تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو'
جز (جایگزینی متن - 'خواجه نصير الدين طوسى' به 'خواجه نصير الدين طوسى')
جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو')
خط ۶۸: خط ۶۸:
2. آثار افلاطون و به‌ويژه كتاب‌هاى جمهوريت و نواميس؛
2. آثار افلاطون و به‌ويژه كتاب‌هاى جمهوريت و نواميس؛


3. آثار ارسطو و به‌ويژه كتاب «اخلاق نيكماخس» كه بهره‌گيرى گسترده ابوعلى مسكويه از آن را در ارتباط او با ارسطوييان بغداد نيز سنجيده‌اند. افزون بر اين از رساله منحول فضائل النفس به ترجمه ابوعثمان دمشقى نيز بايد ياد كرد كه ابوعلى مسكويه آن را از ارسطو دانسته، و مطالبى از آن نقل كرده است؛
3. آثار [[ارسطو]] و به‌ويژه كتاب «اخلاق نيكماخس» كه بهره‌گيرى گسترده ابوعلى مسكويه از آن را در ارتباط او با [[ارسطو]]ييان بغداد نيز سنجيده‌اند. افزون بر اين از رساله منحول فضائل النفس به ترجمه ابوعثمان دمشقى نيز بايد ياد كرد كه ابوعلى مسكويه آن را از [[ارسطو]] دانسته، و مطالبى از آن نقل كرده است؛


4. جالينوس و كتاب اخلاق النفس كه در بحث لذات حسى و نابسنده خواندن آن‌ها بدان استناد شده است؛
4. جالينوس و كتاب اخلاق النفس كه در بحث لذات حسى و نابسنده خواندن آن‌ها بدان استناد شده است؛
خط ۷۶: خط ۷۶:
6. آثار هرمسى و به‌ويژه «لوح قابس» كه در «جاويدان‌خرد» هم بهره‌گيرى او از روايت عربى اين رساله را مى‌بينيم؛
6. آثار هرمسى و به‌ويژه «لوح قابس» كه در «جاويدان‌خرد» هم بهره‌گيرى او از روايت عربى اين رساله را مى‌بينيم؛


7. آثار نوافلاطونى كه در تهذيب الاخلاق با عناصر فلسفه ارسطويى و آموزه‌هاى فيثاغورى و هرمسى در هم آميخته‌اند، مانند فقره‌اى در باره برترى خويشاوندى معنوى ميان استاد و شاگرد بر محبت پدر و فرزند.
7. آثار نوافلاطونى كه در تهذيب الاخلاق با عناصر فلسفه [[ارسطو]]يى و آموزه‌هاى فيثاغورى و هرمسى در هم آميخته‌اند، مانند فقره‌اى در باره برترى خويشاوندى معنوى ميان استاد و شاگرد بر محبت پدر و فرزند.


از ميان منابع ايرانى نيز به استناد نويسنده به ادب كهن ايرانى و به‌ويژه سخنان اردشير و كتاب كليله و دمنه مى‌توان اشاره كرد.
از ميان منابع ايرانى نيز به استناد نويسنده به ادب كهن ايرانى و به‌ويژه سخنان اردشير و كتاب كليله و دمنه مى‌توان اشاره كرد.
خط ۹۹: خط ۹۹:
در مقدمه مؤلف، به غرض وى از نوشتن كتاب كه به دست آوردن اخلاق نيك انسانى مى‌باشد، اشاره شده است.
در مقدمه مؤلف، به غرض وى از نوشتن كتاب كه به دست آوردن اخلاق نيك انسانى مى‌باشد، اشاره شده است.


مقاله اول در تعريف نفس و نيروهاى آن بوده و از مسائلى مانند اثبات تجرد نفس، فضيلت‌هاى انسانى، قواى نفس و 4 فضيلت حكمت، عفت، شجاعت و عدالت و نظريه ارسطويى اعتدال بحث شده است.
مقاله اول در تعريف نفس و نيروهاى آن بوده و از مسائلى مانند اثبات تجرد نفس، فضيلت‌هاى انسانى، قواى نفس و 4 فضيلت حكمت، عفت، شجاعت و عدالت و نظريه [[ارسطو]]يى اعتدال بحث شده است.


مقاله دوم به معرفى اخلاق به‌عنوان بهترين صناعت براى نيك‌رفتارى آدمى اختصاص دارد. مهم‌ترين مباحث اين مقاله عبارتند از بررسى طبايع و خلقيات، نسبت نظر و عمل، مراتب قواى نفسانى و شرف هريك، تربيت جوانان، قوه عالمه و قوه عامله، مرتبه عليا و سعادت قصوى، رأى جالينوس در مورد كسانى كه معتقدند سعادت منحصر در لذات حسى است، دستور تهذيب اطفال، مراتب حيوانى و افق انسانى.
مقاله دوم به معرفى اخلاق به‌عنوان بهترين صناعت براى نيك‌رفتارى آدمى اختصاص دارد. مهم‌ترين مباحث اين مقاله عبارتند از بررسى طبايع و خلقيات، نسبت نظر و عمل، مراتب قواى نفسانى و شرف هريك، تربيت جوانان، قوه عالمه و قوه عامله، مرتبه عليا و سعادت قصوى، رأى جالينوس در مورد كسانى كه معتقدند سعادت منحصر در لذات حسى است، دستور تهذيب اطفال، مراتب حيوانى و افق انسانى.
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
اين مقاله با نقل فصلى از رساله «تدبير منزل» بروسن، متفكر فيثاغورى سده 5م به پايان رسيده است.
اين مقاله با نقل فصلى از رساله «تدبير منزل» بروسن، متفكر فيثاغورى سده 5م به پايان رسيده است.


موضوع مقاله سوم، خير و سعادت و شروط به دست آوردن آن‌ها بنا بر آراى اهل فلسفه، مانند فيثاغورس و افلاطون و ارسطوست. از مهم‌ترين مباحث اين مقاله، مى‌توان از: «فرق ميان خير و سعادت»، «اقسام سعادت بنا بر مذهب ارسطوطاليس»، «بررسى سعادت از نظر [[بقراط]]»، «فيثاغورس و افلاطون»، «سعادت قصوى» و «شروط تحصيل سعادت» نام برد.
موضوع مقاله سوم، خير و سعادت و شروط به دست آوردن آن‌ها بنا بر آراى اهل فلسفه، مانند فيثاغورس و افلاطون و [[ارسطو]]ست. از مهم‌ترين مباحث اين مقاله، مى‌توان از: «فرق ميان خير و سعادت»، «اقسام سعادت بنا بر مذهب [[ارسطو]]طاليس»، «بررسى سعادت از نظر [[بقراط]]»، «فيثاغورس و افلاطون»، «سعادت قصوى» و «شروط تحصيل سعادت» نام برد.


اين مقاله با بحثى در باره لذات عقلانى و سخن ارسطو در باره معاد پايان مى‌پذيرد.
اين مقاله با بحثى در باره لذات عقلانى و سخن [[ارسطو]] در باره معاد پايان مى‌پذيرد.


مقاله چهارم به بازنمود كردارهاى آدمى و بحث از شجاعت، سخا و عدالت اختصاص دارد. حقِ آفريدگار بر آدمى و اختيارى بودن عدالت و ستمكارى، از مباحث مهم اين فصل است.
مقاله چهارم به بازنمود كردارهاى آدمى و بحث از شجاعت، سخا و عدالت اختصاص دارد. حقِ آفريدگار بر آدمى و اختيارى بودن عدالت و ستمكارى، از مباحث مهم اين فصل است.


موضوع مقاله پنجم، محبت و انواع آن و نيز دوستى و شرايط آن است كه با نقل سخن ارسطو در باره سعادت تام به پايان مى‌رسد.
موضوع مقاله پنجم، محبت و انواع آن و نيز دوستى و شرايط آن است كه با نقل سخن [[ارسطو]] در باره سعادت تام به پايان مى‌رسد.


مقاله ششم، از امراض نفسانى و مقابله با آن‌ها از راه محاسبه نفس بحث مى‌كند و سرانجام در هفتمين مقاله، به طب نفسانى و شيوه‌هاى درمان بيمارى‌هاى اخلاقى پرداخته مى‌شود. اين مقاله با بحث از انواع ترس و از جمله ترس از مرگ و علاج حزن و اندوه به نقل از كِندى پايان مى‌پذيرد.
مقاله ششم، از امراض نفسانى و مقابله با آن‌ها از راه محاسبه نفس بحث مى‌كند و سرانجام در هفتمين مقاله، به طب نفسانى و شيوه‌هاى درمان بيمارى‌هاى اخلاقى پرداخته مى‌شود. اين مقاله با بحث از انواع ترس و از جمله ترس از مرگ و علاج حزن و اندوه به نقل از كِندى پايان مى‌پذيرد.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
اين دريافت مدنى از فضيلت‌هاى انسانى نزد نويسنده بدان پايه ارجمند است كه آن را از حوزه اخلاق فراتر مى‌برد و به ديانت و شريعت تعميم مى‌دهد. در نظر نويسنده، همچنان كه فلسفه، يگانه آموزش حقيقى و راه رستگارى و نجات است، «ادب الشريعة» نيز انتقال‌دهنده حقيقت به‌صورت گزاره‌هاى دينى است <ref>تهذيب، 64</ref> و آن را با نقش قوانين يونانى در نواميس افلاطون و با نوع موسيقى مباح در جمهوريت او مى‌توان تطبيق داد.
اين دريافت مدنى از فضيلت‌هاى انسانى نزد نويسنده بدان پايه ارجمند است كه آن را از حوزه اخلاق فراتر مى‌برد و به ديانت و شريعت تعميم مى‌دهد. در نظر نويسنده، همچنان كه فلسفه، يگانه آموزش حقيقى و راه رستگارى و نجات است، «ادب الشريعة» نيز انتقال‌دهنده حقيقت به‌صورت گزاره‌هاى دينى است <ref>تهذيب، 64</ref> و آن را با نقش قوانين يونانى در نواميس افلاطون و با نوع موسيقى مباح در جمهوريت او مى‌توان تطبيق داد.


نويسنده بر آن است كه شريعت، نفوس جوانان را به پذيرش حكمت و طلب فضايل و رسيدن به سعادت انسانى از راه انديشه درست و سنجش صحيح آماده مى‌سازد. اين نظر بى‌گمان با آموزه‌هاى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در باره بايستگى و وجوب آموزش دينى به جوانان و پيش‌شرط بودن تربيت دينى براى مطالعه اخلاق فلسفى مناسبت دارد و ريشه‌هاى نظرى آن را تا «اخلاق نيكُماخس» ارسطو مى‌توان پى گرفت. اين اصرار نويسنده بر هماهنگى دين و فلسفه تا آنجاست كه حتى آموزه‌هاى شريعت را بر اساس مفاهيم يونانى انس طبيعى و جامعه‌پذيرى طبيعى تفسير مى‌كند.
نويسنده بر آن است كه شريعت، نفوس جوانان را به پذيرش حكمت و طلب فضايل و رسيدن به سعادت انسانى از راه انديشه درست و سنجش صحيح آماده مى‌سازد. اين نظر بى‌گمان با آموزه‌هاى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در باره بايستگى و وجوب آموزش دينى به جوانان و پيش‌شرط بودن تربيت دينى براى مطالعه اخلاق فلسفى مناسبت دارد و ريشه‌هاى نظرى آن را تا «اخلاق نيكُماخس» [[ارسطو]] مى‌توان پى گرفت. اين اصرار نويسنده بر هماهنگى دين و فلسفه تا آنجاست كه حتى آموزه‌هاى شريعت را بر اساس مفاهيم يونانى انس طبيعى و جامعه‌پذيرى طبيعى تفسير مى‌كند.


نويسنده با جمع رأى افلاطون در باره سعادت كامل و نظر ارسطو در باره ممكن بودن دستيابى به سعادت در حيات دنيوى، به دو نوع سعادت دنيوى و اخروى قائل است و دستيابى به سعادت تام را منوط به تحصيل هر دوى آن‌ها مى‌داند و بدين‌سان، كمال سعادت آدمى را هم نظرى و هم عملى به شمار مى‌آورد. البته او با در نظر گرفتن مراتب انسانيت، از ساكنان اقليم‌هاى نامعتدل جهان متمدن، به‌عنوان انسان‌هايى با عقل كم و از ساكنان اقليم‌هاى معتدل به‌عنوان دارندگان طبع سليم و مستعد پذيرش صورت عقل ياد مى‌كند <ref>تهذيب، 62 - 63</ref>.
نويسنده با جمع رأى افلاطون در باره سعادت كامل و نظر [[ارسطو]] در باره ممكن بودن دستيابى به سعادت در حيات دنيوى، به دو نوع سعادت دنيوى و اخروى قائل است و دستيابى به سعادت تام را منوط به تحصيل هر دوى آن‌ها مى‌داند و بدين‌سان، كمال سعادت آدمى را هم نظرى و هم عملى به شمار مى‌آورد. البته او با در نظر گرفتن مراتب انسانيت، از ساكنان اقليم‌هاى نامعتدل جهان متمدن، به‌عنوان انسان‌هايى با عقل كم و از ساكنان اقليم‌هاى معتدل به‌عنوان دارندگان طبع سليم و مستعد پذيرش صورت عقل ياد مى‌كند <ref>تهذيب، 62 - 63</ref>.


نويسنده معتقد است شمارى از اينان كه بى‌اندازه مستعد پذيرش عقلند، در افقى ميان انسان و فرشته قرار مى‌گيرند و از آن جمله‌اند كسانى كه به طبع خود به الهام حساسند و مى‌توانند به فلسفه بپردازند و قدرت عقل و نور حقيقت در ايشان جريان دارد <ref>همان، 63</ref>. بر همين اساس، وى با استناد به ارسطو، برترين مرتبه انسانيت را «الهى» مى‌داند؛ چنان‌كه در سنت نوافلاطونى و در آثار متفكران سده 4ق، لقب «الهى» بر سقراط و افلاطون اطلاق مى‌شود و غايت فلسفه با تشبه به اله پيوند مى‌يابد.
نويسنده معتقد است شمارى از اينان كه بى‌اندازه مستعد پذيرش عقلند، در افقى ميان انسان و فرشته قرار مى‌گيرند و از آن جمله‌اند كسانى كه به طبع خود به الهام حساسند و مى‌توانند به فلسفه بپردازند و قدرت عقل و نور حقيقت در ايشان جريان دارد <ref>همان، 63</ref>. بر همين اساس، وى با استناد به [[ارسطو]]، برترين مرتبه انسانيت را «الهى» مى‌داند؛ چنان‌كه در سنت نوافلاطونى و در آثار متفكران سده 4ق، لقب «الهى» بر سقراط و افلاطون اطلاق مى‌شود و غايت فلسفه با تشبه به اله پيوند مى‌يابد.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش