دروس منطق و فلسفه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎ا' به 'ه‌ا'
جز (جایگزینی متن - 'می‎د' به 'می‌د')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ا' به 'ه‌ا')
خط ۳۴: خط ۳۴:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
این کتاب، حاوی مطالب منطقی و فلسفی است و برای دانشجویان و طلاب این رشته نوشته شده است. محتوای مطالب را دو بخش اصلی تشکیل می‌دهد که در بخش اول مطالب منطقی بیان شده و در بخش دوم مطالب فلسفی و هرکدام در ضمن فصولی مطرح شده است. هریک از دو بخش اصلی کتاب هم مقدمه جداگانه‎ای دارند. مقدمه اول کتاب منطق به بیان این نکته می‎پردازد که پیش از ارسطو نیز مردم از قواعد منطقی استفاده می‌کرده‎اند و ارسطو فقط جامع این قواعد بوده نه مبدع آن<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص15-16</ref>.
این کتاب، حاوی مطالب منطقی و فلسفی است و برای دانشجویان و طلاب این رشته نوشته شده است. محتوای مطالب را دو بخش اصلی تشکیل می‌دهد که در بخش اول مطالب منطقی بیان شده و در بخش دوم مطالب فلسفی و هرکدام در ضمن فصولی مطرح شده است. هریک از دو بخش اصلی کتاب هم مقدمه جداگانه‌ای دارند. مقدمه اول کتاب منطق به بیان این نکته می‎پردازد که پیش از ارسطو نیز مردم از قواعد منطقی استفاده می‌کرده‌اند و ارسطو فقط جامع این قواعد بوده نه مبدع آن<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص15-16</ref>.


سپس منطق طبیعی و صناعی، تعریف منطق، موضوع آن، تصور و تصدیق و ضروری و نظری توضیح داده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص17-26</ref>. نویسنده در ابواب کتاب، به بیان مباحث مربوط به تصورات پرداخته و در آن مباحث دلالات و نسب اربعه و ذاتی و عرضی و حدود و تعریفات و... را بیان کرده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص28-60</ref>. سپس مباحث مربوط به قضایا را بررسی نموده و پس از آن مباحث مربوط به موجهات، عکس مستوی و نقیض، قیاس و صناعات خمس را مشروحا توضیح داده است و در پایان بخش اصلی اول کتاب (بخش منطق) بحث از زمان کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص61-137</ref>.
سپس منطق طبیعی و صناعی، تعریف منطق، موضوع آن، تصور و تصدیق و ضروری و نظری توضیح داده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص17-26</ref>. نویسنده در ابواب کتاب، به بیان مباحث مربوط به تصورات پرداخته و در آن مباحث دلالات و نسب اربعه و ذاتی و عرضی و حدود و تعریفات و... را بیان کرده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص28-60</ref>. سپس مباحث مربوط به قضایا را بررسی نموده و پس از آن مباحث مربوط به موجهات، عکس مستوی و نقیض، قیاس و صناعات خمس را مشروحا توضیح داده است و در پایان بخش اصلی اول کتاب (بخش منطق) بحث از زمان کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص61-137</ref>.
خط ۵۰: خط ۵۰:
قسم دوم، عبارت است از قرار دادن نقیض محمول را موضوع و عین موضوع را محمول، با اختلاف در کیف. پس عکس نقیض «كل إنسان حيوان» مى‎شود: «لا شي‎ء مما ليس بحيوان إنسان» و بباید دانست که طریق اوّل از عکس نقیض را «موافق» و طریق دوم را «مخالف» گویند؛ زیرا در قسم اوّل کیف برقرار است، به‎خلاف قسم دوم»<ref>همان، ص76-77</ref>.
قسم دوم، عبارت است از قرار دادن نقیض محمول را موضوع و عین موضوع را محمول، با اختلاف در کیف. پس عکس نقیض «كل إنسان حيوان» مى‎شود: «لا شي‎ء مما ليس بحيوان إنسان» و بباید دانست که طریق اوّل از عکس نقیض را «موافق» و طریق دوم را «مخالف» گویند؛ زیرا در قسم اوّل کیف برقرار است، به‎خلاف قسم دوم»<ref>همان، ص76-77</ref>.


در بخش فلسفه، پس از تعریف این علم، مباحث اصالت وجود، وجود ذهنی، صورت و هیولی، اقسام علت و در پایان، مباحث مربوط به واجب تعالی و صفات و افعالش مطرح شده است. این بخش دو مقدمه کوتاه و زیبا درباره عرفان نظری و جذب و سلوک دارد که چنین است: «افراد انسان از نقطه نظر حکیم فلسفى بر دو شعبه منشعب، ولى به تعبیرات مختلفند، مانند: عالم و جاهل، حىّ و میت، نائم و مستیقظ؛ چه، هرگاه از محسوس و عالم مادّه قدم به سمت عالم معنى برنداشته و در مادّیات و لوازم مادّه فرومانده و در محسوسات جزئیه منغمر گشته، نائمش دانند و مست غفلتش خوانند... و چنانچه متوجّه عالم اعلى گردیده و رائحه معنى استشمام نموده باشد، به‎نحوى که میان او و قیومش ساتر و حجابى نباشد، «عالم» و «حىّ» نامیده مى‎شود و در کتاب مبین، «انعام» و «مقربین» اشاره به این دو طائفه است و موجب تنبّه و باعث بیدارى از نوع شیطانى آن است که نظر مى‎نماید در وجود و کمالات وجود مى‎بیند پس از فقدان واجد گردیده و در قطعه‎ای از زمان آن کمالات از او سلب و منتزع شود و به حکم مبرهن و ثابت «ما دخل في الوجود لا يخرج عنه» و اینکه محال است وجود معدوم شود، وگرنه اجتماع نقیضین لازم آید، تصدیق خواهد نمود که وجود و کمالاتش را منبع و معدنى است برون از حسّ و مادّه و لوازم آن... ازاین‎رو متنبّه شود که سعادت کلیه و مرجع تمام خیرات حقیقیه، همان اتّصال به منبع قدّوسى است. به مجرّد این توجّه، مستعدّ حرکت و طیران به عوالم معنى مى‎گردد. این استعداد حرکت معنوى را دخول در باب مدینه الهیه گویند.
در بخش فلسفه، پس از تعریف این علم، مباحث اصالت وجود، وجود ذهنی، صورت و هیولی، اقسام علت و در پایان، مباحث مربوط به واجب تعالی و صفات و افعالش مطرح شده است. این بخش دو مقدمه کوتاه و زیبا درباره عرفان نظری و جذب و سلوک دارد که چنین است: «افراد انسان از نقطه نظر حکیم فلسفى بر دو شعبه منشعب، ولى به تعبیرات مختلفند، مانند: عالم و جاهل، حىّ و میت، نائم و مستیقظ؛ چه، هرگاه از محسوس و عالم مادّه قدم به سمت عالم معنى برنداشته و در مادّیات و لوازم مادّه فرومانده و در محسوسات جزئیه منغمر گشته، نائمش دانند و مست غفلتش خوانند... و چنانچه متوجّه عالم اعلى گردیده و رائحه معنى استشمام نموده باشد، به‎نحوى که میان او و قیومش ساتر و حجابى نباشد، «عالم» و «حىّ» نامیده مى‎شود و در کتاب مبین، «انعام» و «مقربین» اشاره به این دو طائفه است و موجب تنبّه و باعث بیدارى از نوع شیطانى آن است که نظر مى‎نماید در وجود و کمالات وجود مى‎بیند پس از فقدان واجد گردیده و در قطعه‌ای از زمان آن کمالات از او سلب و منتزع شود و به حکم مبرهن و ثابت «ما دخل في الوجود لا يخرج عنه» و اینکه محال است وجود معدوم شود، وگرنه اجتماع نقیضین لازم آید، تصدیق خواهد نمود که وجود و کمالاتش را منبع و معدنى است برون از حسّ و مادّه و لوازم آن... ازاین‎رو متنبّه شود که سعادت کلیه و مرجع تمام خیرات حقیقیه، همان اتّصال به منبع قدّوسى است. به مجرّد این توجّه، مستعدّ حرکت و طیران به عوالم معنى مى‎گردد. این استعداد حرکت معنوى را دخول در باب مدینه الهیه گویند.
پس از آن درک مى‎کند که وجودش مقید و وجودى است خاصّ و مضیق و جزئى و ملتفت شود که هر مقید، متقوّم است به مطلق که قیوم جزئیات است؛ ناگزیر اذعان نماید به وجود صرف و هستى مطلق، آنگاه در مقام طلب کمال مطلق برآید، ولى چون نیک نظر کند متوجه شود که مطلق را نسبت به مقید دو جهت است: جهت قیومیت و جهت تجلّى و اینکه مقید طور و جلوه مطلق است که از جهت اولى به تولیت اشاره شود: '''لِكلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها''' (بقره: 148).
پس از آن درک مى‎کند که وجودش مقید و وجودى است خاصّ و مضیق و جزئى و ملتفت شود که هر مقید، متقوّم است به مطلق که قیوم جزئیات است؛ ناگزیر اذعان نماید به وجود صرف و هستى مطلق، آنگاه در مقام طلب کمال مطلق برآید، ولى چون نیک نظر کند متوجه شود که مطلق را نسبت به مقید دو جهت است: جهت قیومیت و جهت تجلّى و اینکه مقید طور و جلوه مطلق است که از جهت اولى به تولیت اشاره شود: '''لِكلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها''' (بقره: 148).


حال اگر طالب کمال مطلق از جهت اوّلیه متوجه شود، «مجذوب» نامیده شود؛ چه،‎ آنکه مشاهده جمال و کمال مطلق خواهد نمود بدون واسطه؛ زیرا بین مطلق و مقید به‎لحاظ قیومیت، حجاب و فاصله نیست.
حال اگر طالب کمال مطلق از جهت اوّلیه متوجه شود، «مجذوب» نامیده شود؛ چه،‎ آنکه مشاهده جمال و کمال مطلق خواهد نمود بدون واسطه؛ زیرا بین مطلق و مقید به‎لحاظ قیومیت، حجاب و فاصله نیست.


و هرگاه از جهت تجلّى، توجّه به قیوم حق نماید، «سالکش» دانند؛ زیرا بین مقید و مطلق از لحاظ اطوار و جلوات، مواقف بسیار و مسالک بى‎شمار است و حرکت طالب و سالک در این مراحل و ممالک متحقّق نشود، جز به اتّصال و اتّحاد به انوار عقلیه و قواهر نوریه که در حقیقت منابع کمالات قدّوسیه‎اند.
و هرگاه از جهت تجلّى، توجّه به قیوم حق نماید، «سالکش» دانند؛ زیرا بین مقید و مطلق از لحاظ اطوار و جلوات، مواقف بسیار و مسالک بى‎شمار است و حرکت طالب و سالک در این مراحل و ممالک متحقّق نشود، جز به اتّصال و اتّحاد به انوار عقلیه و قواهر نوریه که در حقیقت منابع کمالات قدّوسیه‌اند.
سیر و سلوک نیز بر دو قسم است با تعبیرات مختلف: سیر صورى و سیر معنوى، سیر ظاهر و باطن، سیر استقلالى و اندکاکى. تحقّق قسم اوّل، به قطع مراحل و طىّ منازل و بالجمله از حرکت بین مبدأ و منتهى با تباین مابین آنها، سیر صورى و ظاهرى و استقلالى به وجود آید و تحقّق سیر معنوى به مسافرت مقیدات است از تقید به اطلاق و از جزئى به کلّى سعى و از جلوات به متجلّى و بالجمله از سیر صورى کمال ظاهرى و از حرکت صعودیه ناقص در اطوار کامل بر وجه اندکاک، کمال، سیر معنوى و باطنى و اندکاکى پدید آید؛ مانند: اتّصال معدن به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان و انسان به انوار قاهره عقلیه و همچنین حرکت در مراتب وجود و کمالات وجودیه رتبة بعد رتبة تا مقام بقاء بعد الفناء و شهود حرکت معنویه را دو طریقه است:
سیر و سلوک نیز بر دو قسم است با تعبیرات مختلف: سیر صورى و سیر معنوى، سیر ظاهر و باطن، سیر استقلالى و اندکاکى. تحقّق قسم اوّل، به قطع مراحل و طىّ منازل و بالجمله از حرکت بین مبدأ و منتهى با تباین مابین آنها، سیر صورى و ظاهرى و استقلالى به وجود آید و تحقّق سیر معنوى به مسافرت مقیدات است از تقید به اطلاق و از جزئى به کلّى سعى و از جلوات به متجلّى و بالجمله از سیر صورى کمال ظاهرى و از حرکت صعودیه ناقص در اطوار کامل بر وجه اندکاک، کمال، سیر معنوى و باطنى و اندکاکى پدید آید؛ مانند: اتّصال معدن به نبات و نبات به حیوان و حیوان به انسان و انسان به انوار قاهره عقلیه و همچنین حرکت در مراتب وجود و کمالات وجودیه رتبة بعد رتبة تا مقام بقاء بعد الفناء و شهود حرکت معنویه را دو طریقه است:
# شهود عینى و اتّحاد لا متحصّل در متحصل یا اتّحاد تامّ و ناقص که عین الیقین اشاره به آن است؛
# شهود عینى و اتّحاد لا متحصّل در متحصل یا اتّحاد تامّ و ناقص که عین الیقین اشاره به آن است؛
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش