دیوان شمس مغربی (انتشارات امیرکبیر)

    از ویکی‌نور
    دیوان شمس مغربی
    دیوان شمس مغربی (انتشارات امیرکبیر)
    پدیدآورانشمس مغربی، محمد شیرین بن عزالدین (نویسنده) میرعابدینی، ابوطالب (محقق)
    ناشرامیرکبیر
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشر1381ش.
    چاپیکم
    شابک964-00-0859-1
    موضوعشعر فارسي - قرن 8ق. شمس مغربي، محمد شيرين بن عز الدين ، 750؟ - 809ق. - سرگذشت نامه توحيد
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‎‏1381 / 5513 ‏PIR‎‏

    دیوان شمس مغربی مجموعه اشعار شمس‌الدین محمد شمس مغربی (متوفی 809ق) ملقب به محمد شیرین یا ملامحمد شیرین، از شاعران صوفی مشرب قرن هشتم هجری و از پیروان مکتب محی‌الدین بن عربی است. این اثر با تحقیق و مقدمه سید ابوطالب میرعابدینی منتشر شده است.

    کلیات دیوان مغربی مشتمل بر اشعار عربی 223 بیت، غزلیات فارسی 199، مثنوی 22، قطعه 2، ترجیعات 3، رباعیات 35 بیت و فهلویات یک غزل و 14 دوبیتی است[۱]‏.

    مغربی در مقدمه دیوان با ذکر اشعاری از ترجمان الاشواق محیی‌الدین عشق و ارادت خویش را به وی بیان کرده است.[۲]‏. او یکی از مشهورترین شاعران و شاید شبیه‌ترین همه آنها به ابن عربی می‌باشد که مذهب و مشربش در وحدت وجود و شهود، خلاصه می‌شود. و حتی برخی بر این عقیده هستند که شهرت اصلی او به سبب تبلیغ و تفسیر اندیشه‌های ابن عربی می‌باشد.[۳]‏.

    در تجدید نظر چاپ دوم دیوان سخنی کوتاه در باب وحدت وجود افزوده شده است تا چگونگی ارتباط و اتصال این اندیشه با تصوف قرن نهم به‌ویژه با تفکر شمس مغربی آشکارتر گردد. چه زیبا سروده است در باب اینکه این صورت ممکنات در علم خدا ثابت است:

    در انتهای کتاب نیز اصطلاحات عرفانی در اشعار شمس مغربی با استفاده از شرح گلشن راز و اصطلاحات عراقی و دیگر منابع شرح و تبیین شده است.[۵]‏.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص18
    2. ر.ک: همان، ص21-2؛ مقدمه منثور دیوان شمس مغربی، ص45
    3. ر.ک: اکبرزاده، فریبا، ص28
    4. ر.ک: مقدمه، ص21
    5. ر.ک: متن کتاب، ص257

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. اکبرزاده، فریبا، «بررسی و تحلیل تطبیقی وحدت وجود در شعر ابن عربی و شمس مغربی»، کاوش‌نامه ادبیات تطبیقی تابستان 1397، شماره 30، ص 25 تا 40.

    وابسته‌ها

    بیرون دوید یار ز خلوتگه شهودخود را به شکل جمله جهان خود به خود نمود
    با آنکه شد غنی همه عالم زگنج اویک‌جو از او نه کاشت نه در وی جوی فزود[۴]‏.