۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
كتاب با دو مقدمه از ناشر و نويسنده آغاز و ترتيب اسامى، بر اساس حروف الفبا، تنظيم شده است. | كتاب با دو مقدمه از ناشر و نويسنده آغاز و ترتيب اسامى، بر اساس حروف الفبا، تنظيم شده است. | ||
حجم شرح حالهاى مذكور در كتاب، به تناسب ميزان اطلاعاتى كه نويسنده از افراد داشته، متفاوت است؛ بهگونهاى كه برخى بسيار مختصر و در حد چند سطر بوده، از جمله شرح حال امالحسن بنت احمد انصارى.<ref>متن كتاب، ج1، ص253</ref>، امالحصين بنت اسحاق احمسيه.<ref>همان، ص257</ref>، امحكيم بنت اسيد.<ref>همان، ص258</ref>و امسلمه بنت حسين حرانى عمرى همسر ابوابراهيم محمد بن احمد بن محمد.<ref>همان، ص273</ref>و برخى نيز تقريبا مفصل مىباشد مانند شرح حال امسليم بنت ملحان.<ref>همان، ص274-275</ref>، امكلثوم دختر [[امام على(ع)|حضرت على(ع)]].<ref>همان، ص300-304</ref>، امهانى بنت ابىطالب بن عبدالمطلب بن هاشم خواهر [[امام على(ع)|حضرت على(ع)]].<ref>همان، ص314-316</ref>، بلقيس ملكه سبا همسر حضرت سليمان(ع) | حجم شرح حالهاى مذكور در كتاب، به تناسب ميزان اطلاعاتى كه نويسنده از افراد داشته، متفاوت است؛ بهگونهاى كه برخى بسيار مختصر و در حد چند سطر بوده، از جمله شرح حال امالحسن بنت احمد انصارى.<ref>متن كتاب، ج1، ص253</ref>، امالحصين بنت اسحاق احمسيه.<ref>همان، ص257</ref>، امحكيم بنت اسيد.<ref>همان، ص258</ref>و امسلمه بنت حسين حرانى عمرى همسر ابوابراهيم محمد بن احمد بن محمد.<ref>همان، ص273</ref>و برخى نيز تقريبا مفصل مىباشد مانند شرح حال امسليم بنت ملحان.<ref>همان، ص274-275</ref>، امكلثوم دختر [[امام على(ع)|حضرت على(ع)]].<ref>همان، ص300-304</ref>، امهانى بنت ابىطالب بن عبدالمطلب بن هاشم خواهر [[امام على(ع)|حضرت على(ع)]].<ref>همان، ص314-316</ref>، بلقيس ملكه سبا همسر حضرت سليمان(ع).<ref>همان، ص340-344</ref> | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
آرامجانبيگم، اولين بانويى است كه شرح حال وى بيان شده است. وى زوج محمد ميرزا بن جلالالدين ميران شاه ابن امير تيمور بوده و شرح حال او، از «[[رياحين الشريعة در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه|رياحين الشريعة]]»، به فارسى، چنين نقل شده است: «زنى بود صبيحالمنظر طليقاللسان، متناسبالاعضا و از فرط حسن و ذكا و فطانت، در زمانى قليل سلطان محمد ميرزا را چنان مفتون خود نمود كه مقاليد امور حكومت را بهكلى در كف كفايت او گذاشت واكثر اوقات تاج دولت را اين زن بر سر داشت و حكمرانى اين زن و شوهر از سال (803) الى (855) امتداد داشت».<ref>ر.ك: متن كتاب، ج1، ص190</ref> | آرامجانبيگم، اولين بانويى است كه شرح حال وى بيان شده است. وى زوج محمد ميرزا بن جلالالدين ميران شاه ابن امير تيمور بوده و شرح حال او، از «[[رياحين الشريعة در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه|رياحين الشريعة]]»، به فارسى، چنين نقل شده است: «زنى بود صبيحالمنظر طليقاللسان، متناسبالاعضا و از فرط حسن و ذكا و فطانت، در زمانى قليل سلطان محمد ميرزا را چنان مفتون خود نمود كه مقاليد امور حكومت را بهكلى در كف كفايت او گذاشت واكثر اوقات تاج دولت را اين زن بر سر داشت و حكمرانى اين زن و شوهر از سال (803) الى (855) امتداد داشت».<ref>ر.ك: متن كتاب، ج1، ص190</ref> | ||
از جمله بانوان مذكور در كتاب، بانويى است به نام «استر بنى اسرائيلى» كه چندين هزار نفر از بنى اسرائيل را از قتل نجات داد. در شرح حال او، به اين مطلب اشاره شده است كه در زمان يكى از پيامبران بنى اسرائيل كه معاصر با دانيال نبى بوده و نسبت او به بنيامين بن يعقوب مىرسيد و در زمين بابل سكونت داشت، والى بابل كه از جانب لهراسب فرمانگذار بود، تصميم به وليمه دادن به سران سپاه و بزرگان دربار گرفت و به اين خاطر در شوشتر لشگرگاهى برپا نموده و مدت يكصد و هشتاد روز تمام بزرگان مملكت را به ضيافت دعوت كرد و در روز پايانى، از زن خويش درخواست نمود تا با زينت فراوان به آن مجلس وارد شود و آن زن اين امر را نپذيرفته و تن به چنين كارى نداد و | از جمله بانوان مذكور در كتاب، بانويى است به نام «استر بنى اسرائيلى» كه چندين هزار نفر از بنى اسرائيل را از قتل نجات داد. در شرح حال او، به اين مطلب اشاره شده است كه در زمان يكى از پيامبران بنى اسرائيل كه معاصر با دانيال نبى بوده و نسبت او به بنيامين بن يعقوب مىرسيد و در زمين بابل سكونت داشت، والى بابل كه از جانب لهراسب فرمانگذار بود، تصميم به وليمه دادن به سران سپاه و بزرگان دربار گرفت و به اين خاطر در شوشتر لشگرگاهى برپا نموده و مدت يكصد و هشتاد روز تمام بزرگان مملكت را به ضيافت دعوت كرد و در روز پايانى، از زن خويش درخواست نمود تا با زينت فراوان به آن مجلس وارد شود و آن زن اين امر را نپذيرفته و تن به چنين كارى نداد و.<ref>ر.ك: همان، ص218</ref> | ||
گفتنى است كه داستان استر را نويسنده ذكر نكرده، بلكه تنها مقدمه داستان را آورده و درست از آنجايى كه قرار است، داستان استر شروع شود، وى كلام را به پايان رسانده است. | گفتنى است كه داستان استر را نويسنده ذكر نكرده، بلكه تنها مقدمه داستان را آورده و درست از آنجايى كه قرار است، داستان استر شروع شود، وى كلام را به پايان رسانده است. |
ویرایش