تعليقات علی شرح «فصوص الحكم» و «مصباح الانس»: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مدرك' به 'مدرک '
جز (جایگزینی متن - 'خ‍م‍ی‍ن‍ی‌، روح‌الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران' به 'موسوی خمینی، سید روح‌الله')
جز (جایگزینی متن - 'مدرك' به 'مدرک ')
خط ۲۰: خط ۲۰:
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =6902
| کتابخانۀ دیجیتال نور =6902
| کتابخوان همراه نور =10837
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
خط ۷۸: خط ۷۹:
#شارح مى‌گويد: «اذ القلب ليس اوسع من الوجود». امام مى‌گويد: اين به لسان عموم است و گر نه، قلب از وجود اوسع است، زيرا مراد از وجود، وجود منبسط است و قلب پيامبر(ص) اوسع از آن است، چرا كه او به مقام «او ادنى» كه مقام اتصال به احديت است، واصل شده است...<ref>همان، ص167 - 168</ref>
#شارح مى‌گويد: «اذ القلب ليس اوسع من الوجود». امام مى‌گويد: اين به لسان عموم است و گر نه، قلب از وجود اوسع است، زيرا مراد از وجود، وجود منبسط است و قلب پيامبر(ص) اوسع از آن است، چرا كه او به مقام «او ادنى» كه مقام اتصال به احديت است، واصل شده است...<ref>همان، ص167 - 168</ref>
#شيخ كبير در فص شعيبى و به تبع او شارح، سخنى در باب اعراض دارند، ولى [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] آن سخنان را خلاف تحقيق حكمى و عرفانى مى‌دانند، چرا كه جوهريت مصطلح حكما، منافى عرضيت مصطلح عرفا نيست...<ref>همان، ص172</ref>
#شيخ كبير در فص شعيبى و به تبع او شارح، سخنى در باب اعراض دارند، ولى [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] آن سخنان را خلاف تحقيق حكمى و عرفانى مى‌دانند، چرا كه جوهريت مصطلح حكما، منافى عرضيت مصطلح عرفا نيست...<ref>همان، ص172</ref>
#شارح، عقل اول را از ارواح مهيمه مى‌داند و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مى‌فرمايند: چنين نيست و ملائكه مهيمين، مستغرق در بحار انوار جمال محبوب و بدون فتورند و نمى‌دانند كه خدا خلقى آفريده است و به خود نيز نظر نكنند...<ref>همان، ص180 - 181</ref>لازم به توضيح است كه اين مطلب، مطابق نظر استاد امام است كه معتقدند اولين تعينى كه ظهور و جلوه اطلاقى پروردگار به خود مى‌گيرد، ملائكه مهيمين است و آن ماهيتى است كه وقتى وجود پيدا كند، فقط مدرك خالق است؛ طورى كه از ذات خود هم غافل است و تعين ثانى، ماهيتى است كه چون وجود پيدا كند، مدرك خود و پروردگار خود است و آن عقل اول است..<ref>رشحات البحار، ص151 - 152، از كتاب الانسان و الفطرة</ref>
#شارح، عقل اول را از ارواح مهيمه مى‌داند و [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] مى‌فرمايند: چنين نيست و ملائكه مهيمين، مستغرق در بحار انوار جمال محبوب و بدون فتورند و نمى‌دانند كه خدا خلقى آفريده است و به خود نيز نظر نكنند...<ref>همان، ص180 - 181</ref>لازم به توضيح است كه اين مطلب، مطابق نظر استاد امام است كه معتقدند اولين تعينى كه ظهور و جلوه اطلاقى پروردگار به خود مى‌گيرد، ملائكه مهيمين است و آن ماهيتى است كه وقتى وجود پيدا كند، فقط مدرک  خالق است؛ طورى كه از ذات خود هم غافل است و تعين ثانى، ماهيتى است كه چون وجود پيدا كند، مدرک  خود و پروردگار خود است و آن عقل اول است..<ref>رشحات البحار، ص151 - 152، از كتاب الانسان و الفطرة</ref>
#عارف شاه‌آبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] مى‌فرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مى‌افزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص182 - 183</ref>
#عارف شاه‌آبادى در مورد اذن خدا در خوارق عادات كه دو قسم ذاتى قديم و عرضى حادث دارد، فرموده است: «اذن ذاتى قديم، اذن خدا، به عين ثابته احمدى براى احاطه به جميع اعيان است و العرض غير ذلك». [[خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام]] مى‌فرمايند: مراد اين نيست، سپس با نقل سخن شيخ اكبر (و القابل من فيضه الاقدس)، مى‌افزايند كه چون قابليت به فيض اقدس در نشئه علميه است، پس اذن در اين نشئه، اذن ذاتى قديمى و به تبع، تجلى ذاتى قديم است و وجود مفاض به فيض مقدس بر اعيان در نشئه عينيه، عارضى حادث است و اذن در آن نيز عرض حادث است...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص182 - 183</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مى‌فرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مى‌باشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است...<ref>همان، ص184 - 185</ref>
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر سخن استادشان (كلامى كه عين ذات است و كلام نفسى است، عبارت است از خبر دادن او از غيب احديتش...)، مى‌فرمايند: اين مسلك حكيم است و ذوق عارف جز اين مى‌باشد و كلمات قوليه نيز تجلى ذات به اسم متكلم است...<ref>همان، ص184 - 185</ref>
خط ۱۰۴: خط ۱۰۵:
#شارح، در مورد علم خداوند مى‌گويد: «علم او نسبت به كلى، كلى و نسبت به جزئى، جزئى است»، ولى امام آن را رد كرده و علم او را نسبت به كلى و جزئى، كلى مى‌داند...<ref>همان، ص274</ref>
#شارح، در مورد علم خداوند مى‌گويد: «علم او نسبت به كلى، كلى و نسبت به جزئى، جزئى است»، ولى امام آن را رد كرده و علم او را نسبت به كلى و جزئى، كلى مى‌داند...<ref>همان، ص274</ref>
#شارح، ابداع و اختراع را براى آنچه ماده و مدت ندارد، مى‌داند و ابداع را مناسب قدرت و اختراع را مناسب حكمت مى‌شمارد و تكوين را شامل آنچه تنها ماده دارد و احداث را مخصوص آنچه ماده و مدت دارد، مى‌داند، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه ابداع، شامل كل موارد مذكور است، چون ايجاد خداى متعال، منزه از هر چيزى است كه توهم شود؛ چه ماده و مدت و چه غير آن از نشانه‌هاى مخلوقات...<ref>همان، ص276</ref>
#شارح، ابداع و اختراع را براى آنچه ماده و مدت ندارد، مى‌داند و ابداع را مناسب قدرت و اختراع را مناسب حكمت مى‌شمارد و تكوين را شامل آنچه تنها ماده دارد و احداث را مخصوص آنچه ماده و مدت دارد، مى‌داند، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه ابداع، شامل كل موارد مذكور است، چون ايجاد خداى متعال، منزه از هر چيزى است كه توهم شود؛ چه ماده و مدت و چه غير آن از نشانه‌هاى مخلوقات...<ref>همان، ص276</ref>
#شارح، «ظلمت» را مدرك دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] آن را عدم محض و غير مدرك مى‌داند...<ref>همان، ص284</ref>
#شارح، «ظلمت» را مدرک  دانسته است، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] آن را عدم محض و غير مدرک  مى‌داند...<ref>همان، ص284</ref>
#امام، ضمن رد قول شارح مبنى بر تحقق جعل به اقتران وجود با ماهيات، مى‌فرمايد: جعل، متعلق به ماهيات است...<ref>همان، ص289</ref>ايشان به وجهى لطيف، بين قول به اصالت وجود و مجعوليت ماهيت و قول عرفا در مجعوليت ماهيت و نيز قول به مجعوليت وجود و اعتباريت ماهيت را جمع كرده است...<ref>همان، ص288</ref>
#امام، ضمن رد قول شارح مبنى بر تحقق جعل به اقتران وجود با ماهيات، مى‌فرمايد: جعل، متعلق به ماهيات است...<ref>همان، ص289</ref>ايشان به وجهى لطيف، بين قول به اصالت وجود و مجعوليت ماهيت و قول عرفا در مجعوليت ماهيت و نيز قول به مجعوليت وجود و اعتباريت ماهيت را جمع كرده است...<ref>همان، ص288</ref>
#شارح، مى‌گويد: «و اما الاسم الله فقيل اسم لمرتبة الالوهية و الظاهر انه اسم الوجود و التجلى باعتبار تلك المرتبة الجامعة»، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه اسم الله، «اسم احديت جمعى اسمائى» است به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات...<ref>همان، ص293</ref>
#شارح، مى‌گويد: «و اما الاسم الله فقيل اسم لمرتبة الالوهية و الظاهر انه اسم الوجود و التجلى باعتبار تلك المرتبة الجامعة»، ولى امام تحقيق را اين مى‌داند كه اسم الله، «اسم احديت جمعى اسمائى» است به اعتبار وجهه ظهور در عالم اسماء و صفات...<ref>همان، ص293</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش