پرش به محتوا

حقائق التأويل في متشابه التنزيل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' '''' به '''''
جز (جایگزینی متن - 'مى فرمايد' به 'می‌فرمايد')
جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
[[شریف الرضی، محمد بن حسین]] (نویسنده)
[[شریف الرضی، محمد بن حسین]] (نویسنده)


[[آل کاشف ‎الغطاء، محمدرضا]] (شارح)
[[آل کاشف‌الغطاء، محمدرضا]] (شارح)
| زبان =عربی
| زبان =عربی
| کد کنگره =‏‎‏BP‎‏ ‎‏85‎‏/‎‏1‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏4‎‏ح‎‏7
| کد کنگره =‏‎‏BP‎‏ ‎‏85‎‏/‎‏1‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏4‎‏ح‎‏7
خط ۲۱: خط ۲۱:
| چاپ =1
| چاپ =1
| تعداد جلد =5
| تعداد جلد =5
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخانۀ دیجیتال نور =11160
| کتابخوان همراه نور =11160
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =


خط ۲۷: خط ۲۸:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
{{کاربردهای دیگر|متشابهات القرآن (ابهام زدایی)}}


'''حقايق التأويل في متشابه التنزيل''' اثر [[شریف‌الرضی، محمد بن حسین|سيد رضى]] (متوفى 406ق)، در موضوع تفسير آيات متشابه قرآن كريم، به زبان عربى و در قرن چهارم هجرى تأليف شده است. شرح و تحقيق اين اثر توسط علامه [[آل کاشف ‎الغطاء، محمدرضا|محمدرضا آل كاشف الغطا]] انجام گرفته است.
'''حقايق التأويل في متشابه التنزيل''' اثر [[شریف‌الرضی، محمد بن حسین|سيد رضى]] (متوفى 406ق)، در موضوع تفسير آيات متشابه قرآن كريم، به زبان عربى و در قرن چهارم هجرى تأليف شده است. شرح و تحقيق اين اثر توسط علامه [[آل کاشف‌الغطاء، محمدرضا|محمدرضا آل كاشف الغطا]] انجام گرفته است.


كتاب در نوع خود بى‌مانند است و حسن بيان و جمع و استقصاء اقوال علماى قرن چهارم هجرى، در پرتو عظمت علمى و شخصيتى نویسنده، آن را امتياز ويژه‌اى بخشيده است. ابن جنى، استاد مؤلف گفته است: «رضى كتابى در معانى قرآن كريم تصنيف نموده كه مانند آن وجود ندارد»<ref>همان، ص12</ref>
كتاب در نوع خود بى‌مانند است و حسن بيان و جمع و استقصاء اقوال علماى قرن چهارم هجرى، در پرتو عظمت علمى و شخصيتى نویسنده، آن را امتياز ويژه‌اى بخشيده است. ابن جنى، استاد مؤلف گفته است: «رضى كتابى در معانى قرآن كريم تصنيف نموده كه مانند آن وجود ندارد»<ref>همان، ص12</ref>
خط ۶۸: خط ۷۰:
(ما در آغاز اين كتاب، به هنگام بحث از (اصول محكم و متشابه)، قاعده‌اى را گفته‌ايم كه بايد به آن قاعده بازگرديم و آن اينكه، بايد آيات متشابه را به آيات محكمات برگردانيم...).
(ما در آغاز اين كتاب، به هنگام بحث از (اصول محكم و متشابه)، قاعده‌اى را گفته‌ايم كه بايد به آن قاعده بازگرديم و آن اينكه، بايد آيات متشابه را به آيات محكمات برگردانيم...).


و در ادامه به منظور تأويل آيه ''' (و لايحسبنّ الذين كفروا أنّما نملى لهم خير لأنفسهم إنّما نملى لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذاب مهين) '''(آل عمران178/)، از همين قاعده بهره برده است.
و در ادامه به منظور تأويل آيه''' (و لايحسبنّ الذين كفروا أنّما نملى لهم خير لأنفسهم إنّما نملى لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذاب مهين)'''(آل عمران178/)، از همين قاعده بهره برده است.


برخى آيه فوق را به گونه‌اى تفسير كرده‌اند كه مخالف با محكمات قرآن است؛ اينان گفته‌اند كه (لام) در (ليزدادوا) مانند (لام) در ''' (و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون) '''(الذاريات56/) است و همان‌طور كه خداوند از مردم خواسته تا او را اطاعت كنند، در آيه يادشده نيز پروردگار از كفّار معصيت خواسته است.
برخى آيه فوق را به گونه‌اى تفسير كرده‌اند كه مخالف با محكمات قرآن است؛ اينان گفته‌اند كه (لام) در (ليزدادوا) مانند (لام) در''' (و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون)'''(الذاريات56/) است و همان‌طور كه خداوند از مردم خواسته تا او را اطاعت كنند، در آيه يادشده نيز پروردگار از كفّار معصيت خواسته است.


نویسنده در ردّ اين گفتار، به آيه محكم ''' (و ما خلقت الجن و الانسان إلاّ ليعبدون) '''استناد كرده است. وى توضيح مى‌دهد كه اين آيه، بدان جهت از محكمات است و موافق برداشت عقل، چون حرف لام در (ليعبدون) به جاى خود به كار رفته است و آن عبادت جنّ و انس مى‌باشد و آيه نخست كه مورد بحث است، بدان‌جهت از آيات متشابه مى‌باشد كه حرف لام در ''' (ليزداوا إثماً) ''' در موردى به كار رفته است كه ظاهر آن مراد نيست و آن (زيادتى گناه) است. از اين‌رو آن را بر وجوهى كه موافق و مطابق ادله عقلى و قواعد عدل الهى است حمل كرده، اين عمل را يكى از مبانى دين دانسته و آگاهى از اين اصل را براى هر مفسّرى لازم مى‌داند.
نویسنده در ردّ اين گفتار، به آيه محكم''' (و ما خلقت الجن و الانسان إلاّ ليعبدون)'''استناد كرده است. وى توضيح مى‌دهد كه اين آيه، بدان جهت از محكمات است و موافق برداشت عقل، چون حرف لام در (ليعبدون) به جاى خود به كار رفته است و آن عبادت جنّ و انس مى‌باشد و آيه نخست كه مورد بحث است، بدان‌جهت از آيات متشابه مى‌باشد كه حرف لام در''' (ليزداوا إثماً)''' در موردى به كار رفته است كه ظاهر آن مراد نيست و آن (زيادتى گناه) است. از اين‌رو آن را بر وجوهى كه موافق و مطابق ادله عقلى و قواعد عدل الهى است حمل كرده، اين عمل را يكى از مبانى دين دانسته و آگاهى از اين اصل را براى هر مفسّرى لازم مى‌داند.


از رويارويى اين دو مطلب، روشن مى‌شود كه نویسنده ابتدا در شروع و مقدمه كتابش، بحث‌هاى مربوط به مقدمات تفسيرى را به شكل گسترده و با توجه به عقايد و نظرات خودش پيرامون مباحث يادشده، به‌ويژه محكم و متشابه آورده است و اگر در اينجا گفته است كه در ابتداى كتاب از محكم و متشابه سخن به ميان آورده‌ايم، به دو دليل منظورش ابتداى جلد اول بوده است؛ زيرا در ابتداى اين جزء، تنها در حدّ دو يا سه سطر، پيرامون محكم و متشابه بحث كرده است، درصورتى‌كه تناسب، چنين اقتضا دارد كه در كتابى كه فقط به آيات متشابه توجه دارد و فقط به تفسير آن‌ها مى‌پردازد، بيش از اين‌ها به بحث محكم و متشابه بپردازد؛ حال آن‌كه در ابتداى اين جزء، بيش از چند سطر، مطلب ديگرى پيرامون محكم و متشابه و اقوال علما و به‌ويژه نظر خود مؤلف، به چشم نمى‌خورد. دليل ديگر، اينكه مؤلف در آخر كتاب، مى‌فرمايد: (تمّ الجزء الخامس) و معلوم مى‌شود اگر منظورش، ابتداى اين جزء بود، از كلمه (كتاب) استفاده نمى‌كرد.
از رويارويى اين دو مطلب، روشن مى‌شود كه نویسنده ابتدا در شروع و مقدمه كتابش، بحث‌هاى مربوط به مقدمات تفسيرى را به شكل گسترده و با توجه به عقايد و نظرات خودش پيرامون مباحث يادشده، به‌ويژه محكم و متشابه آورده است و اگر در اينجا گفته است كه در ابتداى كتاب از محكم و متشابه سخن به ميان آورده‌ايم، به دو دليل منظورش ابتداى جلد اول بوده است؛ زيرا در ابتداى اين جزء، تنها در حدّ دو يا سه سطر، پيرامون محكم و متشابه بحث كرده است، درصورتى‌كه تناسب، چنين اقتضا دارد كه در كتابى كه فقط به آيات متشابه توجه دارد و فقط به تفسير آن‌ها مى‌پردازد، بيش از اين‌ها به بحث محكم و متشابه بپردازد؛ حال آن‌كه در ابتداى اين جزء، بيش از چند سطر، مطلب ديگرى پيرامون محكم و متشابه و اقوال علما و به‌ويژه نظر خود مؤلف، به چشم نمى‌خورد. دليل ديگر، اينكه مؤلف در آخر كتاب، مى‌فرمايد: (تمّ الجزء الخامس) و معلوم مى‌شود اگر منظورش، ابتداى اين جزء بود، از كلمه (كتاب) استفاده نمى‌كرد.


نویسنده با عنايت به اهميت روش تفسير قرآن به قرآن و با توجه به اينكه در آن روزگار، قرآن محكم‌ترين و استوارترين سند براى اقناع مخالفان و از سوى ديگر پذيرفتنى‌ترين سند و مدرك براى همگان بود، درجاى‌جاى تفسير خويش، از آن استفاده كرده است و از آنجا كه تفسيرش، آيات متشابه را دربردارد، برابر اصل خويش، مبنى بر ارجاع آيات متشابه به آيات محكم، خود را ملزم دانسته كه در پاسخ و اقناع اشكالات مخالفان، از خود قرآن مدد جويد و با استدلال به آيات محكم، آيات متشابه را تفسير كند.
نویسنده با عنايت به اهميت روش تفسير قرآن به قرآن و با توجه به اينكه در آن روزگار، قرآن محكم‌ترين و استوارترين سند براى اقناع مخالفان و از سوى ديگر پذيرفتنى‌ترين سند و مدرک  براى همگان بود، درجاى‌جاى تفسير خويش، از آن استفاده كرده است و از آنجا كه تفسيرش، آيات متشابه را دربردارد، برابر اصل خويش، مبنى بر ارجاع آيات متشابه به آيات محكم، خود را ملزم دانسته كه در پاسخ و اقناع اشكالات مخالفان، از خود قرآن مدد جويد و با استدلال به آيات محكم، آيات متشابه را تفسير كند.


بنابراین مى‌توان دريافت كه جايگاه تفسير قرآن به قرآن، در روش تفسيرى [[شریف‌الرضی، محمد بن حسین|سيد رضى]] اهميت كليدى مى‌يابد.
بنابراین مى‌توان دريافت كه جايگاه تفسير قرآن به قرآن، در روش تفسيرى [[شریف‌الرضی، محمد بن حسین|سيد رضى]] اهميت كليدى مى‌يابد.
خط ۸۲: خط ۸۴:
حال به نمونه‌اى از اين روش تفسيرى مى‌پردازيم:
حال به نمونه‌اى از اين روش تفسيرى مى‌پردازيم:


در مسأله 2 (در معناى انحراف دلها از حق تعالى) در تأويل آيه كريمه: ''' (ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه إنّك انت الوهّاب) '''(آل عمران8/) از آيه ''' (فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لايهدى القوم الفاسقين) '''(صف5/) بهره برده و خواننده را به اين نكته متوجه ساخته كه «ازاغة» در قرآن، در برخى مواضع، محكم و در برخى موارد، متشابه است و از جمله آيات متشابه در اين زمينه آيه نخست است كه آن را حمل به ظاهرش نمى‌توان كرد، چون در اين صورت به آنجا مى‌رسيم كه بگوييم حق‌تعالى انسان را از ايمان منحرف مى‌كند، حال آن‌كه پروردگار چنين نخواهد كرد، زيرا اين عمل قبيح است و خداوند از انجام آن بى نياز است.
در مسأله 2 (در معناى انحراف دلها از حق تعالى) در تأويل آيه كريمه:''' (ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه إنّك انت الوهّاب)'''(آل عمران8/) از آيه''' (فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لايهدى القوم الفاسقين)'''(صف5/) بهره برده و خواننده را به اين نكته متوجه ساخته كه «ازاغة» در قرآن، در برخى مواضع، محكم و در برخى موارد، متشابه است و از جمله آيات متشابه در اين زمينه آيه نخست است كه آن را حمل به ظاهرش نمى‌توان كرد، چون در اين صورت به آنجا مى‌رسيم كه بگوييم حق‌تعالى انسان را از ايمان منحرف مى‌كند، حال آن‌كه پروردگار چنين نخواهد كرد، زيرا اين عمل قبيح است و خداوند از انجام آن بى نياز است.


ايشان در ادامه نتيجه مى‌گيرد كه بايد آيه را متشابه دانست و ناگزير بايد آن را به آيه‌اى با همين معنى كه محكم نيز هست برگرداند كه آيه ''' (فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم) ''' مى‌باشد و سپس به تأويل آن پرداخته و نكات بديعى را به تصوير كشيده است.
ايشان در ادامه نتيجه مى‌گيرد كه بايد آيه را متشابه دانست و ناگزير بايد آن را به آيه‌اى با همين معنى كه محكم نيز هست برگرداند كه آيه''' (فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم)''' مى‌باشد و سپس به تأويل آن پرداخته و نكات بديعى را به تصوير كشيده است.


از طرفى وى، از روش عقلى و اجتهادى نيز بهره برده و بسيارى از مشكلات تفسيرى را با سرپنجه عقل و تدبّر و اجتهاد حل نموده است،؛ چرا كه فضاى عصر وى ايجاب مى‌كرده است كه علما و مفسّران، با سلاح عقل به مصاف يكديگر بروند و با كمك عقل و اجتهاد، مخالفان خويش را محكوم كنند.
از طرفى وى، از روش عقلى و اجتهادى نيز بهره برده و بسيارى از مشكلات تفسيرى را با سرپنجه عقل و تدبّر و اجتهاد حل نموده است،؛ چرا كه فضاى عصر وى ايجاب مى‌كرده است كه علما و مفسّران، با سلاح عقل به مصاف يكديگر بروند و با كمك عقل و اجتهاد، مخالفان خويش را محكوم كنند.
خط ۹۰: خط ۹۲:
نمونه‌اى از بحث‌هاى عقلى و كلامى وى در تفسير، بدين‌شكل است:
نمونه‌اى از بحث‌هاى عقلى و كلامى وى در تفسير، بدين‌شكل است:


وى در فصل (آيا بهشت و دوزخ آفريده شده‌اند يا خلق خواهند شد؟) معتقد است كه اين دو پس از اين به وجود خواهند آمد و دليل بر اين مدّعا را آيه كريمه ''' (اكلها دائم و ظلّها...) '''(رعد35/) مى‌داند كه در وصف بهشت آمده است و در ادامه با دلايل عقلى و قرآنى، به اثبات نظر خود همّت مى‌گمارد. وى با استفاده از اين برهان كه (هر پديده‌اى فانى مى‌شود) و با ضميمه نمودن آن با آيه يادشده، نتيجه مى‌گيرد كه بهشت و دوزخ، هم اكنون آفريده نشده‌اند، سپس به آيه ديگرى استدلال مى‌كند كه خداى تعالى می‌فرمايد:
وى در فصل (آيا بهشت و دوزخ آفريده شده‌اند يا خلق خواهند شد؟) معتقد است كه اين دو پس از اين به وجود خواهند آمد و دليل بر اين مدّعا را آيه كريمه''' (اكلها دائم و ظلّها...)'''(رعد35/) مى‌داند كه در وصف بهشت آمده است و در ادامه با دلايل عقلى و قرآنى، به اثبات نظر خود همّت مى‌گمارد. وى با استفاده از اين برهان كه (هر پديده‌اى فانى مى‌شود) و با ضميمه نمودن آن با آيه يادشده، نتيجه مى‌گيرد كه بهشت و دوزخ، هم اكنون آفريده نشده‌اند، سپس به آيه ديگرى استدلال مى‌كند كه خداى تعالى می‌فرمايد:


''' (يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده...) '''(انبياء104/). آن‌گاه دليل مى‌آورد كه وقتى نيروى آسمان به پايان رسد و طومارش همچون كتاب درهم پيچيده شود، ناگزير نيروى آنچه مربوط و متصل به آسمان‌هاست نيز درهم شكسته خواهد شد.
''' (يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده...)'''(انبياء104/). آن‌گاه دليل مى‌آورد كه وقتى نيروى آسمان به پايان رسد و طومارش همچون كتاب درهم پيچيده شود، ناگزير نيروى آنچه مربوط و متصل به آسمان‌هاست نيز درهم شكسته خواهد شد.


نویسنده در ردّ اقوال، با اشاره به نكات ريز ادبى و استشهاد به آيات ديگر قرآن و با استدلال به اشعار شعراى جاهليت، نكات بديعى را به يادگار گذاشته است و در اثبات عقايد مفسّران و نظرات تفسيرى خويش، هيچگاه از نقش گره‌گشاى لغات كليدى قرآن و قواعد نحوى غافل نبوده است.
نویسنده در ردّ اقوال، با اشاره به نكات ريز ادبى و استشهاد به آيات ديگر قرآن و با استدلال به اشعار شعراى جاهليت، نكات بديعى را به يادگار گذاشته است و در اثبات عقايد مفسّران و نظرات تفسيرى خويش، هيچگاه از نقش گره‌گشاى لغات كليدى قرآن و قواعد نحوى غافل نبوده است.