الإسلام و العقل: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== ساختار == ' به '== ساختار == ')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
| پیش از =}}
| پیش از =}}


«الإسلام و العقل»، اثر [[مغنیه، محمدجواد|محمدجواد مغنيه]] (بيروت 1322-1400ق، نجف) است كه در آن، ارتباط اسلام و عقل را از منظر كلامى و جدلى، سنجيده و چهار موضوع مهمّ - خدا، نبوت، آخرت و مهدى منتظر(عج) - را محور بحث قرار داده است.
'''الإسلام و العقل'''، اثر [[مغنیه، محمدجواد|محمدجواد مغنيه]] (بيروت 1322-1400ق، نجف) است كه در آن، ارتباط اسلام و عقل را از منظر كلامى و جدلى، سنجيده و چهار موضوع مهمّ - خدا، نبوت، آخرت و مهدى منتظر(عج) - را محور بحث قرار داده است.


زمان نگارش اين اثر، متأسفانه مشخص نشده است. كتاب حاضر به زبان عربى جديد نوشته شده است.
زمان نگارش اين اثر، متأسفانه مشخص نشده است. كتاب حاضر به زبان عربى جديد نوشته شده است.
خط ۴۲: خط ۴۲:
هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنى‌ها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:
هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنى‌ها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:


1. نويسنده در مقدمه‌اش كه تاريخ و مكان نگارش آن را مشخص نكرده، يادآور شده است: «در روايتى از حضرت رسول(ص) آمده است كه اصل دين من، عقل است. دين حضرت محمد(ص)، بر سه پايه استوار است: ايمان به خدا، نبوت و روز قيامت و امامت هم از نبوت منشعب مى‌شود؛ چون رياست عامه در امور دين و دنيا از جانب پيامبر(ص) است و مهدى منتظر(عج) مصداقى از امامت است؛ چون امامى است كه در آخرالزمان مى‌آيد. من مجموعه‌اى مشخص كردم و در آن دليل عقلى را بر اصول اسلام عرضه كردم و مطالب را با عبارات روشنى آوردم و سرانجام مباحث در چهار حلقه فراهم آمد و خدا را شكر كه موفق شدم و روحيه دينى را تقويت كردم و آن را با روش عقلى در جان مشتاقان استوار ساختم و اين مجموعه، موفقيت بزرگى نصيبش شد؛ به‌طورى كه برخى از حلقاتش چهار بار و برخى سه بار و... منتشر گرديد».<ref>مقدمه كتاب، ص5-6</ref>
#نويسنده در مقدمه‌اش كه تاريخ و مكان نگارش آن را مشخص نكرده، يادآور شده است: «در روايتى از حضرت رسول(ص) آمده است كه اصل دين من، عقل است. دين حضرت محمد(ص)، بر سه پايه استوار است: ايمان به خدا، نبوت و روز قيامت و امامت هم از نبوت منشعب مى‌شود؛ چون رياست عامه در امور دين و دنيا از جانب پيامبر(ص) است و مهدى منتظر(عج) مصداقى از امامت است؛ چون امامى است كه در آخرالزمان مى‌آيد. من مجموعه‌اى مشخص كردم و در آن دليل عقلى را بر اصول اسلام عرضه كردم و مطالب را با عبارات روشنى آوردم و سرانجام مباحث در چهار حلقه فراهم آمد و خدا را شكر كه موفق شدم و روحيه دينى را تقويت كردم و آن را با روش عقلى در جان مشتاقان استوار ساختم و اين مجموعه، موفقيت بزرگى نصيبش شد؛ به‌طورى كه برخى از حلقاتش چهار بار و برخى سه بار و... منتشر گرديد».<ref>مقدمه كتاب، ص5-6</ref>
 
#نويسنده، تأكيد كرده است: «ما اقوال دانشمندان تربيتى را در اين باب، از كتاب «اللّه و العلم الحديث» و «القرآن و العلم الحديث»، نوشته استاد عبدالرزاق نوفل، نقل كرديم و هر كسى كه اين دو كتاب را بخواند، خدا را شكر خواهد كرد كه اين مؤلف درهاى علم و مسيرش را برايش گشوده است».<ref>ر.ک: متن كتاب، ص154، پاورقى 1</ref>
2. نويسنده، تأكيد كرده است: «ما اقوال دانشمندان تربيتى را در اين باب، از كتاب «اللّه و العلم الحديث» و «القرآن و العلم الحديث»، نوشته استاد عبدالرزاق نوفل، نقل كرديم و هر كسى كه اين دو كتاب را بخواند، خدا را شكر خواهد كرد كه اين مؤلف درهاى علم و مسيرش را برايش گشوده است».<ref>ر.ک: متن كتاب، ص154، پاورقى 1</ref>
#نويسنده، با انتقاد از اباحه‌گرايى نوشته است: «در عصر ما انديشه‌اى رواج دارد كه ظاهرش رحمت، ولى باطنش عذاب است و آن اين مطلب است كه دين عبارت از اصلاح دل است و ديگر هيچ. كتاب «الدين و الضمير» را محمود شرقاوى براى توضيح و توجيه همين مقصود نوشته است». سپس نويسنده برخى از انتقادات و اشكالات نسبت به كتاب «الدين و الضمير» را مطرح كرده است.<ref>ر.ک: همان، ص175-178</ref>
 
#نويسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل».<ref>مقدمه كتاب، ص5</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة».<ref>متن كتاب، ص185، پاورقى 1</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين».<ref>مقدمه كتاب، ص6</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در يك كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازیم تا به‌راحتى در دسترس قرار گيرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نويسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.
3. نويسنده، با انتقاد از اباحه‌گرايى نوشته است: «در عصر ما انديشه‌اى رواج دارد كه ظاهرش رحمت، ولى باطنش عذاب است و آن اين مطلب است كه دين عبارت از اصلاح دل است و ديگر هيچ. كتاب «الدين و الضمير» را محمود شرقاوى براى توضيح و توجيه همين مقصود نوشته است». سپس نويسنده برخى از انتقادات و اشكالات نسبت به كتاب «الدين و الضمير» را مطرح كرده است.<ref>ر.ک: همان، ص175-178</ref>
#نويسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم يكن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه ''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ» '''.<ref>يس-81</ref>است».<ref>متن كتاب، ص128</ref>نظر نويسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برايش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و ليكن آيا براى خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ ''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» '''.<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نويسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
 
#نويسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه يكون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراين، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است».<ref>همان، ص145</ref>ملاحظه مى‌شود كه نويسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.
4. نويسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل».<ref>مقدمه كتاب، ص5</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة».<ref>متن كتاب، ص185، پاورقى 1</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين».<ref>مقدمه كتاب، ص6</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در يك كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازیم تا به‌راحتى در دسترس قرار گيرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نويسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.
 
5. نويسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم يكن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه ''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ» '''.<ref>يس-81</ref>است».<ref>متن كتاب، ص128</ref>نظر نويسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برايش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و ليكن آيا براى خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ ''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» '''.<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نويسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
 
6. نويسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه يكون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراين، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است».<ref>همان، ص145</ref>ملاحظه مى‌شود كه نويسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
خط ۷۳: خط ۶۸:
[[رده:کلام و عقاید]]
[[رده:کلام و عقاید]]
[[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]]
[[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]]
[[رده:25 تیر الی 24 مرداد]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش