۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
جز (جایگزینی متن - 'فا' به 'فا') |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| تصویر =NUR16031J1.jpg | | تصویر =NUR16031J1.jpg | ||
| عنوان =بلوهر و بوذاسف | | عنوان =بلوهر و بوذاسف | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر =اکمالالدین و اتمام النعمه. فارسی. برگزیده. بلوهر و بوذاسف | ||
عین الحیوه. برگزیده. بلوهر و بوذاسف | عین الحیوه. برگزیده. بلوهر و بوذاسف | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
[[میرعابدینی، ابوطالب]] (محقق) | [[میرعابدینی، ابوطالب]] (محقق) | ||
[[ابنبابویه، محمد بن علی]] ( | [[ابنبابویه، محمد بن علی]] (نویسنده) | ||
[[مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی]] (مترجم) | [[مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی]] (مترجم) | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =16744 | | کتابخانۀ دیجیتال نور =16744 | ||
| کتابخوان همراه نور =16031 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۳۱: | خط ۳۲: | ||
}} | }} | ||
'''بلوهر و بوذاسف'''، نام داستانى است كه در کتاب «[[ | '''بلوهر و بوذاسف'''، نام داستانى است كه در کتاب «[[کمالالدین و تمام النعمه (جامعه مدرسین)| كمالالدين و تمام النعمة]]» [[شيخ صدوق]]، به زبان عربى آمده است و علامه [[محمدباقر مجلسى]]، آن را به زبان فارسی ترجمه نموده و آقاى دكتر [[سيد ابوطالب ميرعابدينى]] در اين كتاب به تحقيق و بررسى و ذكر اين حكايت پرداخته است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۴: | ||
به موجب روايت صدوق، پادشاهى عياش و شهوتپرست در هندوستان فرمانروايى مىكرد كه همه فرزندان او دختر بودند. پس از سالها، صاحب پسرى شد به نام بوذاسف كه در حسن و جمال، بىمانند بود. دانشمندى، پيشگويى كرد كه وى پيشواى اهل دين خواهد شد، اما پدرش كه با دينباوران مخالف بود، كوشيد تا وى سخنى از عبادت و دين و جهان ديگر نشنود و با بيمارى و پيرى و مرگ روبهرو نشود تا به دين و دينداران نگرود؛ ازاينرو شهرى را از براى يوذاسف خالى كرد و او را با جمعى از خدمتگزاران در آن شهر جاى داد، ولى او علىرغم خواست پدر، از حصارى كه گردش كشيده بودند، بيرون آمد و از آميختگى زندگى با رنجها و ناپايدارى آن آگاه شد. سرانجام، پارسايى خردمند به نام بلوهر، او را به آيين خود جذب كرد و او پنهان از پدر و به راهنمايى و تعليم فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشيد و سفرى دور و دراز در پيش گرفت تا به صحرايى رسيد و چون ميوه درخت عظيمى را چشيد، از تمامى ميوهها شيرينتر يافت و درخت را نشانهاى از بشارت نبوت دانست. خداوند، احوال عالم ارواح، عالم ابدان، قيامت و احوال امور آينده را بر او ظاهر گرداند، پس به دعوت و هدايت مردم پرداخت و به اين منظور سفرهاى بسيار كرد و در لحظات پايانى زندگى نيز يكى از شاگردان نزدیک خود به نام «يابد» را به دل نبستن به زندگى مادى و ملازمت حق برانگيخت. | به موجب روايت صدوق، پادشاهى عياش و شهوتپرست در هندوستان فرمانروايى مىكرد كه همه فرزندان او دختر بودند. پس از سالها، صاحب پسرى شد به نام بوذاسف كه در حسن و جمال، بىمانند بود. دانشمندى، پيشگويى كرد كه وى پيشواى اهل دين خواهد شد، اما پدرش كه با دينباوران مخالف بود، كوشيد تا وى سخنى از عبادت و دين و جهان ديگر نشنود و با بيمارى و پيرى و مرگ روبهرو نشود تا به دين و دينداران نگرود؛ ازاينرو شهرى را از براى يوذاسف خالى كرد و او را با جمعى از خدمتگزاران در آن شهر جاى داد، ولى او علىرغم خواست پدر، از حصارى كه گردش كشيده بودند، بيرون آمد و از آميختگى زندگى با رنجها و ناپايدارى آن آگاه شد. سرانجام، پارسايى خردمند به نام بلوهر، او را به آيين خود جذب كرد و او پنهان از پدر و به راهنمايى و تعليم فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشيد و سفرى دور و دراز در پيش گرفت تا به صحرايى رسيد و چون ميوه درخت عظيمى را چشيد، از تمامى ميوهها شيرينتر يافت و درخت را نشانهاى از بشارت نبوت دانست. خداوند، احوال عالم ارواح، عالم ابدان، قيامت و احوال امور آينده را بر او ظاهر گرداند، پس به دعوت و هدايت مردم پرداخت و به اين منظور سفرهاى بسيار كرد و در لحظات پايانى زندگى نيز يكى از شاگردان نزدیک خود به نام «يابد» را به دل نبستن به زندگى مادى و ملازمت حق برانگيخت. | ||
از بسيارى تعبيرات موجود در اين روايت مىتوان دريافت كه يوذاسف در نظر صدوق و همه كسانى كه آن را پذيرفته و ترويج كردهاند، مقام نبوت داشته است؛ چنانكه مجلسى، ذيل روايتى كه در آن [[امام على(ع)]] به «بوداسكفت» تشبيه شده، آورده است: «و گفتهاند كه آن، نام شاهزادهاى است كه بلوهر به سراغ وى آمد و پيامبر شد» و نيز نبوت بودا را تصديق كرده و [[آل کاشفالغطاء، محمدحسین |محمدحسين آل | از بسيارى تعبيرات موجود در اين روايت مىتوان دريافت كه يوذاسف در نظر صدوق و همه كسانى كه آن را پذيرفته و ترويج كردهاند، مقام نبوت داشته است؛ چنانكه مجلسى، ذيل روايتى كه در آن [[امام على(ع)]] به «بوداسكفت» تشبيه شده، آورده است: «و گفتهاند كه آن، نام شاهزادهاى است كه بلوهر به سراغ وى آمد و پيامبر شد» و نيز نبوت بودا را تصديق كرده و [[آل کاشفالغطاء، محمدحسین |محمدحسين آل کاشفالغطاء]] او را با عنوان «النبى الهندى» ياد كرده و برخى مانند فريد وجدى، نبوت بودا را بعيد ندانستهاند. | ||
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مىزيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است. | اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مىزيستند، سابقه داشته است. [[علامه مجلسى]] نيز اين داستان را ستوده است. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۵: | ||
روايت مفصل صدوق را مجلسى نيز بهتمامى در «بحار الانوار» نقل كرده است و [[سيد مصطفى نقوى]] (متوفى 1323) و [[سيدهاشم ميلانى]] (از معاصران) هم در دو ترجمه «عين الحيات» مجلسى به عربى، تمام اين داستان را از روى آن كتاب به عربى برگرداندهاند .<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 21، ص240</ref> | روايت مفصل صدوق را مجلسى نيز بهتمامى در «بحار الانوار» نقل كرده است و [[سيد مصطفى نقوى]] (متوفى 1323) و [[سيدهاشم ميلانى]] (از معاصران) هم در دو ترجمه «عين الحيات» مجلسى به عربى، تمام اين داستان را از روى آن كتاب به عربى برگرداندهاند .<ref>[[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ طهرانى]]، ج 21، ص240</ref> | ||
[[حسن بن نوح هندى بهروچى]](متوفى 973)، از دانشمندان اسماعيليه در روزگار داعى حسن بن ادريس، در جلد سوم «[[الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتين الاسرار]]» | [[حسن بن نوح هندى بهروچى]](متوفى 973)، از دانشمندان اسماعيليه در روزگار داعى حسن بن ادريس، در جلد سوم «[[الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتين الاسرار]]» تمثيلهایى را كه در كتاب «بلوهر و بوذاسف» در باب چگونگى همدستى مردم براى دشمنى با اهل حق آمده، ياد كرده است. | ||
[[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پارهاى حكمتهاى مندرج در آن اختصاص داده است .<ref>رجوع كنيد به ج 2، ص198 - 211</ref> | [[سيد محمد عيناثى]]، از علماى سده يازدهم و نبيره [[شهيد ثانى]]، نيز بخشى از كتاب خود، «[[آداب النفس]]» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پارهاى حكمتهاى مندرج در آن اختصاص داده است .<ref>رجوع كنيد به ج 2، ص198 - 211</ref> | ||
ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسی ترجمه شده و | ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسی ترجمه شده و نسخههایى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است.<ref>زرينكوب، 1353 ش، ص142</ref>به نوشته برخى منابع، ترجمهاى منظوم از اين داستان به فارسی كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از [[رودكى]] است و قطعهاى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعهاى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان بهصورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشاندهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبانهاى دوره ميانه ایرانى است. | ||
اين داستان، به زبانهاى ديگر نيز ترجمه شده است. | اين داستان، به زبانهاى ديگر نيز ترجمه شده است. |
ویرایش