حکیم زجاجی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'صدر الدين ' به 'صدرالدين '
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف ')
جز (جایگزینی متن - 'صدر الدين ' به 'صدرالدين ')
خط ۳۴: خط ۳۴:
در باره زندگانى حكيم زجاجى به اطلاعات چندانى دست‌رسى نيست، اما بر پايه سروده‌هاى خودش، گوشه‌هايى از زندگانى او را مى‌توان روشن ساخت. وى در زير سربندِ «شرح احوال قايل» از حال و روزگار خود در آن بيت‌ها سخن مى‌گويد. نسخه با پيكار مهلّب و جنبش مختار آغاز مى‌شود. شاعر، پس از اينكه دوره خلافت مستكفى را به پايان مى‌برد، از زندگانى خويش گزارش مى‌دهد. او تاريخ تولّد خود را 608 اعلام مى‌كند و معلوم مى‌سازد كه با سخنورانِ بزرگى چون سعدى (متولد 606)، مولانا جلال الدين رومى (متولد 604) و فخر الدين عراقى (متولد 610)، هم‌روزگار بوده است.
در باره زندگانى حكيم زجاجى به اطلاعات چندانى دست‌رسى نيست، اما بر پايه سروده‌هاى خودش، گوشه‌هايى از زندگانى او را مى‌توان روشن ساخت. وى در زير سربندِ «شرح احوال قايل» از حال و روزگار خود در آن بيت‌ها سخن مى‌گويد. نسخه با پيكار مهلّب و جنبش مختار آغاز مى‌شود. شاعر، پس از اينكه دوره خلافت مستكفى را به پايان مى‌برد، از زندگانى خويش گزارش مى‌دهد. او تاريخ تولّد خود را 608 اعلام مى‌كند و معلوم مى‌سازد كه با سخنورانِ بزرگى چون سعدى (متولد 606)، مولانا جلال الدين رومى (متولد 604) و فخر الدين عراقى (متولد 610)، هم‌روزگار بوده است.


تاريخ مرگ او نيز در جايى ثبت نشده است، اما خود او در اين كتاب از روزگار پيرى‌اش شكوه مى‌كند. وى در 697 (سالِ كشته شدن صدر الدين زنجانى)، زنده بود و شعرهايى در سوگ او گفت و از اين رو، گمان مى‌رود كه بيش از نود سال زيسته باشد. گويى لقبش شمس الدين بود كه صدر جهان، به نشانه دوستى يا احترام، او را شمس مى‌خواند: «چو خوردى مىِ‌نابْ آن كام‌ياب * به من شمس كردى به مجلس خطاب» و در جايى ديگر، خود را نصر و فرزندش را سليم مى‌ناميد: «سليم است فرزانه فرزندِ نصر * نبينى چنو در جوانان عصر».
تاريخ مرگ او نيز در جايى ثبت نشده است، اما خود او در اين كتاب از روزگار پيرى‌اش شكوه مى‌كند. وى در 697 (سالِ كشته شدن صدرالدين زنجانى)، زنده بود و شعرهايى در سوگ او گفت و از اين رو، گمان مى‌رود كه بيش از نود سال زيسته باشد. گويى لقبش شمس الدين بود كه صدر جهان، به نشانه دوستى يا احترام، او را شمس مى‌خواند: «چو خوردى مىِ‌نابْ آن كام‌ياب * به من شمس كردى به مجلس خطاب» و در جايى ديگر، خود را نصر و فرزندش را سليم مى‌ناميد: «سليم است فرزانه فرزندِ نصر * نبينى چنو در جوانان عصر».


او در دنباله داستانِ قايل، رويدادهاى روزهاى كودكى‌اش را كوتاه و ساده باز مى‌گويد كه در پنج سالگى به مكتب رفت و در يك سالگى قرآن را فراگرفت و از شور و شوقِ آموختن، آسوده نمى‌خوابيد و سحرگاهان پاى به مكتب مى‌گذارد. پس از قرآن خوانى او را به فراگيرى خطاطى و كتابت روانه كردند. او سپس از حوادثى سخن به ميان مى‌آورد كه در كودكى بر او گذشته است. زجاجى پس از گزارش در باره بيمارى و بهبودش، از بيمارى و مرگ پدرش و مرگ او خبر مى‌دهد كه آغاز تلخى‌ها و دشوارى‌هاى زندگانى او بود.
او در دنباله داستانِ قايل، رويدادهاى روزهاى كودكى‌اش را كوتاه و ساده باز مى‌گويد كه در پنج سالگى به مكتب رفت و در يك سالگى قرآن را فراگرفت و از شور و شوقِ آموختن، آسوده نمى‌خوابيد و سحرگاهان پاى به مكتب مى‌گذارد. پس از قرآن خوانى او را به فراگيرى خطاطى و كتابت روانه كردند. او سپس از حوادثى سخن به ميان مى‌آورد كه در كودكى بر او گذشته است. زجاجى پس از گزارش در باره بيمارى و بهبودش، از بيمارى و مرگ پدرش و مرگ او خبر مى‌دهد كه آغاز تلخى‌ها و دشوارى‌هاى زندگانى او بود.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش