التاريخ المنصوري؛ تلخيص الكشف و البيان في حوادث الزمان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>'
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =')
جز (جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>')
خط ۳۲: خط ۳۲:
كتاب با مقدمه محقق در ارائه اطلاعاتى پيرامون نويسنده و آثار وى آغاز و مطالب تاريخى، به‌صورت حولى (سال به سال)، از سال 589ق، تا سال 630ق، بيان شده است.
كتاب با مقدمه محقق در ارائه اطلاعاتى پيرامون نويسنده و آثار وى آغاز و مطالب تاريخى، به‌صورت حولى (سال به سال)، از سال 589ق، تا سال 630ق، بيان شده است.


اثر حاضر، تلخيص كتاب بزرگى از مؤلف با عنوان «الكشف و البيان في حوادث الزمان» است كه تاريخى مطول و طولانى بوده كه در دست نمى‌باشد..<ref>كامل، عياد، ص151</ref>
اثر حاضر، تلخيص كتاب بزرگى از مؤلف با عنوان «الكشف و البيان في حوادث الزمان» است كه تاريخى مطول و طولانى بوده كه در دست نمى‌باشد.<ref>كامل، عياد، ص151</ref>


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==
بيان حوادث تاريخى، از سال 589ق، آغاز شده است. نويسنده در بيان رويدادهاى اين سال، به اين واقعه اشاره مى‌كند كه در اين سال، ملك عادل سيف‌الدين ابوبكر بن ايوب (538 يا 540 / 615ق)، بعد وفات برادرش صلاح‌الدين، به «بلاد الجزيره» مى‌رود..<ref>متن كتاب، ص2</ref>
بيان حوادث تاريخى، از سال 589ق، آغاز شده است. نويسنده در بيان رويدادهاى اين سال، به اين واقعه اشاره مى‌كند كه در اين سال، ملك عادل سيف‌الدين ابوبكر بن ايوب (538 يا 540 / 615ق)، بعد وفات برادرش صلاح‌الدين، به «بلاد الجزيره» مى‌رود.<ref>متن كتاب، ص2</ref>


در سال 590ق، ملك العزيز عثمان (567 / 1172ق)، به دمشق رسيده و پس از چندى محاصره آن، به همراه ملك العادل و ملك الافضل (622ق) به مصر بازگشت..<ref>همان، ص4</ref>
در سال 590ق، ملك العزيز عثمان (567 / 1172ق)، به دمشق رسيده و پس از چندى محاصره آن، به همراه ملك العادل و ملك الافضل (622ق) به مصر بازگشت.<ref>همان، ص4</ref>


در سال 592ق، ملك العزيز، به بركة الجب (در قاهره)، رسيده و به نام برادرش ملك الافضل، خطبه خوانده و ضرب سكه نموده است..<ref>همان</ref>
در سال 592ق، ملك العزيز، به بركة الجب (در قاهره)، رسيده و به نام برادرش ملك الافضل، خطبه خوانده و ضرب سكه نموده است.<ref>همان</ref>


سرفصل سال‌هاى 593 و 594ق نوشته شده، اما واقعه‌اى در آن‌ها ذكر نشده و نويسنده با عبارت «خاليتان»، از آن‌ها گذشته است..<ref>همان، ص6</ref>
سرفصل سال‌هاى 593 و 594ق نوشته شده، اما واقعه‌اى در آن‌ها ذكر نشده و نويسنده با عبارت «خاليتان»، از آن‌ها گذشته است.<ref>همان، ص6</ref>


در سال 594ق، ملك منصور محمد بن تقى‌الدين، پلى را در سمت شرقى مدينة السفلى مصر، ساخته است..<ref>همان</ref>
در سال 594ق، ملك منصور محمد بن تقى‌الدين، پلى را در سمت شرقى مدينة السفلى مصر، ساخته است.<ref>همان</ref>


در سال 595ق، اولين فرزند پسر ملك المعظم، به دنيا آمده و در همان سال، ملك العزيز بن ملك الناصر، سلطان مصر، از دنيا رفت. نويسنده، وى را به صفاتى همچون جواد، حليم، خوش‌منظر و نيكوسرشت متصف نموده و وى را ستوده است..<ref>همان، ص7</ref>
در سال 595ق، اولين فرزند پسر ملك المعظم، به دنيا آمده و در همان سال، ملك العزيز بن ملك الناصر، سلطان مصر، از دنيا رفت. نويسنده، وى را به صفاتى همچون جواد، حليم، خوش‌منظر و نيكوسرشت متصف نموده و وى را ستوده است.<ref>همان، ص7</ref>


در سال 596ق، ملك منصور بن ملك العزيز عثمان، سلطان گرديده و ملك العادل، وزير او گشت. در اين سال، ملك العادل، فرزندش ملك الكامل را به مصر خوانده و وى را به‌عنوان وليعهد، معرفى و از مردم براى وى، قسم گرفت..<ref>همان، ص13</ref>
در سال 596ق، ملك منصور بن ملك العزيز عثمان، سلطان گرديده و ملك العادل، وزير او گشت. در اين سال، ملك العادل، فرزندش ملك الكامل را به مصر خوانده و وى را به‌عنوان وليعهد، معرفى و از مردم براى وى، قسم گرفت.<ref>همان، ص13</ref>


در اين سال، الن مشطوب، قراجا و ميمون قصرى، هم‌قسم شدند كه از ياوران ملك الافضل باشند..<ref>همان، ص13</ref>
در اين سال، الن مشطوب، قراجا و ميمون قصرى، هم‌قسم شدند كه از ياوران ملك الافضل باشند.<ref>همان، ص13</ref>


در سال 597ق، رود نيل كم‌آب شده و به واسطه آن، محصولات كشاورزى نيز كم شد نويسنده، اين دوران را اين‌گونه توصيف كرده است: «هر إردب (واحد شمارش) گندم، به پنج دينار طلا خريدوفروش شده و مردم، يكديگر را مى‌خوردند. در اين سال، مصر و قاهره، از جمعيت خالى شد؛ به‌گونه‌اى كه مردم مى‌مردند و كسى يافت نمى‌شد كه آنان را دفن نمايد و ماه‌ها به همان حال مى‌ماندند»..<ref>همان، ص14</ref>
در سال 597ق، رود نيل كم‌آب شده و به واسطه آن، محصولات كشاورزى نيز كم شد نويسنده، اين دوران را اين‌گونه توصيف كرده است: «هر إردب (واحد شمارش) گندم، به پنج دينار طلا خريدوفروش شده و مردم، يكديگر را مى‌خوردند. در اين سال، مصر و قاهره، از جمعيت خالى شد؛ به‌گونه‌اى كه مردم مى‌مردند و كسى يافت نمى‌شد كه آنان را دفن نمايد و ماه‌ها به همان حال مى‌ماندند».<ref>همان، ص14</ref>


اما خوشبختانه مثل اينكه اين وضعيت، زياد ادامه نيافته و در وقايع سال 598ق، اوضاع به واسطه پرآب شدن نيل و در نتيجه افزايش محصولات كشاورزى، بهبود يافته است. در اين سال، سيف الاسلام، فرزندش ملك المعز [العزيز] اسماعيل را از يمن به سمت شام فرستاده است..<ref>همان، ص25</ref>
اما خوشبختانه مثل اينكه اين وضعيت، زياد ادامه نيافته و در وقايع سال 598ق، اوضاع به واسطه پرآب شدن نيل و در نتيجه افزايش محصولات كشاورزى، بهبود يافته است. در اين سال، سيف الاسلام، فرزندش ملك المعز [العزيز] اسماعيل را از يمن به سمت شام فرستاده است.<ref>همان، ص25</ref>


در سال 599ق، ملك الاشرف، به قصد لكشركشى به «ماردين» خود را تجهيز كرده و پس از استخدام ابن مشطوب، ملك الافضل را از «سميساط» فراخواند..<ref>همان، ص38</ref>
در سال 599ق، ملك الاشرف، به قصد لكشركشى به «ماردين» خود را تجهيز كرده و پس از استخدام ابن مشطوب، ملك الافضل را از «سميساط» فراخواند.<ref>همان، ص38</ref>


نويسنده به همين منوال، وقايع هر سال را تا سال 630ق ذكر كرده است كه از جمله آن‌ها، عبارتند از:
نويسنده به همين منوال، وقايع هر سال را تا سال 630ق ذكر كرده است كه از جمله آن‌ها، عبارتند از:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش