امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‌ه')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - 'مخصوصا' به 'مخصوصاً')
    خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:




    خوارج كسانى بودند كه بر امام علی(ع) به جهت موافقت او با تعيين حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بيعت مردم با او امرى الهى بود و او حق نداشت در اين كار تن به حكميت بدهد. شعار معروف ايشان «لا حكم إلا لله» بيانگر اين مقصود بود. اين شعار بنا به قول حضرت امير(ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. «لا حكم إلاّ لله» يعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هيچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكميت در موارد اختلاف و مخصوصاً در جنگ امر ديگرى است. حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمين شرط كرديم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند. پس اعتراض خوارج كاملاً بى‌مورد بود و آنان تحت تأثير اين شعار فريبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفت‌ها و جنگهاى ايشان هيچ استدلال معقول بر نظريه و اقدام خود به جز همين شعار از ايشان ديده و شنيده نشد. آنها در اعتراض خود به امام علی(ع) نه به آيه‌اى استدلال كردند و نه به حديثى و نه دليل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وامى‌ماندند فرياد برمى‌آوردند «لا حكم إلا لله» و اين جمله ظاهر فريب كه اصل آن از قرآن است '''إنِ الحُكمُ إلاّ لِله''' و معنى و مورد آن چيز ديگرى است، دستاويز اين طايفه گرديد. در اينجا بايد به فرقى كه ميان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگيزه‌ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين به بيان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در ميان سپاه شام افراد برجسته‌اى از اصحاب يا تابعين وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در ميان ايشان ديده مى‌شد كسانى نبودند كه احساسات دينى عميق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جيره و مواجب سرشارى كه معاويه به ايشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى‌طالب(ع) بجنگند. در ايشان درد و تعصب دينى مشهود نبود و اگر تعصب شديدى وجود داشت همان عصبيت طايفه‌اى و قبيله‌اى بود. بر خلاف مردم عراق يا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصيرت در دين مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پايه‌اى دينى دارد. اما اين بصيرتِ ادعایى سطحى بود، زيرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقيده خود برگشتند و عده زيادى از ديگران هم در جريانهاى سياسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دين و حق ترجيح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام علی(ع) و فرزندانش‌امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شاهد اين مدعا است.
    خوارج كسانى بودند كه بر امام علی(ع) به جهت موافقت او با تعيين حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بيعت مردم با او امرى الهى بود و او حق نداشت در اين كار تن به حكميت بدهد. شعار معروف ايشان «لا حكم إلا لله» بيانگر اين مقصود بود. اين شعار بنا به قول حضرت امير(ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. «لا حكم إلاّ لله» يعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هيچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‌اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكميت در موارد اختلاف و مخصوصاًً در جنگ امر ديگرى است. حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمين شرط كرديم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند. پس اعتراض خوارج كاملاً بى‌مورد بود و آنان تحت تأثير اين شعار فريبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه‌اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفت‌ها و جنگهاى ايشان هيچ استدلال معقول بر نظريه و اقدام خود به جز همين شعار از ايشان ديده و شنيده نشد. آنها در اعتراض خود به امام علی(ع) نه به آيه‌اى استدلال كردند و نه به حديثى و نه دليل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وامى‌ماندند فرياد برمى‌آوردند «لا حكم إلا لله» و اين جمله ظاهر فريب كه اصل آن از قرآن است '''إنِ الحُكمُ إلاّ لِله''' و معنى و مورد آن چيز ديگرى است، دستاويز اين طايفه گرديد. در اينجا بايد به فرقى كه ميان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگيزه‌ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين به بيان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در ميان سپاه شام افراد برجسته‌اى از اصحاب يا تابعين وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در ميان ايشان ديده مى‌شد كسانى نبودند كه احساسات دينى عميق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جيره و مواجب سرشارى كه معاويه به ايشان مى‌داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى‌طالب(ع) بجنگند. در ايشان درد و تعصب دينى مشهود نبود و اگر تعصب شديدى وجود داشت همان عصبيت طايفه‌اى و قبيله‌اى بود. بر خلاف مردم عراق يا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصيرت در دين مى‌دانستند و مى‌پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پايه‌اى دينى دارد. اما اين بصيرتِ ادعایى سطحى بود، زيرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقيده خود برگشتند و عده زيادى از ديگران هم در جريانهاى سياسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دين و حق ترجيح مى‌دهند. رفتار بعدى آنها با امام علی(ع) و فرزندانش‌امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شاهد اين مدعا است.


    == جنگ نهروان==
    == جنگ نهروان==
    خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:




    هر كه در تاريخ اسلام مطالعه كند و تاريخ نحله‌ها و فرقه‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصاً در مسأله مهم امامت بررسى نمايد و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دينى و مذهبى را بخواند، بى‌هيچ تأملى درخواهد يافت كه هيچ شخصيتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى‌طالب(ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضايل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهيت بالا برده‌اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّى جسته‌اند. اين خود مى‌تواند دليل اين مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترين و پراهميت‌ترين شخصيت عالم اسلام است و گر نه اين همه هياهو و غوغا براى چه كسى مى‌توانست باشد؟ [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] عسقلانى در [[تهذيب التهذيب]] (339/7) مى‌گويد كه [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، فقيه و محدث معروف و پيشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضايل كه درباره على (از حضرت رسول(ص) روايت شده است درباره هيچيك از اصحاب روايت نشده است.» امام علی(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوى پيغمبر(ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسرخوانده و پرورش‌يافته و تعليم گرفته پيغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه رسول اللّه(ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيد‌‎عرب و سيد‌‎مسلمين و اميرمؤمنين و قاتل ناكثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صديق و فاروق و عبقرى و ولى‌اللّه و يداللّه و حجةاللّه و بهترين انسانها و دادگرترين داوران معرفى نمود. [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد فراهيدى]] در مقايسه امام علی(ع) با ساير صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود. دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضايل او را كتمان كردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».
    هر كه در تاريخ اسلام مطالعه كند و تاريخ نحله‌ها و فرقه‌هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصاًً در مسأله مهم امامت بررسى نمايد و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دينى و مذهبى را بخواند، بى‌هيچ تأملى درخواهد يافت كه هيچ شخصيتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى‌طالب(ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‌هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضايل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهيت بالا برده‌اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّى جسته‌اند. اين خود مى‌تواند دليل اين مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول(ص) بزرگترين و پراهميت‌ترين شخصيت عالم اسلام است و گر نه اين همه هياهو و غوغا براى چه كسى مى‌توانست باشد؟ [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] عسقلانى در [[تهذيب التهذيب]] (339/7) مى‌گويد كه [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، فقيه و محدث معروف و پيشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضايل كه درباره على (از حضرت رسول(ص) روايت شده است درباره هيچيك از اصحاب روايت نشده است.» امام علی(ع) كسى است كه هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوى پيغمبر(ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسرخوانده و پرورش‌يافته و تعليم گرفته پيغمبر(ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه رسول اللّه(ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيد‌‎عرب و سيد‌‎مسلمين و اميرمؤمنين و قاتل ناكثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صديق و فاروق و عبقرى و ولى‌اللّه و يداللّه و حجةاللّه و بهترين انسانها و دادگرترين داوران معرفى نمود. [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد فراهيدى]] در مقايسه امام علی(ع) با ساير صحابه گفته است «اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود. دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضايل او را كتمان كردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».


    در فضيلت على بن ابى‌طالب(ع) گفته‌اند كه آيات بسيارى در شأن ايشان نازل گرديده است؛ از آن جمله روايتى است مربوط به عبداللّه بن عباس كه گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن امام علی(ع) مى‌باشد.
    در فضيلت على بن ابى‌طالب(ع) گفته‌اند كه آيات بسيارى در شأن ايشان نازل گرديده است؛ از آن جمله روايتى است مربوط به عبداللّه بن عباس كه گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن امام علی(ع) مى‌باشد.
    خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
    علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]] (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.  
    علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]] (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.  


    دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغه رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيه‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.
    دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغه رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاًً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيه‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.


    نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولین كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.
    نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولین كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاًً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.


    حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.  
    حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.