الخوارج تاريخهم، فرقهم و عقائدهم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۵: خط ۳۵:
فصل اول به بیان ریشه خوارج و چگونگی پیدایش آن اختصاص یافته است.
فصل اول به بیان ریشه خوارج و چگونگی پیدایش آن اختصاص یافته است.


مطالب این فصل‎در چهار مبحث آمده است: مبحث اول، درباره نام‎های این فرقه است که خوارج، اهل نهروان، حروریة، نواصب، شراة، مارقة و محکمة از جمله آنهاست. نویسنده، دلیل نام‎گذاری به هرکدام از این نام‎ها را بیان نموده است؛ مثلاً در توضیح نام‎گذاری به محکمة می‎گوید: دلیل آن برگرفته از شعار «لا حكم إلا لله و لا حكم للرجال» است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>.
مطالب این فصل‎در چهار مبحث آمده است: مبحث اول، درباره نام‎های این فرقه است که خوارج، اهل نهروان، حروریة، نواصب، شراة، مارقة و محکمة از جمله آنهاست. نویسنده، دلیل نام‎گذاری به هرکدام از این نام‎ها را بیان نموده است؛ مثلاً در توضیح نام‎گذاری به محکمة می‎گوید: دلیل آن برگرفته از شعار «لا حكم إلا لله و لا حكم للرجال» است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>.


نویسنده در مبحث دوم، به اصل و ریشه خوارج پرداخته و می‎گوید: نظرات در این‎باره زیاد است. بسیاری معتقدند که ریشه خوارج را در قبائل تمیم و تحت پرچم آن‎ها می‎توان یافت<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref> و ظهور آنان بعد از جنگ صفین بوده است به این معنا که آنان پیش از واقعه صفین نیز در بین مسلمانان وجود داشتند و جنگ صفین و مسئله حکمیت باعث شد که آنان از صفوف مسلمانان جدا شده و خود را به‎عنوان یک فرقه‎ای که دارای عقاید، افکار، آراء و اهدافی مشخص هستند، معرفی نمایند<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.
نویسنده در مبحث دوم، به اصل و ریشه خوارج پرداخته و می‎گوید: نظرات در این‎باره زیاد است. بسیاری معتقدند که ریشه خوارج را در قبائل تمیم و تحت پرچم آن‎ها می‎توان یافت<ref>ر.ک: همان، ص15-17</ref> و ظهور آنان بعد از جنگ صفین بوده است به این معنا که آنان پیش از واقعه صفین نیز در بین مسلمانان وجود داشتند و جنگ صفین و مسئله حکمیت باعث شد که آنان از صفوف مسلمانان جدا شده و خود را به‎عنوان یک فرقه‎ای که دارای عقاید، افکار، آراء و اهدافی مشخص هستند، معرفی نمایند<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.


نویسنده، در این‎باره معتقد است که بذر اولیه خوارج در زمان پیامبر در سرزمین کفر و نفاق کاشته شده است؛ لذا پیامبر(ص) درباره یکی از سران خوارج به نام حرقوص بن زهیر مطالبی را بیان فرموده است<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.  
نویسنده، در این‎باره معتقد است که بذر اولیه خوارج در زمان پیامبر در سرزمین کفر و نفاق کاشته شده است؛ لذا پیامبر(ص) درباره یکی از سران خوارج به نام حرقوص بن زهیر مطالبی را بیان فرموده است.<ref>ر.ک: همان، ص18</ref>.  


او کسی است که به پیامبر، نسبت به تقسیم غنائم اعتراض نمود. حرقوص از سرپرستان انقلابیون بصره بود که در محصور کردن عثمان و قتل او شرکت نموده و با [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] در جنگ صفین مخالفت و راه خود را از آن حضرت جدا نمود<ref>ر.ک: همان، ص26</ref>.
او کسی است که به پیامبر، نسبت به تقسیم غنائم اعتراض نمود. حرقوص از سرپرستان انقلابیون بصره بود که در محصور کردن عثمان و قتل او شرکت نموده و با [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] در جنگ صفین مخالفت و راه خود را از آن حضرت جدا نمود<ref>ر.ک: همان، ص26</ref>.
خط ۵۱: خط ۵۱:
او نسبت به [[امام على(ع)|امام علی(ع)]] سراسر بغض بود<ref>ر.ک: همان، ص27</ref>.  
او نسبت به [[امام على(ع)|امام علی(ع)]] سراسر بغض بود<ref>ر.ک: همان، ص27</ref>.  


تعصبات قبیلگی و وجود برخی از قراء و وجود سبئه، از عواملی است که باعث پیدایش فرقه خوارج شده است<ref>ر.ک: همان، ص30-40</ref>. برخی، علاوه بر موارد مذکور، معاویه را نیز دارای سهمی بسزا در پیدایش خوارج دانسته‎اند<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>.
تعصبات قبیلگی و وجود برخی از قراء و وجود سبئه، از عواملی است که باعث پیدایش فرقه خوارج شده است.<ref>ر.ک: همان، ص30-40</ref>. برخی، علاوه بر موارد مذکور، معاویه را نیز دارای سهمی بسزا در پیدایش خوارج دانسته‎اند<ref>ر.ک: همان، ص43</ref>.


مبحث سوم به انگیزه‎ها و دلایل خروج و انقلاب خوارج اختصاص یافته است که بر اساس نظرات مختلف شامل عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می‎شود. نویسند در ابتدا به ذکر و شرح نظر احمد شلبی پرداخته است. او می‎گوید: عرب بودن خوارج از مواردی است که به‎عنوان انگیزه خروج و قیام آنان مطرح است. نویسند این نظر را نپسندیده، سپس به شرح و توضیح انگیزه اجتماعی قیام خوارج پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص45-53</ref>.
مبحث سوم به انگیزه‎ها و دلایل خروج و انقلاب خوارج اختصاص یافته است که بر اساس نظرات مختلف شامل عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می‎شود. نویسند در ابتدا به ذکر و شرح نظر احمد شلبی پرداخته است. او می‎گوید: عرب بودن خوارج از مواردی است که به‎عنوان انگیزه خروج و قیام آنان مطرح است. نویسند این نظر را نپسندیده، سپس به شرح و توضیح انگیزه اجتماعی قیام خوارج پرداخته است.<ref>ر.ک: همان، ص45-53</ref>.


نویسنده در مبحث چهارم به مهم‎ترین اوصاف و ویژگی‎های خوارج اشاره می‎کند. فصاحت و بلاغت، اشتیاق به فراگیری علم، اشتیاق به جدل و مناظره، تعصبات کورکورانه بر آرای خود، استمداد از ظواهر نصوص، زیاده‎روی در عبادت، عطش در مبارزه‎طلبی و قتال، شجاعت و وفاداری و سخاوتمندی و غلبه هرج‎ومرج و اختلال بر رفتار آن‎ها، از صفات و ویژگی‎هایی است که نویسنده آنها را به خوارج نسبت داده و به توضیح آنها می‎پردازد<ref>ر.ک: همان، ص54-70</ref>.
نویسنده در مبحث چهارم به مهم‎ترین اوصاف و ویژگی‎های خوارج اشاره می‎کند. فصاحت و بلاغت، اشتیاق به فراگیری علم، اشتیاق به جدل و مناظره، تعصبات کورکورانه بر آرای خود، استمداد از ظواهر نصوص، زیاده‎روی در عبادت، عطش در مبارزه‎طلبی و قتال، شجاعت و وفاداری و سخاوتمندی و غلبه هرج‎ومرج و اختلال بر رفتار آن‎ها، از صفات و ویژگی‎هایی است که نویسنده آنها را به خوارج نسبت داده و به توضیح آنها می‎پردازد<ref>ر.ک: همان، ص54-70</ref>.


نویسنده در فصل دوم که طولانی‎ترین فصل کتاب است، به تاریخ خوارج اشاره نموده است. ایشان تاریخ خوارج را به هشت دوره تقسیم نموده که آغاز آن را با آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و پایان آن با پایان خلافت امویان هماهنگ کرده است. ایشان دو دوره ابتدایی آن را، به زمان خلافت [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] اختصاص داده است (دوره دوم آن بعد از جنگ نهروان تا شهادت آن حضرت است). دوره سوم خوارج به زمان خلافت امام حسن(ع)، دوره چهارم به زمان خلافت معاویه، دوره بعدی به زمان خلافت عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم و عمر بن عبدالعزیز، دوره بعدی به زمان خلافت عبدالملک بن مروان و دو دوره انتهایی خوارج به زمان خلافت هشام بن عبدالملک و خلافت بقیه امرای اموی اختصاص و مورد بحث و بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص71-186</ref>.
نویسنده در فصل دوم که طولانی‎ترین فصل کتاب است، به تاریخ خوارج اشاره نموده است. ایشان تاریخ خوارج را به هشت دوره تقسیم نموده که آغاز آن را با آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و پایان آن با پایان خلافت امویان هماهنگ کرده است. ایشان دو دوره ابتدایی آن را، به زمان خلافت [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] اختصاص داده است (دوره دوم آن بعد از جنگ نهروان تا شهادت آن حضرت است). دوره سوم خوارج به زمان خلافت امام حسن(ع)، دوره چهارم به زمان خلافت معاویه، دوره بعدی به زمان خلافت عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم و عمر بن عبدالعزیز، دوره بعدی به زمان خلافت عبدالملک بن مروان و دو دوره انتهایی خوارج به زمان خلافت هشام بن عبدالملک و خلافت بقیه امرای اموی اختصاص و مورد بحث و بررسی قرار داده است.<ref>ر.ک: همان، ص71-186</ref>.


فصل سوم کتاب به عقاید عمومی خوارج اختصاص یافته است. نویسنده در این‎باره می‎گوید: علمای فرق معتقدند که خوارج به بیست فرقه تقسیم شدند و با گذشت زمان و تفرق دوباره آنان، به فرقه‎های زیادی تقسیم شدند که عدد آنان به بیش از پنجاه می‎رسد. این فرقه‎ها علی‎رغم تعددشان، در برخی از عقاید، آراء و افکار با همدیگر مشترک هستند. خوارج معتقد بودند به: کفر عثمان، [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]]، اصحاب جمل، حکمین (ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص) و کسانی که راضی به حکمین بودند؛ خروج بر سلطان جائر و کفر مرتکب گناهان کبیره<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>.
فصل سوم کتاب به عقاید عمومی خوارج اختصاص یافته است. نویسنده در این‎باره می‎گوید: علمای فرق معتقدند که خوارج به بیست فرقه تقسیم شدند و با گذشت زمان و تفرق دوباره آنان، به فرقه‎های زیادی تقسیم شدند که عدد آنان به بیش از پنجاه می‎رسد. این فرقه‎ها علی‎رغم تعددشان، در برخی از عقاید، آراء و افکار با همدیگر مشترک هستند. خوارج معتقد بودند به: کفر عثمان، [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]]، اصحاب جمل، حکمین (ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص) و کسانی که راضی به حکمین بودند؛ خروج بر سلطان جائر و کفر مرتکب گناهان کبیره<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>.


آنان در موضوع خلافت معتقدند که خلیفه باید شخص حری باشد که از طرف عامه مسلمانان، نه گروهی از آنان، انتخاب شود؛ دراین‎بین، فرق نمی‎کند که عرب یا عجم باشد و بلکه بهتر است که خلیفه از غیر قریش باشد تا عزل او درصورتی‎که مخالفت با شرع و حق نمود، راحت‎تر صورت بگیرد. خلافت یک شخص تا زمانی ادامه دارد که او عدالت را پیشه خود کند و به شرع عمل نماید و از خطا و لغزش به‎دور باشد و اگر چنین نبود، عزل یا قتل او واجب است<ref>ر.ک: همان، ص190</ref>.
آنان در موضوع خلافت معتقدند که خلیفه باید شخص حری باشد که از طرف عامه مسلمانان، نه گروهی از آنان، انتخاب شود؛ دراین‎بین، فرق نمی‎کند که عرب یا عجم باشد و بلکه بهتر است که خلیفه از غیر قریش باشد تا عزل او درصورتی‎که مخالفت با شرع و حق نمود، راحت‎تر صورت بگیرد. خلافت یک شخص تا زمانی ادامه دارد که او عدالت را پیشه خود کند و به شرع عمل نماید و از خطا و لغزش به‎دور باشد و اگر چنین نبود، عزل یا قتل او واجب است.<ref>ر.ک: همان، ص190</ref>.


یکی دیگر از اعتقادات آنان که نویسنده از آن با تعجب یاد می‎کند، اعتقاد آنان نسبت به مخالفین مسلمان است. خوارج نسبت به کفار و دشمنان دین مسامحه می‎کنند، لکن نسبت به مخالفین مسلمان خود به‎گونه‎ای دیگر عمل می‎کنند. آنان خون مخالفین مسلمان خود را مباح می‎دانند؛ به‎گونه‎ای که عبدالله بن خباب و اهل‎ بیتش را با بی‎رحمی تمام کشتند، ولی نسبت به نصارا به‎خوبی برخورد کردند و آنان را اکرام نمودند و در مورد دیگر نقل شده که با یک نصرانی، با بذل مال با او معامله نموده‎اند.
یکی دیگر از اعتقادات آنان که نویسنده از آن با تعجب یاد می‎کند، اعتقاد آنان نسبت به مخالفین مسلمان است. خوارج نسبت به کفار و دشمنان دین مسامحه می‎کنند، لکن نسبت به مخالفین مسلمان خود به‎گونه‎ای دیگر عمل می‎کنند. آنان خون مخالفین مسلمان خود را مباح می‎دانند؛ به‎گونه‎ای که عبدالله بن خباب و اهل‎ بیتش را با بی‎رحمی تمام کشتند، ولی نسبت به نصارا به‎خوبی برخورد کردند و آنان را اکرام نمودند و در مورد دیگر نقل شده که با یک نصرانی، با بذل مال با او معامله نموده‎اند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش