الأخلاق عند الإمام الصادق عليه‌السلام

الأخلاق عند الإمام الصادق(ع)، از آثار علامه محمد زين‌الدين، كتابى اخلاقى است كه به‌صورت موضوعى احاديث امام صادق(ع) را مورد بررسى قرار داده است. مؤلف انگيزه خود را از بيان این مطالب همانا بيان جايگاه و اهميت اخلاق در برانگيختن كمال بشرى، رشد قوه عقل و رسيدن به سعادت معرفى مى‌كند.

الأخلاق عند الإمام الصادق عليه‌السلام
الأخلاق عند الإمام الصادق عليه‌السلام
پدیدآورانزین‎‌ الدین، محمد امین (نویسنده)
ناشررابطة الثقافة و العلاقات الاسلامية، مديرية الترجمة و النشر
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1417 ‌‎ق
چاپ1
شابک964-6177-70-0
موضوعاخلاق اسلامی جعفر بن محمد(ع)، امام ششم، 80 - 148ق. - اخلاق
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‎‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏ز‎‏9‎‏الف‎‏3
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

اين كتاب، متشكل از هشت فصل اصلى و عناوين فرعى است.

روش مؤلف، واژه‌شناسى، نقد و بررسى برخى از صفات اخلاقى با ذكر نظريه‌هاى مختلف، رد برخى از آنها و در نهایت بيان نظر خود مبتنى بر تفسير احاديث امام(ع) است. مؤلف در مباحث خود همواره از نظرات ديگران به‌ويژه فلاسفه غرب نيز استفاده مى‌كند.

گزارش محتوا

نویسنده در مقدمه كتاب این نكته را تذكر مى‌دهد كه در این اثر اخلاق فردى و فعل امام صادق(ع) منظور نيست؛ بلكه علم اخلاق، نزد ايشان مدّ نظر است. امام، علم اخلاق خود را از فلاسفه و از قاعده نمى‌گيرد؛ بلكه از منابع وحى و از پدران خود كه همانا سرچشمه هدايت هستند، دريافت مى‌كند».[۱]

در ادامه، مؤلف به رابطه دين و اخلاق اشاره مى‌كند و بيان مى‌دارد كه اخلاق یکى از جهات انسانى است كه دين اسلام هم بر آن بنا شده است و تعليم كتاب و قرآن و ارشادات ائمه(ع) نيز مبتى بر آن است. از آنجايى كه جامعه دينى بايد بر اساس اخلاق پايه‌گذارى شود بنابراین بى‌توجهى به اخلاق و عادى شدن بعضى امور ناپسند يا كوتاهى در تربيت صحيح، موجب مرض‌هاى روحى شده، كه معنويت امت را به خطر مى‌اندازد».[۲]

مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكه‌اى از ملكات نفس مى‌داند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مى‌شود تعريف مى‌كند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مى‌داند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مى‌تواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد.[۳]

نویسنده در فصل دوم كتاب غايت علم اخلاق را رسيدن انسان به كمال مطلق و كمال مطلق را همانا رسيدن به سعادت دانسته و ازاين‌رو غايت اخلاق را رسيدن انسان به سعادت مى‌داند. وى در ادامه ضمن بيان نظريات فلاسفه غرب از جمله ارسطو و لذت‌گرايان در مورد سعادت، آن را لذت مى‌داند، به شرطى كه خالى از درد باشد.[۴]

در فصل سوم، مؤلف ضمن بيان این مطلب كه انسان و حيوان داراى غرايزى فطرى هستند، انسان را داراى قواى عقل، عمل، شهوت و غضب مى‌داند كه اگر این قوا به اعتدال برسند، انسان فرد متعادلى مى‌شود و این ميسر نيست، مگر اينكه هدايت قوا به عهده عقل باشد. در غير این صورت اگر قوا از حد تعادل خارج شوند انحراف صورت مى‌گيرد.

مؤلف در فصل چهارم، انسانيت انسان، را در گرو تصرف و احاطه داشتن قوه عقل مى‌داند. هرچه انسان بيشتر داراى این ويژگى باشد، انسان معتدل شده و شبيه انسان كامل مى‌گردد.[۵]

نویسنده در فصل پنجم، ضمير انسان را داراى دو جزء متباين نفس و بدن مى‌داند كه از جمع آن دو ادراك واحدى حاصل مى‌شود. بدن جسمى است كه نفس آن را با اراده تحت تصرف خود مى‌گيرد؛ حال اگر برعكس شود، فرد خسران مى‌يابد. در تعريف نفس، نفس را عقل ناميده‌اند، چون مُدرك كليات معتدل است و روح ناميده مى‌شود؛ چون حيات و رشد بدن به آن است و آن را قلب مى‌نامند؛ چراكه آنچه در خاطر ماست برمى‌گرداند».[۶]

در فصل ششم، حكمت از نگاه او توازن عدل محور در قوه فكر را گويند. حكمت از دو عنصر اساسى تشكيل شده است: نخست قوه فكر در راه توازن و عدل، دوم عملى كه این قوه فكر را به سوى اعتدال راهنمايى كند.در نگاه نویسنده عدل همراهى قوه عمل با قوه عقل است و عادل كسى است كه از راهنمايى عقل كمك بگيرد.[۷]

نویسنده در بخش ديگرى از این فصل با عنوان عفت با ذكر نظريات مختلف از فلاسفه، مى‌نويسد: انسان بايد حر باشد و نه حيوان و اگر توازن در قوه شهوت در برابر ساير اميال، و نيز عقل نافع باشد و ارشادات عقل را فراگيرد، عفت و حريت حاصل مى‌آيد؛ ولى اگر تبعييت از شهوت كند، حرص حاصل مى‌آيد و اگر حرص قوت يابد حبّ مال و جاه پيدا مى‌شود و در نتيجه گرفتار كبر و ريا مى‌شود.[۸]

نویسنده در انتهاى كتاب به اصول درمان اخلاقى پرداخته است. وى معتقد است كه درمان اخلاقى از امور دشوارى است كه نيازمند جهاد مستمرى است؛ اما از قدرت انسان خارج نيست.[۹]

وضعيت كتاب

فهرست مطالب كتاب در ابتداى اثر آمده است. نویسنده در پاورقى این كتاب غالباً ارجاعات منابع، همرا با توضيح برخى واژه‌ها و اصطلاحات را آورده است. مصادر كتاب نيز در انتهاى آن آمده است.

پانويس

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب


وابسته‌ها