التبيان في تفسير القرآن

التبيان في تفسير القرآن
نام کتاب التبيان في تفسير القرآن
نام های دیگر کتاب
پدیدآورندگان عاملی، احمد حبیب (مصحح)

طوسی، محمد بن حسن (نويسنده)

آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن (مقدمه‌نويس)

زبان عربی
کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏94‎‏ ‎‏/‎‏ط‎‏9‎‏ت‎‏2
موضوع تفاسیر شیعه - قرن 5ق.
ناشر دار إحياء التراث العربي
مکان نشر بیروت - لبنان
سال نشر
کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE1902AUTOMATIONCODE


معرفى اجمالى

التِبيان فى تفسير القرآن، تفسيرى از محمد بن حسن طوسى، معروف به شيخ طوسى، فقيه و محدّث و متكلم نامور امامى قرن پنجم.

اين كتاب اولين تفسير كامل شيعى از قرآن كريم است كه مفسر آن، علاوه بر نقل روايات مأثور، با تكيه بر عقل و توجه به علوم مختلف به ارزيابى آراى تفسيرى گذشتگان و معاصران خود پرداخته است؛ ازينرو اين تفسير جامع انواع علوم و فنون متعلق به تفسير قرآن، همچون صرف و نحو و اشتقاق و معانى و بيان و حديث و فقه و كلام و تاريخ است (صدر، ص 339). شيخ طوسى خود در كتاب فهرست (ص 288) مى‌گويد كه كتابى بى‌نظير در تفسير قرآن دارد (براى داورى‌هاى علماى قديم و جديد طبرسى، ج 1، مقدمه، ص 75؛ بحر العلوم، ج 3، ص 228؛ آقا بزرگ طهرانى، ج 3، ص 328؛ حكيم، ص 310-312). پيش از اين تفسير، مفسران شيعه تنها به نقل روايات از صحابه يا ائمه عليهم السلام و نيز اشاره به برخى نكات لغوى و گاه نقل اسرائيليات پرداخته‌اند (براى نمونه تفسير فرات كوفى، تفسير عياشى، تفسير على بن ابراهيم قمى). از ميان مفسران اهل سنّت نيز تنها طبرى (متوفى 310) علاوه بر نقل اقوال، به نقد آنها و انتخاب رواياتى كه از نظر او اصحّ روايات بوده، پرداخته است (آل ياسين، ج 2، ص 23-25).

ساختار و گزارش محتوا

التبيان فى تفسير القرآن، تفسير كل قرآن به ترتيب سوره‌هاى آن است و در ده جلد تدوين شده است. مفسر در آغاز هر سوره، به نام‌هاى آن و وجه تسميۀ آنها، مكى يا مدنى بودن سوره، و وجود آيۀ ناسخ و منسوخ در آن اشاره كرده، سپس به بررسى اختلاف قرائات، معناى لغوى واژگان، اشتقاق، صرف، نحو و گاه نكات بلاغى آيات پرداخته و سرانجام، معناى كلى آيات را شرح و تفسير كرده است (براى اطلاع بيشتر از شيوۀ شيخ طوسى در پرداختن به مباحث تفسيرى اكبرآبادى، ج 2، ص 371-378؛ جعفر، ص 87-93). شيوۀ بيان و ترتيب مطالب در تفسير وى عينا در تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن امين الاسلام طبرسى (متوفى 538) به كار گرفته شده است، با اين تفاوت كه طبرسى، مباحث لغت و اعراب و قرائات و شأن نزول و معناى آيه را به روشنى از يكديگر جدا كرده است.

شيخ طوسى در مقدمۀ التبيان، با اشاره به انگيزۀ خويش از نوشتن اين تفسير، مى‌گويد كه هيچ يك از علماى شيعه را نديده است كه كتابى در تفسير تمام قرآن و مشتمل بر همۀ انواع علوم و معانى آن نوشته باشد؛ تنها برخى از ايشان به ذكر روايات موجود در كتب حديثى پرداخته‌اند، بى‌آنكه استقصا كنند يا در تفسير مبهمات آن بكوشند.

وى عالمان اهل سنّت را در اين موضوع به سه دسته تقسيم مى‌كند: كسانى چون طبرى كه به تطويل هر سخن منقولى را در تفسير قرآن گرد آورده‌اند؛ كسانى كه به اختصار تنها به تفسير الفاظ غريب و مشكل قرآن پرداخته‌اند؛ و كسانى كه راه ميانه پيموده‌اند و بيشتر به علومى توجه كرده‌اند كه خود در آن تبحر داشته‌اند؛ مثلا زجّاج و فرّاء به صرف و نحو، مفضّل بن سلمة به واژگان و اشتقاق الفاظ، ابوعلى جبّائى به كلام و ابوالقاسم بلخى به فقه توجه كرده‌اند. طوسى فقط تفسير ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى (متوفى 320) و على بن عيسى رمّانى (متوفى 384)، هر دو از علماى معتزله، را بهترين مى‌داند؛ اما تذكر مى‌دهد كه ايشان نيز گاه به امور غير ضرورى پرداخته‌اند (براى موارد نقل شيخ طوسى از تفسير ابومسلم غياثى کرمانى، جاهاى متعدد؛ براى تشابه ميان بخش‌هايى از تفسير التبيان و تفسير رمّانى آيت‌اللّه زاده شيرازى، ج 2، ص 486-488).

بنابراين وى مى‌كوشد كه تفسيرش به اختصار همۀ فنون و علوم قرآنى را در بر گيرد، متشابهات قرآن را توضيح دهد، مباحث كلامى در رد مجبّره و مشبّهه و مجسّمه و جز ايشان را بيان و ادلۀ علماى شيعه بر حقانيت اصول و فروع مذهبشان را با استناد به آيات قرآن بازگو كند (التبيان، ج 1، مقدمه، ص 1-2).

شيخ طوسى در ابتداى تفسير خود، فصلى مى‌گشايد و در آن به ذكر پاره‌اى نكات كلى در تفسير و علوم قرآنى مى‌پردازد.

نخست تحريف قرآن، به معناى زيادى يا نقصان در آيات، را مردود مى‌شمارد و به تبع سيد مرتضى (355-436)، همۀ روايات شيعه و اهل سنّت را دربارۀ افتادگى آيات فراوان از قرآن، خبر واحد مى‌داند كه هيچ گاه يقين آور نيست و به فرض درستى، خدشه‌اى بر صحت متن موجود قرآن وارد نمى‌كند (ج 1، مقدمه، ص 3). طوسى در ادامه، روايات دالّ بر عدم جواز تفسير به رأى را مانع از تدبّر در قرآن و فهم ظواهر آيات نمى‌داند؛ ليكن معانى آيات قرآن را به چهار دسته تقسيم مى‌كند كه از آن ميان، فقط دستۀ نخست از معرفت بشر بيرون است:

  1. آياتى كه علم آنها مختص خداوند است، مانند شناخت دقيق زمان قيامت در آيۀ 186 سورۀ اعراف؛
  2. آياتى كه ظاهرشان با معناى درونى آنها يكى است و هر كس با زبان عربى آشنا باشد، معنا را درمى‌يابد، مانند حرمت قتل نفس در آيۀ 151 سورۀ انعام؛
  3. آيات مجمل كه ظاهرشان حاكى از تفصيل معنايشان نيست، مانند كيفيت اجراى جزئيات مناسك حج در آيۀ 91 سورۀ آل عمران، معناى اين آيات را تنها بايد از بيانات پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام به دست آورد و در اين موارد نمى‌توان تفسير به رأى كرد يا از ديگر مفسران تقليد كرد، مگر آنكه نظر مفسران مورد اجماع باشد؛
  4. آياتى كه در آنها واژه‌اى داراى دو يا چند معناى محتمل است. در اينجا اگر دليلى از جانب پيامبر يا امام معصوم يا دليل عقلى بر صحت يكى از اين معانى نداشتيم، تنها بايد بگوييم كه ظاهر آيه چند وجه مختلف را محتمل كرده است (ج 1، مقدمه، ص 4-6). وى تأكيد مى‌كند كه تقليد از هيچ مفسرى روا نيست و در پذيرفتن هر تفسير يا تأويلى بايد به ادلۀ عقلى يا شرعى رجوع كرد، ليكن به هيچ روى خبر واحد را از جمله ادلۀ شرعى در تفسير قرآن نمى‌داند (همان، مقدمه، ص 6-7). اين تقسيمات از جهات فراوانى به تقسيم بندى تفسير طبرى (ج 1، ص 25-26) شبيه است و منبع آن نيز روايتى منسوب به ابن عباس است (براى متن روايت زركشى، ج 2، ص 164).

پس از اين مطلب، سه بحث مهم ديگر مى‌آيد. نخست طوسى روايات عامه دالّ بر نزول قرآن بر «هفت حرف» (احرف سبعه) را خبر واحد و غير قطعى مى‌داند و پس از ذكر ديدگاههاى مختلف دانشمندان اسلامى، در توجيه آنها مى‌گويد كه به فرض صحت اين روايات، بهترين توجيه آن است كه مراد از هفت حرف را هفت وجه اختلاف در قرائات قرآن، از قبيل اختلاف در حروف كلمه، اعراب و تقديم و تأخير كلمه، بدانيم (قس زركشى، ج 1، ص 334-336)؛ زيرا ائمۀ شيعه، خواندن قرآن را بنا بر قرائت‌هاى مختلف قرّاء جايز شمرده‌اند (التبيان، ج 1، مقدمه، ص 7-8). ظاهرا هيچ يك از علماى شيعه و اهل سنّت تاكنون به اين وجه اشاره نكرده‌اند، زيرا آن روايات، به هر معنايى كه باشند، با قرائت‌هاى هفت‌گانه پيوند ندارند (البيان فى تفسير القرآن) و اين توجيه نيز با موضوع جواز خواندن قرآن مطابق با قرائت‌هاى مختلف قرّاء ارتباط روشنى ندارد. طوسى سپس به تقسيم آيات محكم و متشابه پرداخته و دلايل و فوايدى بر وجود آيات متشابه در قرآن ذكر كرده است. موضوع نسخ آيات قرآن آخرين مبحثى است كه شيخ طوسى در مقدمه به تفصيل به آن پرداخته است. وى با رد ادلۀ مخالفان وجود ناسخ و منسوخ در قرآن، نسخ را در اوامر و نواهى و اخبار قرآن، ممكن و واقع شده مى‌داند و با ذكر تقسيم‌بندى مشهور نسخ (نسخ حكم بدون تلاوت، نسخ تلاوت بدون حكم و نسخ حكم و تلاوت) دو نوع اول را مى‌پذيرد (ج 1، مقدمه، ص 9-13؛قس ج 1، ص 393-394 كه هر سه گونه نسخ را ممكن و سومى را غير واقع مى‌شمارد)، اما فقيهان و مفسران اماميه غالبا فقط امكان و وقوع نوع اول را مى‌پذيرند و امكان نوع دوم و سوم را مستلزم تحريف قرآن مى‌دانند (براى نمونه خوئى، ص 205-207، 285-286).

طوسى در التبيان فى تفسير القرآن به آثار لغوى و تفسيرى پيش از خود توجه بسيار داشته و همواره آراى ادبى و كلامى و گاه مباحث فقهى و اصولى ايشان را نقل، و در بيشتر موارد بررسى كرده است؛ ازينرو اين موضوعات، از بيشترين مباحث تفسير وى‌اند. وسعت اطلاعات زبانى و ادبى شيخ طوسى، تفسير وى را از لحاظ ادبى از تفاسير متقدم شيعه و حتى اهل سنّت متمايز كرده است. وى دائما به بررسى اقوال لغويان و نحويانى چون سيبويه، خليل بن احمد - كه با تعبير صاحب كتاب العين از او ياد كرده - كسائى، ثعلب، فرّاء، ابن دريد و جز ايشان پرداخته (براى ساير اسامى آل ياسين، ج 2، ص 40) و رأى مختار خود را بيان كرده است. با آنكه پيش از شيخ طوسى، دربارۀ بودن يا نبودن واژگان دخيل در قرآن بحث‌هايى شده بوده، وى به اين بحث مهم نپرداخته است. وى از ميان تمام واژگانى كه دربارۀ آنها بحث و نزاع شده بوده، به تعدادى اندك اشاره كرده و كوشيده است كه براى آنها، ريشۀ عربى بدهد؛ براى مثال الرّحمن را مشتق از رحمة (ج 1، ص 29-30)، مسك را از مادّۀ مسك عربى به معناى «خوددارى» (ج 10، ص 303)، تورات را از ورى به معناى «روشنى و برافروختن»، و انجيل را از نجل به معناى «اصل» (ج 2، ص 391) دانسته است.

در بحث قرائات، از آنجا كه وى روايات اماميه را مبنى بر جواز قرائت قرآن به اشكال مختلف موجود پذيرفته است (ج 1، مقدمه، ص 9)، به قرائت قرّاء مشهور اشاره و گاه در تأييد رأيى خاص از آنها استشهاد كرده (براى نمونه ج 2، ص 221، ج 3، ص 205) يا برخى قرائت‌ها را بر برخى ديگر ترجيح داده است (براى نمونه ج 5، ص 221، ج 6، ص 152، ج 7، ص 113)؛ اما هيچ گاه قول ايشان را يكسره نپذيرفته و حتى گاه آنان را در نحوۀ قرائتشان تخطئه كرده است (براى نمونه - نقد قرائت حمزۀ كوفى، ج 1، ص 58؛ نقد قرائت ابىّ بن كعب و عبداللّه بن مسعود، ج 1، ص 437؛ و نقد قرائت يعقوب بن اسحاق، ج 1، ص 435).

استشهاد از كلام شاعران جاهلى يا اسلامى، چون اعشى و نابغه و امرؤ القيس و زهير بن ابى سلمى و جرير بن عطيه (براى فهرست كاملى از نام‌هاى شاعران جعفر، ص 223-227) در تفسير التبيان فراوان است. غالب اين استشهادها، كه گستردگى آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت پيش از او سابقه نداشته است، در مجمع البيان طبرسى نيز عينا آمده است؛ با اين همه، طوسى نه براى اثبات اعجاز يا بلاغت قرآن، بلكه از سر اضطرار و گاه فقط براى بيان معناى واژه‌اى قرآنى، به اقوال شاعران استناد كرده است، زيرا به عقيدۀ وى، اگر عناد ملحدان نبود، در تبيين كلمات مشتبه قرآن نيازى به شعر و مانند آن نداشتيم، زيرا اين امر در نهايت به استناد به بيتى از اشعار جاهلى يا سخنى از عرب اهل باديه مى‌انجامد، حال آنكه شأن و كلام پيامبر از امثال نابغه و زهير فراتر است (التبيان، ج 1، مقدمه، ص 16).

به سبب تبحر شيخ طوسى در فقه اماميه و مذاهب اهل سنّت، مباحث فقهى و اصولى نيز در تفسير وى مطرح شده است. وى در ذيل آيات الاحكام، با ذكر رأى فقهاى اماميه در اصل و فروع مسئلۀ مورد بحث، به اختلاف اين آرا با رأى ديگر مذاهب فقهى اهل سنّت اشاره كرده (ج 3، ص 307-308، 449-452، 512-514) و غالبا تفصيل مباحث را به كتاب‌هاى فقهى خود، همچون سه كتاب نهاية و مبسوط و خلاف، ارجاع داده است (براى نمونه دربارۀ قصاص ج 2، ص 103-104؛ دربارۀ اعتكاف ج 2، ص 136-137؛دربارۀ حج ج 2، ص 154-160). در پاره‌اى موارد كه اختلافى اساسى ميان فقه شيعه و اهل سنّت وجود دارد، وى با تفصيل بيشتر به بررسى ادلۀ فقهى ديگر مذاهب پرداخته و كوشيده است با تمسك به ظاهر آيه يا حتى با برگرفتن برخى مبانى ايشان، استدلالشان را به گونه‌اى جدلى مخدوش كند و رأى فقهى اماميه را اثبات كند (براى نمونه مسئلۀ صحت نكاح متعه، ج 3، ص 165-167؛ بطلان سه طلاق در يك جلسه، ج 2، ص 248؛بطلان قياس در شرع، ج 9، ص 560؛بطلان عول و تعصيب، ج 7، ص 106-107؛ و مسئلۀ ميراث پيامبران، ج 7، ص 106، ج 8، ص 82-83).

در ميان مباحث اصولى، از همه مهم‌تر آنكه شيخ طوسى دلالت هيچ يك از آيات را بر حجيت خبر واحد نپذيرفته و استدلال به آيۀ نبأ (ج 9، ص 343-344) و آيۀ نفر (ج 5، ص 322) را رد كرده و حتى به برخى آيات، چون «لا تقف ما ليس لك به علم» (اسراء: 36)، استناد كرده است تا نشان دهد كه خبر واحد، مفيد علم نيست و عمل بدان حجيتى ندارد (ج 6، ص 477؛ قس عدة الاصول، ج 1، ص 336-338 كه در آنجا دليل بر جواز عمل به خبر واحدى را كه راويان موثق اماميه روايت كرده‌اند، اجماع دانسته است). وى همچنين نسخ قرآن را با سنّت جايز دانسته است (ج 1، ص 398). وى استدلال قرآنى مخالفان خويش بر عدم جواز نسخ قرآن به سنّت - مثلا استدلال به آيۀ «قل ما يكون لى أن ابدّله من تلقاء نفسى» (يونس: 15) - را با ادلۀ خويش رد كرده است (ج 5، ص 350-351). وى در موضوع تجرّى، عزم بر فسق را فسق دانسته و به آيۀ 19 سورۀ نور استناد كرده، زيرا در اين آيه خداوند به دوستدار شيوع فحشا وعدۀ عذاب داده است (ج 7، ص 419).

منازعات كلامى در عصر شيخ طوسى، به التبيان صبغۀ كلامى خاصى بخشيده است تا آنجا كه شايد بتوان همچون طباطبائى (ص 50-51)، آن را تفسير كلامى خواند. پيش از اين اثر، تفاسير كلامى مختصر يا مبسوطى نوشته شده بود، از قبيل حقائق التأويل سيد رضى، دو كتاب متشابه القرآن و تنزيه القرآن عن المطاعن قاضى عبدالجبّار معتزلى و مكتوبات تفسيرى چندى از ابوالقاسم بلخى، ابوعلى جبّائى، على بن عيسى رمّانى و ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى. همچنين استدلال پيروان هر يك از فِرَق كلامى به آيات متشابه قرآن، تفسير را عرصۀ جدل‌هاى ايشان در توجيه عقايد خويش ساخته بود. شيخ طوسى با اشاره به فراوانى و گستردگى اين مباحث كلامى و نيز اسامى پاره‌اى از متكلمان ياد شده، در مقدمۀ التبيان (ج 1، ص 1-2) وعده مى‌دهد كه راجع به متشابهات قرآن سخن بگويد و مطاعن ملحدان و مبطلانى چون مجبّره و مشبّهه و مجسّمه را پاسخ دهد. از سوى ديگر همواره در تفسير خود «نظر» و تحقيق در دين را واجب، و تقليد در اين امر را باطل مى‌شمارد (ج 4، ص 39-40، ج 7، ص 16، ج 9، ص 192، ج 10، ص 69) و بر حسن و صحت مجادله در اين امور دلايل و شواهدى از قرآن كريم اقامه مى‌كند (ج 4، ص 192، ج 7، ص 27، ج 8، ص 214).

بر اين اساس، انبوهى از ردّيه‌ها بر عقايد و آراى تناسخيه، حشويه، خوارج، غلات، مجبّره، مجسّمه، مرجئه، مشبّهه و معتزله در التبيان آمده (آل ياسين، ج 2، ص 38)؛ اما مفسر تنها در موارد معدودى در مقام محاجّۀ كلامى با يهود و نصارا بر آمده است (-ج 1، ص 427، 487، ج 2، ص 472، ج 3، ص 497).

شيخ طوسى در آن دسته از مباحث كلامى كه شيعه رأى خاص دارد، با بهره‌گيرى از آيات و روايات و شواهد عقلى به اثبات آن رأى پرداخته است؛ فى المثل در مبحث امامت، امام را معصوم (ج 1، ص 449، ج 3، ص 236، ج 8، ص 339-340) و منصوص (ج 5، ص 48-49) و على (ع) را جانشين بلافصل پيامبر اكرم(ص) دانسته است (ج 3، ص 559؛ براى موارد ديگرى از مباحث امامت ج 1، ص 448-449، ج 6، ص 417). همچنين تقيه را در صورت خوف جانى واجب شمرده (ج 2، ص 435) و استدلال جبّائى بر نفى آن را رد كرده (ج 4، ص 165) و نيز در مواضع گوناگون، شفاعت پيامبر را در حق مؤمنان اثبات كرده است (ج 1، ص 213، ج 9، ص 37).

بخش زيادى از ردّيه‌هاى كلامى شيخ طوسى در التبيان به مجبّره و آراى عمومى اشاعره اختصاص دارد كه در اغلب آنها با معتزله همراهى مى‌كند. وى انتساب ضلالت و كفر و هدايت و ايمان را به خداوند (ج 5، ص 96، ج 8، ص 407، ج 9، ص 398) مردود، و رؤيت خداوند را در دنيا و آخرت ناممكن مى‌داند (ج 4، ص 536). همچنين بر ضد آرايى چون تكليف ما لا يطاق (ج 2، ص 125-126، 257، ج 3، ص 177، ج 7، ص 379، 394، ج 10، ص 184-185)، خلق همۀ افعال و معاصى بندگان (ج 4، ص 141، ج 6، ص 237، 478، ج 8، ص 513)، تعذيب اطفال به سبب گناه پدر و مادر (ج 3، ص 66، ج 6، ص 228، 458، ج 9، ص 10)، همراهى استطاعت با فعل (ج 2، ص 120، 538، ج 10، ص 16، 271) و عدم اشتمال نعمت خداوند بر كافران (ج 1، ص 30، ج 2، ص 190، ج 6، ص 415، ج 7، ص 285) مى‌آورد.

شايد مهم‌ترين موافقت وى با معتزله در موضوع خلق قرآن و حدوث كلام اللّه باشد. وى در مواضع متعدد (ج 1، ص 399، 432-433، ج 3، ص 394، ج 4، ص 248، 423، ج 6، ص 92، 320، ج 7، ص 228، 255، ج 9، ص 178، 180) رأى حنابله و اشاعره حاكى از قِدَم قرآن را مردود مى‌شمارد و در اين باره به ظاهر برخى آيات قرآن استناد مى‌كند. با اين همه، برخى از آراى معتزله را نيز نقد مى‌كند؛ فى المثل مرتكب كبيره را در منزلت بين المنزلتين نمى‌داند (ج 8، ص 388) و احباط اعمال را رد مى‌كند (ج 2، ص 480، ج 9، ص 44، 341، ج 10، ص 394- 395). وى برخلاف معتزله عارض شدن سهو و فراموشى بر انبيا را در محدودۀ اداى وظيفه و رسالت نبوى ايشان جايز نمى‌شمارد؛ اما به سبب اوصاف بشرى پيامبران، سهو و نسيان ايشان را در غير اين محدوده - مادام كه به اختلالى در كمال عقلانيشان نينجامد - جايز مى‌شمارد (ج 4، ص 165-166؛ براى نمونه‌هايى ديگر از انتقادات طوسى بر معتزله و ديگر فرق كلامى؛ چون مرجئه، مجسّمه، مشبّهه، تناسخيه و جز آنها فاضل، ج 3، ص 542-564؛ حكيم، ص 233-309).

از تفسير التبيان دو منتخب بر جاى مانده است. نخستين آنها را ابن ادريس حلّى (543-598) تهيه كرده و المنتخب من تفسير القرآن و النّكت المستخرجة من كتاب التّبيان ناميده است. اين كتاب را «مختصر التبيان» يا «منتخب التبيان» نيز ناميده‌اند (آقا بزرگ طهرانى، ج 20، ص 184؛ ابن ادريس حلّى، ج 1، مقدمۀ رجائى، ص 11). شهيد ثانى و شيخ حرّ عاملى، كتاب ديگرى با عنوان التعليقات على التبيان به ابن ادريس نسبت داده‌اند و آن را حواشى و ايرادات ابن ادريس بر تفسير التبيان دانسته‌اند (حرّ عاملى، قسم 2، ص 244؛آقا بزرگ طهرانى، ج 4، ص 225). اين انتساب صحيح نيست، زيرا هر دو كتاب يكى است و مراد از «تعليقات» اشكالات و ايرادات نيست، بلكه معناى لغوى آن؛ يعنى مسائل مرتبط با تفسير التبيان، است (قس آقا بزرگ طهرانى، ج 20، ص 185). ابن ادريس آغاز و پايان هر بخش كتاب المنتخب را «تعليق» ناميده است (براى نمونه ج 1، ص 140-141، 230-231، 330-331). وى با آنكه نخستين كسى است كه با بسيارى از آراى فقهى و اصولى شيخ طوسى مخالفت كرده، در اين كتاب با هيچ يك از آراى تفسيرى وى مخالفت نكرده است (بحر العلوم، ج 3، ص 229).

منتخب ديگر تفسير التبيان را ابوعبداللّه محمد بن هارون، معروف به ابن كال (متوفى 597) با عنوان مختصر التبيان تهيه كرده است (حرّ عاملى، قسم 2، ص 311؛آقا بزرگ طهرانى، ج 4، ص 245).

التبيان فى تفسير القرآن نخستين بار به همت ميرزا على آقا شيرازى و مساعدت فقيه معاصر، مرحوم سيد محمد حجّت كوه كمرى (متوفى 1372)، در قطع رحلى و در دو مجلد در سال‌هاى 1362 و 1365 (1322-1325ش) در تهران چاپ سنگى شد، سپس به تصحيح احمد حبيب قصير عاملى و مقدمۀ آقا بزرگ طهرانى ميان سال‌هاى 1376 و 1382 در ده مجلد در نجف منتشر شد (ايرانى قمى، ص 39-40). اين چاپ، كه بارها در جاهاى مختلف افست شده است، فهرست‌هاى مفيدى چون فهرست احاديث، ردّيه‌هاى كلامى، آيات، مَثل‌ها و مباحث لغوى دارد. اين تفسير به همت مؤسسه النشر الاسلامى تصحيح شده است (قم، 3 جلد نخست 1413-1417) كه جلد نخست آن علاوه بر مقدمۀ آقا بزرگ طهرانى، داراى «تاريخچه‌اى از تفسير قرآن نزد شيعه» به قلم جعفر سبحانى است (ج 1، ص 97-253).

منابع

علاوه بر قرآن؛ آقا بزرگ طهرانى؛ محمد حسن آل ياسين، «منهج الطوسى فى تفسير القرآن»، در يادنامۀ شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، ج 2، مشهد 1350ش؛ مرتضى آيت‌اللّه‌زاده شيرازى، «عرض لا تجّاه اللّغوى فى تفسير التّبيان»، در يادنامۀ شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى؛ ابن ادريس حلّى، المنتخب من تفسير القرآن و النّكت المستخرجة من كتاب التّبيان، چاپ مهدى رجائى، قم 1409؛ سعيد احمد اكبر آبادى، «الشيخ الطوسى و منهجه فى تفسير القرآن»، در يادنامۀ شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى؛ اكبر ايرانى قمى، روش شيخ طوسى در تفسير تبيان، تهران 1371ش؛ محمد مهدى بن مرتضى بحر العلوم، رجال السيد بحر العلوم: المعروف بالفوائد الرّجاليّة، چاپ محمد صادق بحر العلوم و حسين بحر العلوم، تهران 1363ش؛ خضيّر جعفر، الشّيخ الطّوسى مفسّرا، قم 1378ش؛محمد بن حسن حرّ عاملى، امل الامل، چاپ احمد حسينى، قسم 2، قم 1362ش؛ حسن عيسى حكيم، الشيخ الطوسى ابوجعفر محمد بن الحسن: 385-460ق، نجف 1975/1395؛ ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن، بيروت 1987/1408؛ محمد بن بهادر زركشى، البرهان فى علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1988/1408؛ حسن صدر، تأسيس الشّيعة لعلوم الاسلام، [بغداد 1370]، چاپ افست تهران[بى‌تا.]؛ محمد حسين طباطبائى، قرآن در اسلام، تهران 1350ش؛ طبرسى؛ طبرى، جامع؛ محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، چاپ احمد حبيب قصير عاملى، بيروت[بى‌تا.]؛ همان، قم 1413-؛ همو، عدّة الاصول، چاپ محمد مهدى نجف، قم 1983/1403؛ همو، الفهرست، چاپ الويس اسپرنگر، هندوستان 1853/1271، به كوشش محمود راميار، چاپ افست مشهد 1351ش؛ محمدرضا غياثى کرمانى، بررسى آراء و نظرات تفسيرى ابومسلم اصفهانى، قم 1374ش؛ محمود فاضل، «مقدمه‌اى بر آراء و نظريات كلامى شيخ طوسى در تفسير تبيان»، در يادنامۀ شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، ج 3، به كوشش محمد واعظ زاده خراسانى ، مشهد 1354ش.



پیوندها

مطالعه کتاب التبيان في تفسير القرآن در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور