى اميرالمؤمنين، القائم بامر الله و ارسلان بساسيرى و رهسپار شدن سلطان ركن الدين ابوطالب طغرل بك به بغداد»، پس از آن جاى گرفته است. | ||
ويژگىهاى وزير عميد الملك ابونصر كندرى، در فصل ديگرى عرضه مىشود و پيش از آن، سخنى درباره «منش سلطان ركن الدين ابوطالب طغرل بن ميكاييل بن سلجوق» نيز وجود دارد و نبرد ملك جقر بك داود بن ميكاييل با سلطان عضد الدوله ابوشجاع آلب ارسلان و شكست خوردن مودود و صلح آنان با يكديگر، خود داستان ديگرى است. | ويژگىهاى وزير عميد الملك ابونصر كندرى، در فصل ديگرى عرضه مىشود و پيش از آن، سخنى درباره «منش سلطان ركن الدين ابوطالب طغرل بن ميكاييل بن سلجوق» نيز وجود دارد و نبرد ملك جقر بك داود بن ميكاييل با سلطان عضد الدوله ابوشجاع آلب ارسلان و شكست خوردن مودود و صلح آنان با يكديگر، خود داستان ديگرى است. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
از آن پس «روزگار سلطان اعظم، جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» فرزند آلب ارسلان فرا رسيد. وى در «حل و عقد و گشاد و بست امور اقاليم زمين، نامبردار» بود. ويژگىهاى وى و گزارش، درباره رويدادهاى روزگار او و درگذشت القائم بأمر الله (467ق) و نشستن مقتدى (ابوالقاسم عبيد الله) بر جايش، در سخنهاى جداگانهاى عرضه شدهاند. | از آن پس «روزگار سلطان اعظم، جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» فرزند آلب ارسلان فرا رسيد. وى در «حل و عقد و گشاد و بست امور اقاليم زمين، نامبردار» بود. ويژگىهاى وى و گزارش، درباره رويدادهاى روزگار او و درگذشت القائم بأمر الله (467ق) و نشستن مقتدى (ابوالقاسم عبيد الله) بر جايش، در سخنهاى جداگانهاى عرضه شدهاند. | ||
ديگر گفتار اين كتاب، درباره ولادت سنجر بن ملك شاه، نوه الب ارسلان و «حركت ديگر بار سلطان جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» به سوى ما وراء النهر است. نويسنده همچنين از چگونگى كشته شدن نظام الملك به همدستى الموتيان، پس از 27 سال وزارت و درگذشت ابوالفتح ملك شاه بن آلب ارسلان گزارش مىكند و به ماجراى پادشاهى محمد بن سلطان ملك شاه و سلطنت ركن الدين ابوالمظفر بركيارق بن ملك شاه و غياث الدين ابوشجاع محمد طبر مىپردازد. وى غياث الدين را قسيم | ديگر گفتار اين كتاب، درباره ولادت سنجر بن ملك شاه، نوه الب ارسلان و «حركت ديگر بار سلطان جلال الدوله ابوالفتح ملك شاه» به سوى ما وراء النهر است. نويسنده همچنين از چگونگى كشته شدن نظام الملك به همدستى الموتيان، پس از 27 سال وزارت و درگذشت ابوالفتح ملك شاه بن آلب ارسلان گزارش مىكند و به ماجراى پادشاهى محمد بن سلطان ملك شاه و سلطنت ركن الدين ابوالمظفر بركيارق بن ملك شاه و غياث الدين ابوشجاع محمد طبر مىپردازد. وى غياث الدين را قسيم اميرالمؤمنين مىخواند و وزيرانش را بر مىشمرد و ويژگىهايشان را باز مىگويد و از ديگر ماجراهاى روزگار وى گزارش مىدهد. | ||
پس از مرگ محمد طبر، ابوالحارث سنجر بن ملك شاه كه در زندگىاش توفيقمند بود، به رى رفت و در آنجا با سلطان محمود (برادر زادهاش) روياروى شد (512ق) و او را شكست داد. ماجراهاى خرد و كلان ديگرى نيز در اين بخش گزارش مىشود تا اينكه از «سلطنت مغيث الدين ابوالقاسم محمود بن محمد طبر در عراق» و سلطنت ركن الدين طغرل بن محمد طبر (برادر محمود) سخن مىرود. | پس از مرگ محمد طبر، ابوالحارث سنجر بن ملك شاه كه در زندگىاش توفيقمند بود، به رى رفت و در آنجا با سلطان محمود (برادر زادهاش) روياروى شد (512ق) و او را شكست داد. ماجراهاى خرد و كلان ديگرى نيز در اين بخش گزارش مىشود تا اينكه از «سلطنت مغيث الدين ابوالقاسم محمود بن محمد طبر در عراق» و سلطنت ركن الدين طغرل بن محمد طبر (برادر محمود) سخن مىرود. |
ویرایش