پرش به محتوا

دیوان سید عمادالدین نسیمی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'رده:سال97-25مرداد الی24 شهریور' به ''
جز (جایگزینی متن - 'ی‎اش' به 'ی‌اش')
جز (جایگزینی متن - 'رده:سال97-25مرداد الی24 شهریور' به '')
(۲۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۱: خط ۲۱:
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخوان همراه نور =26975
| کد پدیدآور =17609
| کد پدیدآور =17609
| پس از =
| پس از =
خط ۲۹: خط ۳۰:


==ساختار==
==ساختار==
کتاب با مقدمه مصحح آغاز و اشعار در قالب غزلیات، مثنوی، ترجیع‎بند، قصیده و رباعیات، عرضه شده است.
کتاب با مقدمه مصحح آغاز و اشعار در قالب غزلیات، مثنوی، ترجیع‌بند، قصیده و رباعیات، عرضه شده است.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در مقدمه، زندگی‎نامه مفصلی از نویسنده، ارائه گردیده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-‎22</ref>.
در مقدمه، زندگی‌نامه مفصلی از نویسنده، ارائه گردیده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-‎22</ref>.


موضوع توحید و شهود عرفانی وحدت از مهم‎ترین مضامین اشعار نسیمی است. بحث وحدت وجود از مهم‎ترین مباحث عرفان نظری است و همچنین در عرفان عملی از چگونگی رسیدن به شهود این وحدت سخن گفته می‎شود<ref>ر.ک: بانک، عاطفه؛ افتخار، مهدی، ص19</ref>.
موضوع توحید و شهود عرفانی وحدت از مهم‎ترین مضامین اشعار نسیمی است. بحث وحدت وجود از مهم‎ترین مباحث عرفان نظری است و همچنین در عرفان عملی از چگونگی رسیدن به شهود این وحدت سخن گفته می‌شود<ref>ر.ک: بانک، عاطفه؛ افتخار، مهدی، ص19</ref>.


از نظر [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] آب حیات، اسم اعظم، مظهر ذات کبریایی، صورت خدا و حتی روح‎القدس جلوه‎ای از انسان کامل است. حقیقت انسان اگر از مشرق غیب برآید آفتاب وحدت ظاهر می‎شود. گوهر لامکان و گوهر همه اشیا و ظاهر و باطن در دو عالم انسان است که مظهر تام خداست.<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>.
از نظر [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] آب حیات، اسم اعظم، مظهر ذات کبریایی، صورت خدا و حتی روح‌القدس جلوه‌ای از انسان کامل است. حقیقت انسان اگر از مشرق غیب برآید آفتاب وحدت ظاهر می‌شود. گوهر لامکان و گوهر همه اشیا و ظاهر و باطن در دو عالم انسان است که مظهر تام خداست.<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>.


با ملاحظه اشعار [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]]، می‎توان دریافت که از نظر او، رسیدن و مشاهده همه حقایق با خالی شدن از خود و فانی شدن در خدا و رسیدن به توحید امکان‎پذیر است؛ یعنی با معرفت حقیقت موجودات و معرفت نفس انسانی که مظهر تمام‎نمای خداست.<ref>ر.ک: همان، ص23-‎24</ref>.
با ملاحظه اشعار [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]]، می‌توان دریافت که از نظر او، رسیدن و مشاهده همه حقایق با خالی شدن از خود و فانی شدن در خدا و رسیدن به توحید امکان‌پذیر است؛ یعنی با معرفت حقیقت موجودات و معرفت نفس انسانی که مظهر تمام‌نمای خداست.<ref>ر.ک: همان، ص23-‎24</ref>.


بنابراین آنچه از مشاهده خود در عبارات نسیمی و دیگر عارفان، وجود دارد و در مواردی که علی‎الظاهر به‎صورت مبالغه‎آمیزی مشغول ستایش خود و یا «آدم» است، به‎خاطر تلازمی است که خودشناسی با خداشناسی دارد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ نه اینکه خود انسان در قبال خداوند شیئیت و موجودیتی داشته باشد. نسیمی درباره این تلازم می‎گوید:
بنابراین آنچه از مشاهده خود در عبارات نسیمی و دیگر عارفان، وجود دارد و در مواردی که علی‌الظاهر به‌صورت مبالغه‌آمیزی مشغول ستایش خود و یا «آدم» است، به‌خاطر تلازمی است که خودشناسی با خداشناسی دارد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ نه اینکه خود انسان در قبال خداوند شیئیت و موجودیتی داشته باشد. نسیمی درباره این تلازم می‌گوید:


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۵۳: خط ۵۴:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گر نبودی مظهر ذات خدا آدم کجا''|2=''مستحق سجده گشتی او ز علام علیم''}}
{{ب|''گر نبودی مظهر ذات خدا آدم کجا''|2=''مستحق سجده گشتی او ز علام علیم''}}
{{ب|''آتش رخسار آدم بود بی روی و ریا ''|2=''آنکه می‎گفت از درخت سبز أنا الله با کلیم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص24</ref>.
{{ب|''آتش رخسار آدم بود بی روی و ریا ''|2=''آنکه می‌گفت از درخت سبز أنا الله با کلیم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص24</ref>.


از نظر نسیمی انسان وجه تمام‎نمای حق است، نه خود حق. وی در غزلی می‎گوید:
از نظر نسیمی انسان وجه تمام‌نمای حق است، نه خود حق. وی در غزلی می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مرغ عرشیم و قاف خانه ماست ''|2=''كن فكان فرش آشیانه ماست''}}
{{ب|''مرغ عرشیم و قاف خانه ماست ''|2=''كن فكان فرش آشیانه ماست''}}
خط ۶۳: خط ۶۴:
در اینجا نظر وی درباره وجه الله بودن انسان کامل، قابل ملاحظه است. «وجه بی ‎عذر و بی ‎بهانه ما»، اشاره به این مطلب است که باطن اولیای الهی و انسان ‎‎کامل، «وجه الله» است. در حدیث مروی از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] است که «نحن وجه الله»<ref>ر.ک: همان</ref>.
در اینجا نظر وی درباره وجه الله بودن انسان کامل، قابل ملاحظه است. «وجه بی ‎عذر و بی ‎بهانه ما»، اشاره به این مطلب است که باطن اولیای الهی و انسان ‎‎کامل، «وجه الله» است. در حدیث مروی از [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] است که «نحن وجه الله»<ref>ر.ک: همان</ref>.


عارف در وجود خود خدا را می‎بیند و آیات الهی را مطالعه می‌کند و خود را آینه‎ای می‎سازد که در آن خدا دیده می‎شود و تنها مرآتیتش لحاظ می‎شود‎؛ با از بین رفتن خود و تجلی الهی در وجود عارف، او خود را گم می‌کند و درعین‎حال خدا را می‎یابد؛ یعنی خدا را در خود و خود را در خدا می‎یابد. اینکه «تو نباشی و همه تو باشی» و اینکه شخص خدابین شده و درعین‎حال خودبین، در ظاهر متناقض و «شطح» می‎نماید، اما در حقیقت از آنجا ناشی شده است که از دید وجودشناسانه، انسان از خود موجودیتی ندارد و مظهر و آینه تمام‎نمای حق است و از دید معرفت‎شناسانه، با نابودی خودیت سالک و فنای در حق و سپس بقای به حق، چنین کسی در وجود خود فقط حق را می‎بیند و در این مقام گزارش از خود در واقع گزارش از حق است:
عارف در وجود خود خدا را می‌بیند و آیات الهی را مطالعه می‌کند و خود را آینه‌ای می‌سازد که در آن خدا دیده می‌شود و تنها مرآتیتش لحاظ می‌شود‎؛ با از بین رفتن خود و تجلی الهی در وجود عارف، او خود را گم می‌کند و درعین‌حال خدا را می‌یابد؛ یعنی خدا را در خود و خود را در خدا می‌یابد. اینکه «تو نباشی و همه تو باشی» و اینکه شخص خدابین شده و درعین‌حال خودبین، در ظاهر متناقض و «شطح» می‌نماید، اما در حقیقت از آنجا ناشی شده است که از دید وجودشناسه‌گانه، انسان از خود موجودیتی ندارد و مظهر و آینه تمام‌نمای حق است و از دید معرفت‌شناسه‌گانه، با نابودی خودیت سالک و فنای در حق و سپس بقای به حق، چنین کسی در وجود خود فقط حق را می‌بیند و در این مقام گزارش از خود در واقع گزارش از حق است:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''جمال کعبه وصلش هوس داری اگر دیدن ''|2=''تو را فرض است ای عاشق که روی از خود برگردانی''}}
{{ب|''جمال کعبه وصلش هوس داری اگر دیدن ''|2=''تو را فرض است ای عاشق که روی از خود برگردانی''}}
‎{{ب|''نسیمی در رخ خوبان جمال ‎الله می‎بیند ''|2='' بیا بشنو ز گفتارش بیان سر سبحانی‎''}}
‎{{ب|''نسیمی در رخ خوبان جمال ‎الله می‌بیند ''|2='' بیا بشنو ز گفتارش بیان سر سبحانی‎''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


از اینجا روشن می‎شود که بحث خدایی انسان یا شخص عارف منتفی است و اما بنا به وحدتی که بر عالم حاکم است همه چیز و خصوصا انسان مظهر صفات الهی است. اگر اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز را خدا پر کرده است و این انسان است که حقیقتش عین آگاهی است، بنابراین تعجبی ندارد که این حقیقت را عارف که تحقق حقیقت انسان است به چشم دل مشاهده کند و از آن سخن بگوید<ref>ر.ک: همان، ص24-‎25</ref>.
از اینجا روشن می‌شود که بحث خدایی انسان یا شخص عارف منتفی است و اما بنا به وحدتی که بر عالم حاکم است همه چیز و خصوصا انسان مظهر صفات الهی است. اگر اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز را خدا پر کرده است و این انسان است که حقیقتش عین آگاهی است، بنابراین تعجبی ندارد که این حقیقت را عارف که تحقق حقیقت انسان است به چشم دل مشاهده کند و از آن سخن بگوید<ref>ر.ک: همان، ص24-‎25</ref>.


برخی اشعار تند نسیمی درباره خود یا انسان را باید از نوع «شطح» دانست که مربوط به مجذوبین در اواسط سلوک است:
برخی اشعار تند نسیمی درباره خود یا انسان را باید از نوع «شطح» دانست که مربوط به مجذوبین در اواسط سلوک است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''من گنج لامکانم در لامکان نگنجم''|2=''برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم''}}
{{ب|''من گنج لامکانم در لامکان نگنجم''|2=''برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم''}}
{{ب|''من بحر بی‎کرانم حد و جهت ندارم''|2=''من سیل بس شگرفم در ناودان نگنجم''}}
{{ب|''من بحر بی‌کرانم حد و جهت ندارم''|2=''من سیل بس شگرفم در ناودان نگنجم''}}
{{ب|''من نقش کایناتم من عالم صفاتم''|2=''من آفتاب ذاتم در آسمان نگنجم''}}
{{ب|''من نقش کایناتم من عالم صفاتم''|2=''من آفتاب ذاتم در آسمان نگنجم''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


و در ضمن ترجیع‎بند مذکور می‎گوید:
و در ضمن ترجیع‌بند مذکور می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ماییم جهان لي مع الله ''|2=''ما أعظم شأني الله الله''}}
{{ب|''ماییم جهان لي مع الله ''|2=''ما أعظم شأني الله الله''}}
خط ۸۶: خط ۸۷:
که «ما أعظم شأني» به «سبحاني ما أعظم شأني» گفتن بایزید بسطامی در مقام شطح اشاره دارد<ref>ر.ک: همان، ص25-‎26</ref>.
که «ما أعظم شأني» به «سبحاني ما أعظم شأني» گفتن بایزید بسطامی در مقام شطح اشاره دارد<ref>ر.ک: همان، ص25-‎26</ref>.


نسیمی در ترجیع‎بندی که  
نسیمی در ترجیع‌بندی که  
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''روح‎القدسیم و اسم اعظم ''|2=''روحی که دمیده شد در آدم''}}
{{ب|''روح‌القدسیم و اسم اعظم ''|2=''روحی که دمیده شد در آدم''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
در آن تکرار می‎شود، هرچند مقامات فراوانی برای خود و امثال خود ذکر می‌کند، اما در بند اولش می‎گوید:
در آن تکرار می‌شود، هرچند مقامات فراوانی برای خود و امثال خود ذکر می‌کند، اما در بند اولش می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''شاهنشه اعظمیم اگرچه''|2=''در کشور نیستی گداییم''}}
{{ب|''شاهنشه اعظمیم اگرچه''|2=''در کشور نیستی گداییم''}}
خط ۹۶: خط ۹۷:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


این ابیات هم او را از قائل بودن به انسان‎خدایی تبرئه می‌کند و نیز احیانا نشان‎دهنده رسیدن او در سیر روحی‌اش در مراحل بالاتری، به «صحو بعد المحو» است. چون در این ابیات متوجه است که هم‎زمان هم شاهنشه اعظم است و هم گدای کشور نیستی و هرچه دارد از دولت زلف یار است.<ref>ر.ک: همان، ص26</ref>.
این ابیات هم او را از قائل بودن به انسان‌خدایی تبرئه می‌کند و نیز احیانا نشان‌دهنده رسیدن او در سیر روحی‌اش در مراحل بالاتری، به «صحو بعد المحو» است. چون در این ابیات متوجه است که هم‎زمان هم شاهنشه اعظم است و هم گدای کشور نیستی و هرچه دارد از دولت زلف یار است.<ref>ر.ک: همان، ص26</ref>.


وی قصیده‎ای با مضمون استغفار از درگاه الهی دارد و روشن است که تضرع و استغفار از درگاه الهی با ادعای خدایی خود یا نوع انسان قابل جمع نیست. معمولا حالات شدید روحی در غزل بیان می‎شود و حالات متوسط در قصیده، ولذا قصیده محل بیان حال سکر و دلال یا فنا نیست:
وی قصیده‌ای با مضمون استغفار از درگاه الهی دارد و روشن است که تضرع و استغفار از درگاه الهی با ادعای خدایی خود یا نوع انسان قابل جمع نیست. معمولا حالات شدید روحی در غزل بیان می‌شود و حالات متوسط در قصیده، ولذا قصیده محل بیان حال سکر و دلال یا فنا نیست:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''یا رب به حق ذات تو و بی‎نیازی‎ات''|2=''از خلق ای تو باقی و عالم همه فنا''}}
{{ب|''یا رب به حق ذات تو و بی‌نیازی‌ات''|2=''از خلق ای تو باقی و عالم همه فنا''}}
{{ب|''یا رب به انبیا و رسولان حضرتت''|2='' یا رب به عز و منزلت و فخر مصطفی''}}
{{ب|''یا رب به انبیا و رسولان حضرتت''|2='' یا رب به عز و منزلت و فخر مصطفی''}}
{{ب|''یا رب به حق ذکر نسیمی و سوز او ''|2=''من بنده را ببخش گنهم لطف کن عطا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص26-‎27</ref>.
{{ب|''یا رب به حق ذکر نسیمی و سوز او ''|2=''من بنده را ببخش گنهم لطف کن عطا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص26-‎27</ref>.


نکته آخر آنکه در اشعار [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] به‎خاطر حروفی بودنش اشاراتی به حروف ابجد و وجه آدم و خط استوا و عدد ٣٢ وجود دارد. [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] نیز مانند بسیاری از عارفان به وحدت وجود و مقام فنا قائل است و اشعار او مشحون از مضامین توحیدی است. از نظر [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] انسان مظهر تام خداوند و حتی مظهر وحدت او در جهان است. تعبیر از وحدت وجود در عبارات عارفان مسلمان کمی متفاوت است و علت آن هم به مشکل بودن بیان شهود وحدت حاکم بر عالم و توحید الهی مربوط است. معمولا عارفان برای بیان حالات و مشهودات خود در این رابطه از زبان نظم و قالب غزل و اصطلاحات خاص شعری استفاده کرده‎اند. انتساب انسان‎خدایی به [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] غیر قابل توجیه است. وی انسان را بزرگ‎ترین مظهر الهی در خلقت می‌داند که کون ‎و مکان گنجایی عظمت او را ندارد. بیان وحدت وجود معمولا به کلمات شبهه‎انگیزی می‎انجامد که شطح نامیده می‎شود و برخی تعبیرات نسیمی را باید از همین سنخ دانست و اصولا زبان عرفا با سایر زبان‎ها متفاوت است و همین امر موجب عدم درک تعبیرات آنها شده و از این جهت است که برخی آنها را متهم به کفر و الحاد می‌کنند<ref>ر.ک: همان، ص27</ref>.
نکته آخر آنکه در اشعار [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] به‌خاطر حروفی بودنش اشاراتی به حروف ابجد و وجه آدم و خط استوا و عدد ٣٢ وجود دارد. [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] نیز مانند بسیاری از عارفان به وحدت وجود و مقام فنا قائل است و اشعار او مشحون از مضامین توحیدی است. از نظر [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] انسان مظهر تام خداوند و حتی مظهر وحدت او در جهان است. تعبیر از وحدت وجود در عبارات عارفان مسلمان کمی متفاوت است و علت آن هم به مشکل بودن بیان شهود وحدت حاکم بر عالم و توحید الهی مربوط است. معمولا عارفان برای بیان حالات و مشهودات خود در این رابطه از زبان نظم و قالب غزل و اصطلاحات خاص شعری استفاده کرده‌اند. انتساب انسان‌خدایی به [[نسیمی، عمادالدين|نسیمی]] غیر قابل توجیه است. وی انسان را بزرگ‎ترین مظهر الهی در خلقت می‌داند که کون ‎و مکان گنجایی عظمت او را ندارد. بیان وحدت وجود معمولا به کلمات شبهه‌انگیزی می‌انجامد که شطح نامیده می‌شود و برخی تعبیرات نسیمی را باید از همین سنخ دانست و اصولا زبان عرفا با سایر زبان‌ها متفاوت است و همین امر موجب عدم درک تعبیرات آنها شده و از این جهت است که برخی آنها را متهم به کفر و الحاد می‌کنند<ref>ر.ک: همان، ص27</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۱۲۷: خط ۱۲۸:
   
   
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
[[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]]
[[رده:25 مرداد الی 24 شهریور]]
[[رده:سال97-25مرداد الی24 شهریور]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش