دیوان ناصرخسرو (ویرایش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۹: خط ۴۹:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
و در ادامه از انسان‌هایی که به دین نمی‌گروند و از پذیرش حقیقت - که امری فطری است - سر برمی‌تابند، با تعبیری تحقیرآمیز یاد می‌کند:
و در ادامه از انسان‌هایی که به دین نمی‌گروند و از پذیرش حقیقت - که امری فطری است - سر برمی‌تابند، با تعبیری تحقیرآمیز یاد می‌کند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' آنکه به دین اندر ناید خرست''|2='' گرچه مر او را چو تو، آدم نیاست''}}
{{ب|'' آنکه به دین اندر ناید خرست''|2='' گرچه مر او را چو تو، آدم نیاست''}}
خط ۵۶: خط ۵۵:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' راه سوی دینت نماید خرد''|2='' از پی دین رو که مبارک عصاست''<ref>ر.ک: همان، ص7- 8</ref>}}.
{{ب|'' راه سوی دینت نماید خرد''|2='' از پی دین رو که مبارک عصاست''<ref>ر.ک: همان، ص7- 8</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۷۰: خط ۶۹:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' خردمندا، مراد ایزد از دنیا به حاصل کن''|2='' مراد او تو خود دانی چه چیز است ار خردمندی''}}
{{ب|'' خردمندا، مراد ایزد از دنیا به حاصل کن''|2='' مراد او تو خود دانی چه چیز است ار خردمندی''}}
{{ب|'' مراد ایزدی دین است چون دین یافتی زان پس''|2='' دگر مر خویشتن را در سپنجی جای نپسندی''<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>}}.
{{ب|'' مراد ایزدی دین است چون دین یافتی زان پس''|2='' دگر مر خویشتن را در سپنجی جای نپسندی''<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۷۸: خط ۷۷:
{{ب|'' گر مسلمانی به دین اندر برو''|2='' بر طریق و راه خیرالمرسلین''}}
{{ب|'' گر مسلمانی به دین اندر برو''|2='' بر طریق و راه خیرالمرسلین''}}
{{ب|'' بر ره آن رو به دین کوت آفرید''|2='' خود برای خویش دینی مافرین''}}
{{ب|'' بر ره آن رو به دین کوت آفرید''|2='' خود برای خویش دینی مافرین''}}
{{ب|'' مافرین دینی به نادانی کزان''|2='' بر تنت نفرین کند جان آفرین''<ref>ر.ک: همان</ref>}}.
{{ب|'' مافرین دینی به نادانی کزان''|2='' بر تنت نفرین کند جان آفرین''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۸۴: خط ۸۳:
# خردگرایی:
# خردگرایی:
#: ناصرخسرو - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گران‌بها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که به‌فرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دل‌وجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلت‌هایی چون خیر و عدل و احسان می‌داند:
#: ناصرخسرو - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گران‌بها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که به‌فرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دل‌وجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلت‌هایی چون خیر و عدل و احسان می‌داند:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' به‌فرمان او شد خرد جفت با جان''}}
{{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' به‌فرمان او شد خرد جفت با جان''}}
خط ۱۰۶: خط ۱۰۴:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بی‌باریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}.
{{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بی‌باریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
# طلب دانش:
# طلب دانش:
خط ۱۱۳: خط ۱۱۱:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}}
{{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}}
{{ب|'' با خاطر منور روشن‌تر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}}.
{{ب|'' با خاطر منور روشن‌تر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
# عدالت و دادگری:
# عدالت و دادگری:
خط ۱۲۲: خط ۱۲۰:
{{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}}
{{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}}
{{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}}
{{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}}
{{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}}.
{{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
# نیکوکاری:
# نیکوکاری:
خط ۱۳۱: خط ۱۲۹:
{{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}}
{{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}}
{{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}}
{{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}}
{{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}}.
{{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
# ارج سخن و آداب آن:
# ارج سخن و آداب آن:
خط ۱۳۸: خط ۱۳۶:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}}
{{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}}
{{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}.
{{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۵۶: خط ۱۵۴:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|'' طعام جان سخن باشد سخن جز پاک و خوش مشنو''|2='' ازیرا چون نباشد خوش طعام و پاک، بگزاید''}}.
{{ب|'' طعام جان سخن باشد سخن جز پاک و خوش مشنو''|2='' ازیرا چون نباشد خوش طعام و پاک، بگزاید''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش