دیوان حکیم سبزواری «اسرار»: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
    جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
    خط ۴: خط ۴:
    | عنوان‌های دیگر =دیوان. شرح
    | عنوان‌های دیگر =دیوان. شرح
    | پدیدآوران =  
    | پدیدآوران =  
    [[سبزواری، هادی بن مهدی]] (نويسنده)
    [[سبزواری، هادی بن مهدی]] (نویسنده)


    [[عطایی رویانی، حسن]] (توضیح و گزارش)
    [[عطایی رویانی، حسن]] (توضیح و گزارش)

    نسخهٔ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۹

    دیوان حکیم سبزواری «اسرار»
    دیوان حکیم سبزواری «اسرار»
    پدیدآورانسبزواری، هادی بن مهدی (نویسنده)

    عطایی رویانی، حسن (توضیح و گزارش)

    علوی مقدم، محمد (مقدمه‌نويس)
    عنوان‌های دیگردیوان. شرح
    ناشرابن يمين
    مکان نشرسبزوار - ایران
    سال نشر1382 ش
    چاپ1
    موضوعسبزواری، هادی بن مهدی، 1212 - 1289ق. دیوان - نقد و بررسی شعر فارسی - قرن 13ق. - تاریخ و نقد
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏7072‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏908‎‏ ‎‏ع‎‏6‎‏

    ديوان اشعار حكيم سبزوارى (اسرار)، از آثار ادبى - عرفانى حكيم شهير ايرانى و عارف بزرگ صدرايى قرن سيزدهم هجرى، حاج ملا هادى سبزوارى، متخلص به «اسرار»، به زبان فارسى است. در اين مجموعه زيباى شعرى، مباحث معنوى و عرفانى ارزنده‌اى مانند عشق حقيقى و اشتياق انسان به قرب و لقاى خداى متعال هنرمندانه تجلى كرده است.

    حسن عطايى رويانى، به توضيح و گزارش اشعار پرداخته و دكتر محمد علوى مقدم، مقدمه‌اى كوتاه بر آن نگاشته است.

    ساختار

    كتاب، داراى 2 بخش است. در بخش اول، پس از شرح زندگى شاعر و ويژگى‌هاى شعرى او متن اشعار كه شامل 188 غزل، 1 ترجيع‌بند، 1 ساقى‌نامه، 4 مثنوى كوتاه و 15 رباعى است، نگاشته شده است و در بخش دوم كه موسوم به «توضيح و گزارش» است، 4 مبحث مربوط به اشعار حكيم سبزوارى مطرح شده است.

    گزارش محتوا

    ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:

    1. كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول[۱]
    2. اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است.[۲]
    3. در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبک هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد[۳]
    4. تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است.[۴]
    5. حكيم سبزوارى توانسته است سبک عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند[۵]
    6. او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است.[۶]
    7. اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند[۷]
    8. اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و..[۸]
    9. اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد[۹]
    10. از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط[۱۰]
    11. در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است.[۱۱]
    12. كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است.[۱۲]
    13. به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلاًدر غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و..[۱۳]
    14. اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:
      لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليلچشم دل بر شاهد يكتا فكن
      مثال حلّ:[۱۴]
      دم عيسى گرفت باد سحراز دم جان‌فزاى حضرت دوست
    15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
      حافظ گويد:[۱۵]
      روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيستمنّت خاک درت بر بصرى نيست كه نيست
      اسرار گويد:[۱۶]
      {{ب|شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست|2=منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست}
      فخرالدين عراقى گويد:[۱۷]
      خوشا دردى كه درمانش تو باشىخوشا راهى كه پايانش تو باشى
      اسرار گويد:[۱۸]
      خوشا جانى كه جانانش تو باشىخوشا دردى كه درمانش تو باشى
      نشاط اصفهانى گويد:[۱۹]
      طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرددر دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد
      اسرار گويد:[۲۰]
      ديده را آينه روى شهى بايد كردسينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد
      تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوستطاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد
      مولوى گويد:[۲۱]
      {{ب|گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد|2=بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين}
      هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين
      اسرار گويد:[۲۲]
      فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنينآب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين
      آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كننداز سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين
    16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.
      هركس كه برد لذّت تير تو، مرهمىنگذاشت زخم سينه افگار خويش را
      مرا از عشق، دل لبريز خون استچو اخگر كز محبّت در درون است
      آنجا كه هستى حق است، هستى كل مستغرق استجايى كه نور مطلق است كى جاى اظهار من است
      عشق است حيات جاودانىسرمايه عيش و كامرانى
      گر عشق نبود خود نبودىهرگز نه زمين، نه آسمانى
      از ميكده گر درى گشايدنگشود ز درس مشكل ما
    17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:
      شد چهل سال و نگفت اسرار مدحليك حسن شه بود پيمان‌شكن
    18. آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج ملا هادى سبزوارى توجه و درباره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است.[۲۳]
    19. حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبک خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:[۲۴]
      هزاران آفرين بر جان حافظهمه غرقيم در احسان حافظ
      ز هفتم‌آسمان غيب آمدلسان‌الغيب اندر شأن حافظ
      پيمبر نيست ليكن نسخ كردهاساطير همه، ديوان حافظ
      بيا اسرار تا ما برفشانيمدل و جان در ره دربان حافظ
      ببند اسرار لب را چون نداردسخن پايانى اندر شأن حافظ
    20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:[۲۵]
      مپندار او نهان و تو عيانىتو در سُبُحات سبحانى نهانى
      چو تو باشى نه برخوردار از اويىچو او باشد تو كى اندر ميانى؟!
      گمان بگذار و بر نور يقين پيچكه بى‌شك او يقين و تو گمانى
      تويى هستى‌نما و اوست هستىسرابى، او چو آب زندگانى
      و در غزل 54 چنين سروده است:[۲۶]
      موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنودورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
      چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو راپرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست
      آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.

    وضعيت كتاب

    ديوان اشعار حكيم سبزوارى را حسن عطايى رويانى بر اساس نسخه سيد محمدرضا دايى جواد و با نظر به دو نسخه ديگر: 1. نسخه تصحيح‌شده استاد مرتضى مدرسى چهاردهى؛ 2. نسخه تصحيح‌شده اسدالله شهشهانى، تصحيح كرده و بسيارى از اشتباهات چاپى را با مقايسه سه نسخه مذكور با يكديگر، رفع كرده است.

    فهرست مطالب، در آغاز كتاب و فهرست‌هاى «منابع»، «لغات»، «آيات» و «احاديث» در پايان آن ذكر شده است.

    منابع مقاله

    ديوان اشعار حكيم سبزوارى (اسرار)، ملا هادى سبزوارى، تصحيح حسن عطايى رويانى، با مقدمه‌اى از دكتر محمد علوى مقدم، نشر ابن يمين، تهران 1382ش.


    پانويس

    1. ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31
    2. همان
    3. همان
    4. همان
    5. همان
    6. همان، ص 31 - 32
    7. همان، ص 32
    8. همان
    9. همان
    10. همان
    11. همان
    12. همان
    13. همان
    14. همان، ص 32 - 33
    15. ديوان، خطيب رهبر، غزل 73
    16. غزل 54
    17. مجموعه آثار، ص 180
    18. غزل 168
    19. ديوان، ص 97
    20. غزل 75
    21. ديوان كبير، غزل 1826
    22. غزل 151
    23. همان، ص 30
    24. همان، ص 30 - 31
    25. همان، ص 147
    26. همان، ص 71