پرش به محتوا

امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‌ه'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ه' به 'ه‌ه')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شخصیت سیاسی مذهبی
{{جعبه اطلاعات شخصیت سیاسی مذهبی
|عنوان = امام علی(ع)
|عنوان = امام علی(ع)
|سرشناسی =نخستین امام شیعیان  
|سرشناسی =نخستین امام شیعیان  
|تصویر = NUR02338.jpg
|تصویر = NUR02338.jpg
|نام کامل = على بن ابى‌طالب(ع)
|نام کامل = على بن ابى‌طالب(ع)
|لقب = امیرالمؤمنین، ابوتراب، ابوالحسن، حیدر، وصی، ولی
|لقب = امیرالمؤمنین، ابوتراب، ابوالحسن، حیدر، وصی، ولی
|پدر   = ابوطالب
|پدر = ابوطالب
مادر   = فاطمه بنت اسد
مادر = فاطمه بنت اسد
|نسب =  
|نسب =  
|زادروز = ۱۳ رجب سال سی‌ام عام‌الفیل
|زادروز = ۱۳ رجب سال سی‌ام عام‌الفیل
|زادگاه = مکه، حجاز
|زادگاه = مکه، حجاز
|شهر تولد =مکه  
|شهر تولد =مکه  
|کشور تولد =حجاز  
|کشور تولد =حجاز  
|تاریخ درگذشت = ۲۱ رمضان ۴۰ هجری
|تاریخ درگذشت = ۲۱ رمضان ۴۰ هجری
|شهر درگذشت = نجف
|شهر درگذشت = نجف
|کشور درگذشت = عراق
|کشور درگذشت = عراق
|آرامگاه = نجف
|آرامگاه = نجف
|نام همسر =حضرت فاطمه  
|نام همسر =حضرت فاطمه  
|فرزندان =امام حسن(ع). امام حسین(ع). زينب. ام کلثوم  
|فرزندان =امام حسن(ع). امام حسین(ع). زينب. ام کلثوم  
|خویشاوندان سرشناس =  
|خویشاوندان سرشناس =  
|دین =  
|دین =  
|مذهب =  
|مذهب =  
|پیشه =  
|پیشه =  
|مناصب =  
|مناصب =  
|پس از =
|پس از =
|پیش از =
|پیش از =
|اساتید =  
|اساتید =  
|شاگردان =  
|شاگردان =  
|تالیفات  =  
|تأليفات =  
[[صحیفه علویه]]  
[[صحیفه علویه]]  


خط ۳۵: خط ۳۵:


[[ترجمه نهج‌البلاغه (دشتی)]]
[[ترجمه نهج‌البلاغه (دشتی)]]
|وبگاه رسمی =  
|وبگاه رسمی =  
|امضا = <!-- [[file:sign.jpg|70px]] -->
|امضا = <!-- [[file:sign.jpg|70px]] -->
}}
}}


خط ۵۸: خط ۵۸:




از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب(ع) يكى آن بود كه وقتى قريش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عيال زياد و توانايى مالى كم بود، حضرت رسول(ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برويم و از بار زندگى ابوطالب بكاهيم و هر كدام يكى از پسران او را برگيريم و پيش خود نگاهداريم. عباس اين پيشنهاد را پذيرفت و هر دو پيش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهيم هر كدام يكى از پسران ترا نزد خود نگاهداريم تا اين مصيبت قحطى از ميان ما برداشته شود. ابوطالب كه از ميان فرزندان خود عقيل را از همه بيشتر دوست داشت گفت اگر عقيل را نزد من بگذاريد هر يك از پسران ديگر مرا كه مى‌خواهيد مى‌توانيد ببريد. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آن حضرت ايمان آورد.
از جمله نعمت‌هاى الهى در حق على ابن ابى‌طالب(ع) يكى آن بود كه وقتى قريش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عيال زياد و توانايى مالى كم بود، حضرت رسول(ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برويم و از بار زندگى ابوطالب بكاهيم و هر كدام يكى از پسران او را برگيريم و پيش خود نگاهداريم. عباس اين پيشنهاد را پذيرفت و هر دو پيش ابوطالب رفتند و گفتند ما مى‌خواهيم هر كدام يكى از پسران ترا نزد خود نگاهداريم تا اين مصيبت قحطى از ميان ما برداشته شود. ابوطالب كه از ميان فرزندان خود عقيل را از همه بيشتر دوست داشت گفت اگر عقيل را نزد من بگذارید هر يك از پسران ديگر مرا كه مى‌خواهيد مى‌توانيد ببريد. پس عباس جعفر را و حضرت رسول(ص)، على(ع) را همراه خود به خانه برد. على(ع) نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به آن حضرت ايمان آورد.


بسيارى از سيره‌نويسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستين كسى مى‌دانند كه اسلام آورد و آنها كه خديجه را نخستين اسلام آورنده مى‌دانند امام علی(ع) را نخستين اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.
بسيارى از سيره‌نويسان و محدثان اهل سنت، على(ع) را نخستين كسى مى‌دانند كه اسلام آورد و آنها كه خديجه را نخستين اسلام آورنده مى‌دانند امام علی(ع) را نخستين اسلام آورنده از مردان مى‌شمارند.
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.
عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را ميان شش تن از اصحاب رسول خدا(ص) كه به قول خودش حضرت از ايشان راضى بود به شورى گذاشت و ابوطلحه انصارى را با پنجاه تن بر ايشان بگماشت و سه روز به ايشان مهلت داد تا يكى را از ميان خود برگزينند و اگر پنج تن يكى را برگزيدند و ششمى رأى ايشان را نپذيرفت كشته شود و اگر چهار تن بر يكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر يكى و سه تن بر ديگرى اتفاق كردند عبداللّه بن عمر يكى را از آن دو برگزيند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در ميانشان عبدالرحمن بن عوف باشد قولشان ترجيح دارد و اگر آن سه تن ديگر نپذيرفتند كشته شوند.


اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی(ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی(ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئوليت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  
اين تركيب و ترتيب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‌ساخت و حضرت امير(ع) از همان آغاز، اين امر را پيش‌بينى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زيرا عبدالرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعاً جانب او را مى‌گرفت و سعد بن ابى‌وقاص مانند عبدالرحمن از قبيله بنى‌زهره بود و در هر جانب كه عبدالرحمن بن عوف بود مى‌ايستاد و چون عمر گفته بود كه عبدالرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجيح دارد، يقين بود كه آراء اين سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن ديگر (يعنى طلحه و زبير) براى او فايده‌اى نخواهد داشت. اكنون بايد ديد كه اگر عمر اين شش تن را به يك چشم مى‌نگريست چرا رأى عبدالرحمن بن عوف را بر آراء ديگران ترجيح داده بود و چرا اين مقام را به ديگران نداده بود. پاسخ شايد اين باشد كه او مى‌دانست رقابت واقعى ميان امام علی(ع) و عثمان خواهد بود، پس امام علی(ع) در يك سوى و عثمان در سوى ديگر واقع مى‌شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام علی(ع) نخواهد بود، زيرا طلحه از طايفه تيم بود كه ابوبكر از آن طايفه بود و امام علی(ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‌دانست و به همين جهت طايفه تيم، طايفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نيز عبدالرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبيله او، با او خواهد بود و عبدالرحمن جانب خويشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سياست و تدبير خود تركيب و ترتيب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پيامدهاى آن را از خود سلب كند. بدين ترتيب بار ديگر رعايت مصالح سياسى و سياست قبيله‌اى و عشيره‌اى، بر رعايت جانب حق غالب آمد و با اين همه اين عمل در زير پوشش ظريف دين و حمايت از دين انجام گرفت.  


== خلافت==
== خلافت==
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
== شهادت==
== شهادت==


امام علی(ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هايى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی(ع) از غايت دلتنگى فرمود: «إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم). خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی(ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی(ع) را به عهده گرفته بود عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی(ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.  
امام علی(ع) محزون و دلسرد از ياران ناموافق به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاويه، او و اطرافيان او را آرام نمى‌گذاشت و دسته‌هایى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‌فرستاد. حملات اين دسته‌ها كه در تاريخ به نام «الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام علی(ع) از غايت دلتنگى فرمود: «إن هى إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (ديگر چيزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‌گيرم و رها مى‌كنم، يا مى‌نوردم و پهن مى‌كنم). خوارج نيز كه زخم خورده بودند به تبليغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‌دادند و اين تبليغات و كينه‌جويى‌ها سرانجام به توطئه‌اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گرديد. بنا بر روايات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام علی(ع) و معاويه و عبداللّه بن عاص را يك شب بكشند. آنكه قتل امام علی(ع) را به عهده گرفته بود عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبيله تيم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زيبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را يك بنده و يك كنيز و سه هزار درهم و كشتن امام علی(ع) تعيين كرد. ابن ملجم كه خود براى اين كار آمده بود پذيرفت و دو تن ديگر به نام وردان و شبيب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشير بر فرق ايشان زد. اين شمشير كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسيد. شهادت ايشان روز بيست‌ويكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصيت فرموده بود كه قاتل او را بيش از يك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذايى كه خودشان مى‌خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ايشان از آن محل كسى آگاه نبود و اين قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زيارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.  


== شخصيت و صفات==
== شخصيت و صفات==
خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]] (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.  
علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احاديث و رواياتى است كه از حضرت رسول(ص) درباره ايشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضيلت يك صحابى به همين معنى است كه حديثى از رسول خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضايل امام علی(ع) به اين معنى اهل سنت و حديث کتاب‌هاى بسيارى تأليف كرده‌اند. معروف‌رترين حديثى كه در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است كه بايد آن را يكى از نصوص بر خلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است. حديث مشهور ديگرى نيز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى». نيز حديث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول(ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر يك از ايشان را با يكى ديگر برادر خواند و خود را برادر امام علی(ع) قرار داد و اين امر در نظر هر مسلمان بالاترين شرف و فضيلت است. قصه مؤاخات در بيشتر كتب حديث و سيره مذكور است، از جمله [[ابن هشام، عبدالملک بن هشام|ابن هشام]] (150/2) و ابن سعد (3، ق 14/1) از روايات عمده حديثى است كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) آورده است و آن اينكه رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «أنت منى و أنا منك» و نيز حديث اعطاى لوا در روز خيبر كه پيش از اين بيان شد. در اينجا بايد گفت كه بخارى در صحيح در باب مناقب على بن ابيطالب(ع) اين حديث را نقل كرده است اما مقدمه آن را -كه رسول خدا(ص) ابتدا به ابوبكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام علی(ع) داد - نقل نكرده است. پيداست كه جمله تأكيديه «لأعطين الراية غداً» بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‌تواند باشد و اين مقدمه همان است كه مذكور شد. در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگرى از فريقين نقل شده است كه مشهورترين آنها عبارتند از:حديث بدء الدعوة يا حديث دار، حديث سبق اسلام، حديث سبق صلاة، حديث بت‌شكنى، حديث طير، حديث عايشه، حديث ام سلمه، حديث دروازه شهر علم و حديث خندق.  


دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغه رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهايش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيه‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.
دسته دوم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفسانى و معنوى ايشان است كه در سرتاسر زندگانى ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود كه كسانى حتى در ايام حيات ايشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه خدايى بالا برده‌اند. درباره سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته‌اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول(ص) مختصرى از آن بيان شد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكيم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سياسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامدار تاريخ معرفى نمود. سخن‌شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعريف كرده‌اند. در قوت استدلال و آرايش كلام و ترسل و رسايى و ايجاز و جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب كه زبان مى‌گشود آنرا به كمال مى‌رسانيد. براى تماشاى اعجاز بيان على بايد به نهج‌البلاغه رجوع كرد و خطبه‌هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه(ص) و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه‌هاى او را به معاويه و وصفى را كه از طاووس و خفاش و دنيا و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه كرد. مخصوصاً بايد دستورالعملهاى امام علی(ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى‌بكر-استانداران مصر-و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت كه در نهج‌البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با ديگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه(ص) آن حضرت را ولى اللّه و اميرالمؤمنين معرفى كرد. امام علی(ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و روحانیت بود، بلكه در مقام «انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه عشوه‌ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقير كرد. او اسوه حسنه ايمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‌هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‌پيوندند و درويشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكيه‌گاه خود مى‌شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‌نهد، يا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقيده جانبازى مى‌كند نام امام علی(ع) را بر زبان مى‌آورد.


نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.
نخستين كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد بارى و صفات او را پيش كشيد امام علی(ع) بود و اين مسائل است كه يكى از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه‌اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گرديد. [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] نظير اين معنى را در فقه نيز به حضرت امير(ع) نسبت مى‌دهد و آنچه به قطعيت مى‌توان گفت اين است كه حضرت نخستين كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلاً هنگامى كه عثمان مى‌خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‌اى به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آيه''' «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» '''استدلال كرد. وجه استدلال اين است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شيرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معنى كرد زيرا دوران شيرخوارگى دو سال يا بيست‌وچهار ماه است و اين به دليل آيه قرآن است''' «و الوالدات يرضعن أولادهن حولین كاملين» '''.<ref>بقره، 233</ref>پس مى‌ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهى تا آنوقت از كسى ديده نشده بود. احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بيان فرموده معروف است و به همين جهت است كه عمر گفته بود: «لا يفتين أحد في المجلس و على حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اينكه [[ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله|ابن ابى‌الحديد]] (18/1) مى‌خواهد فقه اهل سنت را از راه ابوحنيفه به [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] و از آن طريق به حضرت على(ع) برساند در كليت و اطلاق آن درست نيست. زيرا اگر چه ابوحنيفه از حضرت صادق(ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاً در مسأله قياس، فقه شيعه مباينت آشكارى با فقه ابوحنيفه دارد. اما فقه شيعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار(ع) است بى‌شك مأخوذ از حضرت امير(ع) است.


حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.  
حضرت على(ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‌طرفى در امر قضا بود. در سيره او آورده‌اند كه اگر چيزى مى‌خواست بخرد نخست از فروشنده مى‌پرسيد ‎كه آيا او را مى‌شناسد يا نه و اگر مى‌ديد كه او را مى‌شناسد از او چيزى نمى‌خريد مبادا جانب او را رعايت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يك چشم مى‌نگريست و تعصب قومى و قبيله‌اى نداشت. به همين جهت مردم عادى كوفه يعنى كسانى كه از غيرعرب و اهل كار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، برخلاف بيشتر اشراف عرب كه به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و يكى از دلايل سستى ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه پيش از او يعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبيله خود را در درجه اول از هر حيث بر ديگران ترجيح مى‌داد. همين روش تعصب‌نژادى بود كه معاويه و خلفاى بنى اميه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غيرعرب را «موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافيت عربى و از برگزيده‌ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه انسانها را از ديدگاه اسلام به يك چشم بنگرد كسى است كه شخصيتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافيايى خود دارد و در اين شكى نيست.  
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
# استيعاب
# استيعاب
# اسدالغابة في معرفة الصحابة
# اسدالغابة في معرفة الصحابة
# حلية الاولياء
# حلية الاولیاء
# فضائل الخمسة، فيروز آبادى
# فضائل الخمسة، فيروز آبادى


خط ۳۴۱: خط ۳۴۱:
[[هزار گوهر]]  
[[هزار گوهر]]  


[[واژه‎های نهج‌البلاغه]]  
[[واژه‌های نهج‌البلاغه]]  


[[ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج‌البلاغه]]  
[[ترجمه گویا و شرح فشرده‌ای بر نهج‌البلاغه]]  
خط ۴۳۷: خط ۴۳۷:
[[سیمای کارگزاران در نهج‌البلاغه (ترجمه عهد نامه امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر)]]  
[[سیمای کارگزاران در نهج‌البلاغه (ترجمه عهد نامه امام علی علیه‌السلام به مالک اشتر)]]  


[[جلوه‎های بلاغت در نهج‌البلاغه]]  
[[جلوه‌های بلاغت در نهج‌البلاغه]]  


[[نهج‌البلاغه مع الشرح اللغوی و الفهارس المتنوعه]]  
[[نهج‌البلاغه مع الشرح اللغوی و الفهارس المتنوعه]]  
خط ۴۷۹: خط ۴۷۹:
[[مفتاح السعادة في شرح نهج‌البلاغة]]  
[[مفتاح السعادة في شرح نهج‌البلاغة]]  


[[کلمات قصار لعلي بن ابي‌طالب امیرالمؤمنین عليه‌السلام: اندرزهاي نغز حضرت امیرالمؤمنین علي بن ابي‌طالب سلام‌الله‌عليه]]  
[[کلمات قصار لعلي بن ابي‌طالب امیرالمؤمنین عليه‌السلام: اندرزهای نغز حضرت امیرالمؤمنین علي بن ابي‌طالب سلام‌الله‌عليه]]  


[[درسهایی از نهج‌البلاغه]]  
[[درسهایی از نهج‌البلاغه]]  
خط ۵۱۷: خط ۵۱۷:
[[دعای صباح]]  
[[دعای صباح]]  


[[منتخب نصايح نهج‌البلاغه: نمونه اي از فرمايشات مولاي متقيان]]  
[[منتخب نصايح نهج‌البلاغه: نمونه ای از فرمايشات مولای متقيان]]  


[[نهج‌البلاغه]]  
[[نهج‌البلاغه]]  
خط ۵۴۵: خط ۵۴۵:
[[پيامي به جوانان به قلم امير مومنان (نهج‌البلاغه. برگزيده)]]  
[[پيامي به جوانان به قلم امير مومنان (نهج‌البلاغه. برگزيده)]]  


[[پيمان جاويدان به قلم امير مومنان (نامه 53 نهج‌البلاغه از اميرمومنان امام علي(ع) به مالک اشتر، فرمانرواي مصريان)]]  
[[پيمان جاويدان به قلم امير مومنان (نامه 53 نهج‌البلاغه از اميرمومنان امام علي(ع) به مالک اشتر، فرمانروای مصريان)]]  


[[راه و رسم زندگی در نهج‌البلاغه]]  
[[راه و رسم زندگی در نهج‌البلاغه]]  
خط ۵۶۳: خط ۵۶۳:
[[نهج‌البلاغه به صورت موضوعي با ترجمه مقابل، فني، ادبي و شرح کلمات مشکل]]  
[[نهج‌البلاغه به صورت موضوعي با ترجمه مقابل، فني، ادبي و شرح کلمات مشکل]]  


[[نهج‌البلاغه با ترجمه استاد ولي]]  
[[نهج‌البلاغه با ترجمه استاد ولی]]  


[[غرر الحکم و درر الکلم]]  
[[غرر الحکم و درر الکلم]]  
خط ۵۷۵: خط ۵۷۵:
[[نامه امام علی به مالک اشتر]]  
[[نامه امام علی به مالک اشتر]]  


[[نهج‌البلاغه: سخرانی ها، نامه‌ها و جمله‎های حضرت علی]]  
[[نهج‌البلاغه: سخرانی ها، نامه‌ها و جمله‌های حضرت علی]]  


[[اوج فصاحت نهج‌البلاغه: انتخاب خطبه، نامه و سخرانی‎های أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب]]  
[[اوج فصاحت نهج‌البلاغه: انتخاب خطبه، نامه و سخرانی‎های أمیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب]]  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش