۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حضرت امام' به 'حضرت امام ') |
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '، ') |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
#شارح، خراب دنيا و زوالش را منافى بقاء سلطنت اسمائيه در عالم ملك پنداشته و امام، اين نظر را رد كرده و با توجه به آيه «كل يوم هو في شأن» ...<ref>الرحمن، 29</ref>، مىگويد: «عالَم هميشه در ظهور و بطون است؛ از ازل تا ابد. ...<ref>همان، ص 66 - 67</ref> | #شارح، خراب دنيا و زوالش را منافى بقاء سلطنت اسمائيه در عالم ملك پنداشته و امام، اين نظر را رد كرده و با توجه به آيه «كل يوم هو في شأن» ...<ref>الرحمن، 29</ref>، مىگويد: «عالَم هميشه در ظهور و بطون است؛ از ازل تا ابد. ...<ref>همان، ص 66 - 67</ref> | ||
#[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر رأى استادشان كه: «تنزيه از نقايص امكانيه، تحديد نيست، چرا كه آنها أعدام هستند و تنزيه از آنها به كمال وجود برمىگردد و مرجعش اطلاق است، نه تحديد»، مىفرمايد: «اين سخن در صورتى حق است كه نقايص امكانيه، عدم مطلق و غير موجود و لو بالعرض، فرض شود، ولى سخن مذكور حق نيست و تنزيه كننده، نقايص را كه حدود وجودند و موجودند (و لو بالعرض)، مىبيند، لذا تنزيه به تحديد برمىگردد. ...<ref>همان، ص 86</ref> | #[[امام خمينى(ره)|امام خمينى]] با ذكر رأى استادشان كه: «تنزيه از نقايص امكانيه، تحديد نيست، چرا كه آنها أعدام هستند و تنزيه از آنها به كمال وجود برمىگردد و مرجعش اطلاق است، نه تحديد»، مىفرمايد: «اين سخن در صورتى حق است كه نقايص امكانيه، عدم مطلق و غير موجود و لو بالعرض، فرض شود، ولى سخن مذكور حق نيست و تنزيه كننده، نقايص را كه حدود وجودند و موجودند (و لو بالعرض)، مىبيند، لذا تنزيه به تحديد برمىگردد. ...<ref>همان، ص 86</ref> | ||
#شارح مىگويد: حق تعالى، به اعتبار اثبات ملك استخلاف، خود را وكيل قرار داده است. [[خمینی، سید روحالله|حضرت امام]] ، اين نظر را رد كرده، مىفرمايد: «حقيقت ملك استخلاف، اثبات ملك براى مستخلفعنه و سلبش از خليفه است و حقيقت خلافت، فقر محض است كه در روايت پيامبر(ص) (الفقر فخرى) به آن اشاره شده است، پس وكالت به اعتبار ملك استخلاف نيست، بلكه به اعتبار ملك استقلال است كه نظر قوم نوح(ع) به آن بوده است ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 95 - 96</ref> | #شارح مىگويد: حق تعالى، به اعتبار اثبات ملك استخلاف، خود را وكيل قرار داده است. [[خمینی، سید روحالله|حضرت امام]]، اين نظر را رد كرده، مىفرمايد: «حقيقت ملك استخلاف، اثبات ملك براى مستخلفعنه و سلبش از خليفه است و حقيقت خلافت، فقر محض است كه در روايت پيامبر(ص) (الفقر فخرى) به آن اشاره شده است، پس وكالت به اعتبار ملك استخلاف نيست، بلكه به اعتبار ملك استقلال است كه نظر قوم نوح(ع) به آن بوده است ...<ref>تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 95 - 96</ref> | ||
#شارح، مراد شيخ كبير از «مقام تلوينى كه از مقام تمكين بالاتر است» را تلوين در اسماء بعد از وصول مىداند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، مراد شيخ را تلوين حاصل براى سالك بعد از رجوع به خود و بقاء بعد از فناء مىداند و اين تلوين هم اعلى مراتب تلوين و هم اعلى مراتب تمكين است. ...<ref>همان، ص 96</ref> | #شارح، مراد شيخ كبير از «مقام تلوينى كه از مقام تمكين بالاتر است» را تلوين در اسماء بعد از وصول مىداند، ولى [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]]، مراد شيخ را تلوين حاصل براى سالك بعد از رجوع به خود و بقاء بعد از فناء مىداند و اين تلوين هم اعلى مراتب تلوين و هم اعلى مراتب تمكين است. ...<ref>همان، ص 96</ref> | ||
#شارح، مراد از حديث «لو دليتم بحبل الهبط على الله» را اين مىداند كه خدا در باطن زمين است و امام(ره)، مقصود را اين مىداند كه خدا در باطن و ظاهر عوالم است، كما آنكه امام زمان(عج) در مقام دعا، او را چنين مورد خطاب قرار داده است: «يا باطنا في ظهوره و ظاهرا في بطونه». ...<ref>همان، ص 97</ref> | #شارح، مراد از حديث «لو دليتم بحبل الهبط على الله» را اين مىداند كه خدا در باطن زمين است و امام(ره)، مقصود را اين مىداند كه خدا در باطن و ظاهر عوالم است، كما آنكه امام زمان(عج) در مقام دعا، او را چنين مورد خطاب قرار داده است: «يا باطنا في ظهوره و ظاهرا في بطونه». ...<ref>همان، ص 97</ref> |
ویرایش