جامع التواریخ (تاریخ سلاطین خوارزم): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'سید مرتضی' به 'سید مرتضی ')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۶۶: خط ۶۶:
اما در خصوص خوارزمشاهیان وقتی انسان آن را مطالعه می‌کند، بیش از ادوار دیگر متأثر می‌شود. از این که ایران در حال گسسته شدن است. از این که دولت استقراری ندارد؛ از اینکه امنیتی در کار نیست و بدتر از همه از اینکه مغولان می‌آیند و می‌سوزند و می‌کشند و خون ریزی می‌کنند. تاریخ خوارزمشاهیان به ویژه اواخر سلطان محمد و بعد هم جلال الدین منکبرنی یا منکبرتی، داستان ایران متلاطم است. نه پایتختی وجود دارد و نه شکست و پیروزی آن معلوم است و عاقبت هم جلال الدین که گم می‌شود و برای مدتی به صورت یک اسطوره درمی آید و عاقبت هم در عمق تاریخ فرو می‌رود<ref>ر.ک: همان</ref>
اما در خصوص خوارزمشاهیان وقتی انسان آن را مطالعه می‌کند، بیش از ادوار دیگر متأثر می‌شود. از این که ایران در حال گسسته شدن است. از این که دولت استقراری ندارد؛ از اینکه امنیتی در کار نیست و بدتر از همه از اینکه مغولان می‌آیند و می‌سوزند و می‌کشند و خون ریزی می‌کنند. تاریخ خوارزمشاهیان به ویژه اواخر سلطان محمد و بعد هم جلال الدین منکبرنی یا منکبرتی، داستان ایران متلاطم است. نه پایتختی وجود دارد و نه شکست و پیروزی آن معلوم است و عاقبت هم جلال الدین که گم می‌شود و برای مدتی به صورت یک اسطوره درمی آید و عاقبت هم در عمق تاریخ فرو می‌رود<ref>ر.ک: همان</ref>


دو سه جای این کتاب که در اصل برگرفته از جهان گشاست جالب است. یکی همین اشتباه خوارزمشاهیان که خان ختای را از میان برداشتند و آنچه از او خواستند تا اجازه دهد دولت ترکان در آن نواحی بماند تا بتواند جلوی مغولان را بگیرد نپذیرفتند و بعد از ویرانی آن سد بود که راه مغولان هموار شد: «جمعی یاران پیش [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] رفتند. او را دیدند در کنج خانه غمناک و زبان از گفتگوی بربسته. موجب حزن او در این روز شادی (پیروزی سلطان محمد بر خان ختای) استکشاف کردند. گفت: ای عاقلان! ورای این ترکان قومی‌اند در انتقام و اقتحام لجوج و در کثرت عدد فزون از یأجوج و مأجوج و قراختای در مابین به حقیقت سد ذوالقرنین بودند. همانا که چون این سد مبدل شود، در بیضه این ملک سکونی نماند و هیچ کس را به تمتع و تنعم رکونی. امروز تعزیت اسلام می‌دارم» و نکته دیگر آنکه خلیفه بغداد، برای جنگ با خوارزمشاهیان، مغولان را تحریض بر حمله می‌کند: «و یکی از اوایل علامات واقعات و مقدمات حادثات آن بود که میان خلیفه الناصرلدین الله و سلطان غبار وحشت‌ها خاسته بود. سلطان به قصد او عزم بغداد کرد. خلیفه در خفیه به چنگیز خان ]کذا[ پیغام داد تا سلطان را از سلطنت معزول کند و بر ممالک او حاکم و پادشاه شود» و بعد هم کشتن تجار مغولی توسط قایر خان حاکم اترار که خشم چنگیز را برانگیخت و این یک اشتباه نیمی از دنیای اسلام را بر باد فنا داد و ادامه ماجرا که سلطان جلال الدین در وقتی که شنید مغولان یورش آورده‌اند در حوالی عراق بود. خلیفه بغداد لشکر برای نبرد با وی آماده کرد. جلال الدین رسولی نزد فرمانده خلیفه که قشتمور بود فرستاد که: «ارادت ما از مبادرت به این جانب، استمداد و استیمان است به ظل ظلیل خلیفه؛ چه، خصمان قوی دست برآورده‌اند و بر بلاد و عباد استیلا یافته. هیچ لشکری را پای مقاومت ایشان نه. اگر از خلیفه مددی یابم و به مراضی او مستظهر و مستوثق باشم، دفع خصمان قوی کار من است. قشتمور از استماع این نصایح، خود را کر ساخت و صف لشکر بیاراست. سلطان نیز به ضرورت تعبیه کارزار ساخت». بدین ترتیب در وقت آمدن دشمن قدار مغولی، مسلمانان به جان هم افتادند و البته لشکر خلیفه شکست خورده «ایشان را تا نزدیک شهر بغداد بدوانیدند و بر اثر می‌رفتند»<ref>ر.ک: همان</ref>
دو سه جای این کتاب که در اصل برگرفته از جهان گشاست جالب است. یکی همین اشتباه خوارزمشاهیان که خان ختای را از میان برداشتند و آنچه از او خواستند تا اجازه دهد دولت ترکان در آن نواحی بماند تا بتواند جلوی مغولان را بگیرد نپذیرفتند و بعد از ویرانی آن سد بود که راه مغولان هموار شد: «جمعی یاران پیش [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] رفتند. او را دیدند در کنج خانه غمناک و زبان از گفتگوی بربسته. موجب حزن او در این روز شادی (پیروزی سلطان محمد بر خان ختای) استکشاف کردند. گفت: ای عاقلان! ورای این ترکان قومی‌اند در انتقام و اقتحام لجوج و در کثرت عدد فزون از یأجوج و مأجوج و قراختای در مابین به حقیقت سد ذوالقرنین بودند. همانا که چون این سد مبدل شود، در بیضه این ملک سکونی نماند و هیچ کس را به تمتع و تنعم رکونی. امروز تعزیت اسلام می‌دارم» و نکته دیگر آنکه خلیفه بغداد، برای جنگ با خوارزمشاهیان، مغولان را تحریض بر حمله می‌کند: «و یکی از اوایل علامات واقعات و مقدمات حادثات آن بود که میان خلیفه الناصرلدین الله و سلطان غبار وحشت‌ها خاسته بود. سلطان به قصد او عزم بغداد کرد. خلیفه در خفیه به چنگیز خان ]کذا[ پیغام داد تا سلطان را از سلطنت معزول کند و بر ممالک او حاکم و پادشاه شود» و بعد هم کشتن تجار مغولی توسط قایر خان حاکم اترار که خشم چنگیز را برانگیخت و این یک اشتباه نیمی از دنیای اسلام را بر باد فنا داد و ادامه ماجرا که سلطان جلال الدین در وقتی که شنید مغولان یورش آورده‌اند در حوالی عراق بود. خلیفه بغداد لشکر برای نبرد با وی آماده کرد. جلال الدین رسولی نزد فرمانده خلیفه که قشتمور بود فرستاد که: «ارادت ما از مبادرت به این جانب، استمداد و استیمان است به ظل ظلیل خلیفه؛ چه، خصمان قوی دست برآورده‌اند و بر بلاد و عباد استیلا یافته. هیچ لشکری را پای مقاومت ایشان نه. اگر از خلیفه مددی یابم و به مراضی او مستظهر و مستوثق باشم، دفع خصمان قوی کار من است. قشتمور از استماع این نصایح، خود را کر ساخت و صف لشکر بیاراست. سلطان نیز به ضرورت تعبیه کارزار ساخت». بدین ترتیب در وقت آمدن دشمن قدار مغولی، مسلمانان به جان هم افتادند و البته لشکر خلیفه شکست خورده «ایشان را تا نزدیک شهر بغداد بدوانیدند و بر اثر می‌رفتند»<ref>ر.ک: همان</ref>


جلال الدین یک بار دیگر نیز وقتی خلیفه و سلاطین شام و روم همه علیه او متحد شده بودند «رسل نزد ایشان متواتر کرد به اعلام عبور سپاه مغول و پیغام آنکه لشکر جرار عساکر تاتار در کثرت و شوکت، چون مور و مار، نه قلاع خواهد ماند نه حصار و نه امصار. مردمان ما را رعب و هراس از ایشان در صمیم دل‌ها متمکن شده است و اگر من از میان برخیزم به دست شما مقاومت ایشان ممکن نشود و من شما را سد سکندرم. از شما هریک، یک فوج با علمی مدد کنید تا چون آوازه موافقت و مطابقت به ایشان رسد، دندان ایشان کنده شود و لشکر ما قوی دل». اما خبری نشد و عاقبت مغول سررسید. کار جلال الدین هم ساخته شد<ref>ر.ک: همان</ref>
جلال الدین یک بار دیگر نیز وقتی خلیفه و سلاطین شام و روم همه علیه او متحد شده بودند «رسل نزد ایشان متواتر کرد به اعلام عبور سپاه مغول و پیغام آنکه لشکر جرار عساکر تاتار در کثرت و شوکت، چون مور و مار، نه قلاع خواهد ماند نه حصار و نه امصار. مردمان ما را رعب و هراس از ایشان در صمیم دل‌ها متمکن شده است و اگر من از میان برخیزم به دست شما مقاومت ایشان ممکن نشود و من شما را سد سکندرم. از شما هریک، یک فوج با علمی مدد کنید تا چون آوازه موافقت و مطابقت به ایشان رسد، دندان ایشان کنده شود و لشکر ما قوی دل». اما خبری نشد و عاقبت مغول سررسید. کار جلال الدین هم ساخته شد<ref>ر.ک: همان</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش