خودشناسی برای خودسازی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۹ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎اى' به 'ه‌اى'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎اى' به 'ه‌اى')
خط ۳۶: خط ۳۶:
   
   
==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده، پس از ذکر مقدمه و توضیح مفردات بحث، مراتب کمال و تقسیم آن به کمال حقیقى و نسبى را متذکر مى‎شود. کمالى که براى موجود، کمال نهایى بشمار آید، «حقیقى» و آن که آلت و وسیله‎اى براى رسیدن به کمال بالاترى باشد، کمال نسبى براى آن موجود خواهد بود. ایشان در ادامه، عوامل و شرایط سیر استکمالى به‎سوى کمال حقیقى را متذکر مى‎شود؛ آنگاه به این نکته مى‎رسد که براى یافتن کمال، ابتدا مى‎باید آن را شناخت؛ اما این شناخت درباره کمال حقیقى انسان، با ابزار تجربه امکان‎پذیر نیست. سپس به‎مناسبت ذکر یکى از دلایل نارسایى ابزار تجربى در شناخت کمال حقیقى انسان، به این امر مى‎پردازد که آراى فلاسفه نیز درباره چیستى این کمال مختلف است؛ لیکن بررسى آراى آنان و بیان نقض و ابرام‎هایى که در این زمینه صورت داده‎اند، با شیوه بحث این کتاب - که مبتنى است بر یافت‎هاى وجدانى و استدلال‎هاى ساده عقلانى - سازش ندارد؛ ازاین‎رو پایه بحث را بر جهت‎یابى امیال فطرى براى رسیدن به کمال حقیقى مى‎نهد و با بررسى ادراک و مراتب آن، قدرت و مظاهر آن، عشق و پرستش و لذت و کمال، نتیجه مى‎گیرد که لذت حقیقى در گرو رسیدن به کمال حقیقى است، که در آن مقام، بالاترین لذت از کامل‎ترین موجود به ‎دست مى‎آید. این نقطه اوج امیال و غایت آمال است که در آن امیال فطرى انسان به‎طور کامل ارضا مى‎شوند و این در سایه ارتباط کامل و آگاهانه با مبدأ هستى امکان‎پذیر است. ازاین‎رو، در بحثى دیگر، امکان عقلى این ارتباط آگاهانه کامل را با آفریدگار اثبات مى‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13-58</ref>.
نویسنده، پس از ذکر مقدمه و توضیح مفردات بحث، مراتب کمال و تقسیم آن به کمال حقیقى و نسبى را متذکر مى‎شود. کمالى که براى موجود، کمال نهایى بشمار آید، «حقیقى» و آن که آلت و وسیله‌اى براى رسیدن به کمال بالاترى باشد، کمال نسبى براى آن موجود خواهد بود. ایشان در ادامه، عوامل و شرایط سیر استکمالى به‎سوى کمال حقیقى را متذکر مى‎شود؛ آنگاه به این نکته مى‎رسد که براى یافتن کمال، ابتدا مى‎باید آن را شناخت؛ اما این شناخت درباره کمال حقیقى انسان، با ابزار تجربه امکان‎پذیر نیست. سپس به‎مناسبت ذکر یکى از دلایل نارسایى ابزار تجربى در شناخت کمال حقیقى انسان، به این امر مى‎پردازد که آراى فلاسفه نیز درباره چیستى این کمال مختلف است؛ لیکن بررسى آراى آنان و بیان نقض و ابرام‎هایى که در این زمینه صورت داده‎اند، با شیوه بحث این کتاب - که مبتنى است بر یافت‎هاى وجدانى و استدلال‎هاى ساده عقلانى - سازش ندارد؛ ازاین‎رو پایه بحث را بر جهت‎یابى امیال فطرى براى رسیدن به کمال حقیقى مى‎نهد و با بررسى ادراک و مراتب آن، قدرت و مظاهر آن، عشق و پرستش و لذت و کمال، نتیجه مى‎گیرد که لذت حقیقى در گرو رسیدن به کمال حقیقى است، که در آن مقام، بالاترین لذت از کامل‎ترین موجود به ‎دست مى‎آید. این نقطه اوج امیال و غایت آمال است که در آن امیال فطرى انسان به‎طور کامل ارضا مى‎شوند و این در سایه ارتباط کامل و آگاهانه با مبدأ هستى امکان‎پذیر است. ازاین‎رو، در بحثى دیگر، امکان عقلى این ارتباط آگاهانه کامل را با آفریدگار اثبات مى‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13-58</ref>.


ایشان در مورد مفهوم کمال بیان می‎کند که: بدون تردید، کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف مى‎شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‎سنجیم، مى‎بینیم نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر، نه‎تنها کمال نیست، بلکه احیاناً موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن مى‎باشد. نیز برخى دیگر، اساساً استعداد واجد شدن پاره‎اى از کمالات را ندارند؛ مثلاً شیرین شدن براى بعضى از میوه‎ها، مانند گلابى و خربزه کمال است و برعکس، کمال برخى دیگر از میوه‎ها در ترش بودن یا داشتن مزه‎هاى دیگر است و یا دانش براى انسان کمال است، ولى سنگ و چوب استعداد واجد شدن آن را ندارند... پس کمال را مى‎توان به کمال اصیل و آلى یا حقیقى و نسبى تقسیم کرد و براى کمالات اصیل نیز مراتبى قائل شد. لازم است براى تعیین میزان بهره‎بردارى از نیروهاى مادون، کمال حقیقى و اصیل را در نظر گرفت. به‎عبارت‎دیگر، اوصاف وجودىِ نازل‎تر را در صورتى مى‎توان حتى به‎عنوان کمال آلى و مقدّمى براى یک چیز شناخت که مقدمه رسیدن به کمال عالى و حقیقى باشند و از اینجا بار دیگر، لزوم شناختن کمال حقیقىِ انسان تأکید مى‎گردد<ref>ر.ک: همان، ص13-17</ref>.
ایشان در مورد مفهوم کمال بیان می‎کند که: بدون تردید، کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف مى‎شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‎سنجیم، مى‎بینیم نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر، نه‎تنها کمال نیست، بلکه احیاناً موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن مى‎باشد. نیز برخى دیگر، اساساً استعداد واجد شدن پاره‌اى از کمالات را ندارند؛ مثلاً شیرین شدن براى بعضى از میوه‎ها، مانند گلابى و خربزه کمال است و برعکس، کمال برخى دیگر از میوه‎ها در ترش بودن یا داشتن مزه‎هاى دیگر است و یا دانش براى انسان کمال است، ولى سنگ و چوب استعداد واجد شدن آن را ندارند... پس کمال را مى‎توان به کمال اصیل و آلى یا حقیقى و نسبى تقسیم کرد و براى کمالات اصیل نیز مراتبى قائل شد. لازم است براى تعیین میزان بهره‎بردارى از نیروهاى مادون، کمال حقیقى و اصیل را در نظر گرفت. به‎عبارت‎دیگر، اوصاف وجودىِ نازل‎تر را در صورتى مى‎توان حتى به‎عنوان کمال آلى و مقدّمى براى یک چیز شناخت که مقدمه رسیدن به کمال عالى و حقیقى باشند و از اینجا بار دیگر، لزوم شناختن کمال حقیقىِ انسان تأکید مى‎گردد<ref>ر.ک: همان، ص13-17</ref>.


ایشان درباره لذت چنین می‎گوید: پس لذت از یک نظر، انگیزه فعالیت و تلاش زندگى و از نظر دیگر، نتیجه و ثمره آن است و از نظر آخر، مى‎توان آن را کمالى براى موجودات ذى‎شعور دانست؛ زیرا صفتى است وجودى که آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>.
ایشان درباره لذت چنین می‎گوید: پس لذت از یک نظر، انگیزه فعالیت و تلاش زندگى و از نظر دیگر، نتیجه و ثمره آن است و از نظر آخر، مى‎توان آن را کمالى براى موجودات ذى‎شعور دانست؛ زیرا صفتى است وجودى که آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:
در ادامه‎ی کتاب، پیرامون نقش علم در تکامل، تدبیر اراده، نقش میل و علاقه در ادراک، اراده و انتخاب، سخن گفته است.
در ادامه‎ی کتاب، پیرامون نقش علم در تکامل، تدبیر اراده، نقش میل و علاقه در ادراک، اراده و انتخاب، سخن گفته است.


در فصلِ «نقش علم در تکامل»، بحثی را درباره‎ی رابطه علم و ایمان و عمل مطرح می‎کند و می‎نویسد: ایمان اگر به معناى تصدیق ذهنى گرفته شود، همان علم است و قوام آن به اختیار نیست؛ زیرا پاره‎اى از علوم را عقل بالبدیهه درک مى‎کند و انسان هیچ‎گونه اختیارى در تحصیل و تصدیق آن‎ها ندارد. پاره‎اى از علوم نیز، گرچه معمولاً با مقدمات اختیارى تحصیل مى‎شود، ولى اختیار، مقوّم آن‎ها نیست؛ یعنى ممکن است آن مقدمات، بدون اختیار، با شنیدن صدایى یا دیدن خطى در ذهن حاصل شود و انسان، بى‎اختیار، آن‎ها را درک و تصدیق کند. بلى در جایى که مقدمات علم، با اراده و اختیار فراهم شود، ناچار انگیزه‎اى براى تحصیل و ترتیب آن‎ها وجود خواهد داشت<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.
در فصلِ «نقش علم در تکامل»، بحثی را درباره‎ی رابطه علم و ایمان و عمل مطرح می‎کند و می‎نویسد: ایمان اگر به معناى تصدیق ذهنى گرفته شود، همان علم است و قوام آن به اختیار نیست؛ زیرا پاره‌اى از علوم را عقل بالبدیهه درک مى‎کند و انسان هیچ‎گونه اختیارى در تحصیل و تصدیق آن‎ها ندارد. پاره‌اى از علوم نیز، گرچه معمولاً با مقدمات اختیارى تحصیل مى‎شود، ولى اختیار، مقوّم آن‎ها نیست؛ یعنى ممکن است آن مقدمات، بدون اختیار، با شنیدن صدایى یا دیدن خطى در ذهن حاصل شود و انسان، بى‎اختیار، آن‎ها را درک و تصدیق کند. بلى در جایى که مقدمات علم، با اراده و اختیار فراهم شود، ناچار انگیزه‌اى براى تحصیل و ترتیب آن‎ها وجود خواهد داشت<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


در پایان کتاب، به نتیجه‎گیری از مباحثی که مطرح نموده، می‎پردازد و با استناد به آیات و روایات، به بحث خود خاتمه می‎دهد.
در پایان کتاب، به نتیجه‎گیری از مباحثی که مطرح نموده، می‎پردازد و با استناد به آیات و روایات، به بحث خود خاتمه می‎دهد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش