ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مي' به 'می')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
|- class="articleCode"
|- class="articleCode"
|کد مؤلف
|کد مؤلف
| data-type="authorCode" |AUTHORCODE1413AUTHORCODE
| data-type="authorCode" |AUTHORCODE01413AUTHORCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۵۶: خط ۵۶:
مؤلفان شيعه نيز گویى نخواسته‌اند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نویسندگان عموماًروايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كرده‌اند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان بيرونش نهاده است.
مؤلفان شيعه نيز گویى نخواسته‌اند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نویسندگان عموماًروايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كرده‌اند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان بيرونش نهاده است.


==زندگى او==
==زندگى‌نامه==




خط ۹۱: خط ۹۱:
دو شهر ديگرى كه ابوالفرج بر آنها گذشته، نيز از بغداد چندان دور نبوده است: یکى شهر دسكرة الملك كه در شرق بغداد، بر سر راه خراسان قرار داشته است. وى در آنجا، بر ديوار مسجد جامع دو بيت شعر ديده كه مردى در 353ق نگاشته بوده است (همان، 33-34). نيز در حوالى شهر كوثى كه آن هم از بغداد دور نيست، اخيطل شاعر را ديده است (همان، 41-42، دربارۀ این دو شهر، نك‍: [[اصطخری، ابراهیم بن محمد|اصطخرى]]، 87-88).
دو شهر ديگرى كه ابوالفرج بر آنها گذشته، نيز از بغداد چندان دور نبوده است: یکى شهر دسكرة الملك كه در شرق بغداد، بر سر راه خراسان قرار داشته است. وى در آنجا، بر ديوار مسجد جامع دو بيت شعر ديده كه مردى در 353ق نگاشته بوده است (همان، 33-34). نيز در حوالى شهر كوثى كه آن هم از بغداد دور نيست، اخيطل شاعر را ديده است (همان، 41-42، دربارۀ این دو شهر، نك‍: [[اصطخری، ابراهیم بن محمد|اصطخرى]]، 87-88).


==در بغداد==
===در بغداد===




خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هایش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد (4 (1) 317/؛ نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است (ص 327). این سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هایش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد (4 (1) 317/؛ نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است (ص 327). این سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.


==شخصيت او==
==شخصيت==




خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
ابوالفرج با همان نثر شفاف و بى‌پيرايه، به دور از هر گونه پرده‌پوشى داستانى نقل مى‌كند كه از گوشه‌هاى مختلف زندگى و كژ آيينيهاى آن روزگار پرده برمى‌دارد. او و دوست و استادش جحظه به درجه‌اى از بى بند و بارى رسيده بودند كه ديگر چيزى را از كسى پنهان نمی‌كردند (همان، 83-86؛ياقوت، همان، 117/13-121).
ابوالفرج با همان نثر شفاف و بى‌پيرايه، به دور از هر گونه پرده‌پوشى داستانى نقل مى‌كند كه از گوشه‌هاى مختلف زندگى و كژ آيينيهاى آن روزگار پرده برمى‌دارد. او و دوست و استادش جحظه به درجه‌اى از بى بند و بارى رسيده بودند كه ديگر چيزى را از كسى پنهان نمی‌كردند (همان، 83-86؛ياقوت، همان، 117/13-121).


==مذهب او==
==مذهب==




خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
ابوالفرج آيين زيدى را احتمالا از خاندان مادريش آل ثوابه-كه به ظن قوى زيدى بوده‌اند-به ارث برده بود. همانگونه كه پيش از این گفته شد، بعيد نيست كه كينه از بنى عباس، دو خاندان اموى (پدران ابوالفرج) و شيعى ثوابه را به هم نزدیک كرده باشد. ابوالفرج در مقاتل مى‌نویسد كه بزرگان علوى و هاشمى در منزل نياى او محمد گرد مى‌آمدند (ص 698). علت دوستى و اقبال این مروانى سنى مذهب بلند پايه با فرزندان ثوابه هر چه باشد، نتيجه‌اش آن شد كه فرزندش از آن خاندان شيعى مذهب همسر اختيار كرد و نواده‌اش ابوالفرج به آيين مادر گروید. دوران كودكى و نوجوانى او نيز احتمالا از برخى تعصبات و علايق مذهبى تهيه نبوده است، زيرا محيط سامره و كوفه از اينگونه عواطف آكنده بود.
ابوالفرج آيين زيدى را احتمالا از خاندان مادريش آل ثوابه-كه به ظن قوى زيدى بوده‌اند-به ارث برده بود. همانگونه كه پيش از این گفته شد، بعيد نيست كه كينه از بنى عباس، دو خاندان اموى (پدران ابوالفرج) و شيعى ثوابه را به هم نزدیک كرده باشد. ابوالفرج در مقاتل مى‌نویسد كه بزرگان علوى و هاشمى در منزل نياى او محمد گرد مى‌آمدند (ص 698). علت دوستى و اقبال این مروانى سنى مذهب بلند پايه با فرزندان ثوابه هر چه باشد، نتيجه‌اش آن شد كه فرزندش از آن خاندان شيعى مذهب همسر اختيار كرد و نواده‌اش ابوالفرج به آيين مادر گروید. دوران كودكى و نوجوانى او نيز احتمالا از برخى تعصبات و علايق مذهبى تهيه نبوده است، زيرا محيط سامره و كوفه از اينگونه عواطف آكنده بود.


==دانش او==
==دانش==




خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:
وى با استادان ديگرى چون حرمى بن ابى العلاء، ابراهيم ابن زرزور، ابوعيسى بن متوكل نيز مى‌توانست در بسيارى جاها با موسيقى و موسيقى دانان همساز گردد: در میخانه‌ها، در مجالس اعيان، در خانۀ استادش نفطویه كه گویند كنيزكان آواز خوانش شهرت تمام داشته‌اند (زبيدى، 172؛ نيز نك‍: خلف اللّه، 120-121)، در سراى آل منجم و به خصوص يحيى بن على بن منجم كه خود اهل موسيقى و شعر بود.حاصل این اطلاعات، چندين کتاب به غير از اغانى بود-مثلا: ادب السماع-كه اينك از دست رفته است.
وى با استادان ديگرى چون حرمى بن ابى العلاء، ابراهيم ابن زرزور، ابوعيسى بن متوكل نيز مى‌توانست در بسيارى جاها با موسيقى و موسيقى دانان همساز گردد: در میخانه‌ها، در مجالس اعيان، در خانۀ استادش نفطویه كه گویند كنيزكان آواز خوانش شهرت تمام داشته‌اند (زبيدى، 172؛ نيز نك‍: خلف اللّه، 120-121)، در سراى آل منجم و به خصوص يحيى بن على بن منجم كه خود اهل موسيقى و شعر بود.حاصل این اطلاعات، چندين کتاب به غير از اغانى بود-مثلا: ادب السماع-كه اينك از دست رفته است.


==شاگردان او==
==شاگردان==




خط ۱۸۸: خط ۱۸۸:
یکى ديگر از شاگردان يا راویان او كه نامش در منابع به این عنوان نيامده، تنوخى، صاحب نشوار و الفرج بعد الشدة است. وى در کتاب اخير، 6 بار از اغانى و 43 بار از شخص ابوالفرج نقل قول كرده (نك‍: شالجى، 10/1) و در یک جا مى‌نویسد: در کتاب اغانى كه ابوالفرج اجازۀ روايتش را به من داده است... (الفرج، 383/4). شاگردان أبو الفرج، از شيوه‌هاى استاد خود كمتر تقليد كرده‌اند، مثلاًمى‌دانيم كه دارقطنى، در علوم قرآن و حديث تبحر يافت، نه در شعر مجون و غنا.
یکى ديگر از شاگردان يا راویان او كه نامش در منابع به این عنوان نيامده، تنوخى، صاحب نشوار و الفرج بعد الشدة است. وى در کتاب اخير، 6 بار از اغانى و 43 بار از شخص ابوالفرج نقل قول كرده (نك‍: شالجى، 10/1) و در یک جا مى‌نویسد: در کتاب اغانى كه ابوالفرج اجازۀ روايتش را به من داده است... (الفرج، 383/4). شاگردان أبو الفرج، از شيوه‌هاى استاد خود كمتر تقليد كرده‌اند، مثلاًمى‌دانيم كه دارقطنى، در علوم قرآن و حديث تبحر يافت، نه در شعر مجون و غنا.


==شعر او==
==شعر==




خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
با اينهمه دو قطعه‌اى كه وى دربارۀ موش و گربه (همان، 105/13-107) و در رثاى خروس سروده، به گمان ما زيباترين اشعار اوست. مرثيۀ خروس وى چندان ابن شاكر را شيفته ساخت كه به سبب زيبايى وصف و استوارى كلام و دل آویزى الفاظ و بديع بودن معانى هر 39 بيت آن را نقل كرده است.
با اينهمه دو قطعه‌اى كه وى دربارۀ موش و گربه (همان، 105/13-107) و در رثاى خروس سروده، به گمان ما زيباترين اشعار اوست. مرثيۀ خروس وى چندان ابن شاكر را شيفته ساخت كه به سبب زيبايى وصف و استوارى كلام و دل آویزى الفاظ و بديع بودن معانى هر 39 بيت آن را نقل كرده است.


==نثر او==
==نثر==




خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
اما در بسيارى جاها گویى در نظر گویى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانه‌گون یک روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آویز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراین بايد از پشتوانۀ سندهایى استوار برخوردار باشد. مثالهایى كه در تأييد این سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گوید: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گوید. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمین مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال این افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: این است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد‌ ‎(همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ یک از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.
اما در بسيارى جاها گویى در نظر گویى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانه‌گون یک روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آویز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراین بايد از پشتوانۀ سندهایى استوار برخوردار باشد. مثالهایى كه در تأييد این سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گوید: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گوید. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمین مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال این افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: این است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد‌ ‎(همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ یک از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.


==درگذشت او==
==درگذشت==




خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
کتاب‌هاى او را مى‌توان بر حسب موضوع چنين تقسيم‌بندى كرد:
کتاب‌هاى او را مى‌توان بر حسب موضوع چنين تقسيم‌بندى كرد:


الف-دربارۀ سرودها و ترانه‌ها و ترانه‌سرايان و اشعار و اخبار مربوط به آنان
===دربارۀ سرودها و ترانه‌ها و ترانه‌سرايان و اشعار و اخبار مربوط به آنان===


1. الاغانى. چون این کتاب بزرگ‌ترين اثر در زمینۀ ادب و موسيقى به شمار مى‌آيد و مزايايى گاه استثنائى دارد، در مدخلى جداگانه بررسى مى‌شود (نك‍: ه‍. د، الاغانى).  
1. الاغانى. چون این کتاب بزرگ‌ترين اثر در زمینۀ ادب و موسيقى به شمار مى‌آيد و مزايايى گاه استثنائى دارد، در مدخلى جداگانه بررسى مى‌شود (نك‍: ه‍. د، الاغانى).  
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
14. الديارات. از سده‌هاى نخست قمرى ديرها را بيشتر مراكزى برای تفريح تلقى مى‌كرده‌اند. به همین جهت، مؤلفان کتاب‌هاى الديارات، پس از تعيين محل دير، به ذكر اخبار و اشعارى كه در پيرامون آن ساخته شده بود، مى‌پرداختند. ظاهرا نخستين کتابى كه پيش از ابوالفرج در این باب تأليف شده، کتاب الحيرة و تسمیة البيع و الديارات، اثر هشام كلبى است. پس از آن ديارات ابوالفرج تأليف شد. اما نویسندگان سدۀ 4ق به این موضوع اقبال بسيار نشان داده‌اند، چنانكه 5 کتاب ديگر نيز در همین دوره تأليف شده است: کتاب الديرة از سرىّ رفّاء؛ الديارات از ابوبكر محمد و ابوعثمان سعيد خالدى؛ الديارات الكبير از شمشاطى؛کتاب الديرة از محمد بن حسن نحوى و از همه مهم‌تر الديارات شابشتى (د 388 ق). شگفت آنكه شابشتى هيچ اشاره‌اى به ابوالفرج نكرده و گویى از کتاب او به كلى بى اطلاع بوده است (دربارۀ این کتاب‌ها، نك‍: عواد، 36-42). کتاب ابوالفرج اينك در دست نيست و نسخه‌اى كه به همین نام در کتابخانۀ برلين نگهدارى مى‌شود (آلوارت، شم‍ 8321)، معلوم نيست كه از آن ابوالفرج باشد. اما بى گمان ياقوت آن را در دست داشته، زيرا بارها در [[معجم البلدان]] به آن ارجاع داده است (نك‍: بلدان، 654/2، 667-668، جم‍). جليل عطيه آنچه از این اثر در منابع آمده است، گرد آورده و به نام الديارات در بيروت (1991 م) به چاپ رسانده است.
14. الديارات. از سده‌هاى نخست قمرى ديرها را بيشتر مراكزى برای تفريح تلقى مى‌كرده‌اند. به همین جهت، مؤلفان کتاب‌هاى الديارات، پس از تعيين محل دير، به ذكر اخبار و اشعارى كه در پيرامون آن ساخته شده بود، مى‌پرداختند. ظاهرا نخستين کتابى كه پيش از ابوالفرج در این باب تأليف شده، کتاب الحيرة و تسمیة البيع و الديارات، اثر هشام كلبى است. پس از آن ديارات ابوالفرج تأليف شد. اما نویسندگان سدۀ 4ق به این موضوع اقبال بسيار نشان داده‌اند، چنانكه 5 کتاب ديگر نيز در همین دوره تأليف شده است: کتاب الديرة از سرىّ رفّاء؛ الديارات از ابوبكر محمد و ابوعثمان سعيد خالدى؛ الديارات الكبير از شمشاطى؛کتاب الديرة از محمد بن حسن نحوى و از همه مهم‌تر الديارات شابشتى (د 388 ق). شگفت آنكه شابشتى هيچ اشاره‌اى به ابوالفرج نكرده و گویى از کتاب او به كلى بى اطلاع بوده است (دربارۀ این کتاب‌ها، نك‍: عواد، 36-42). کتاب ابوالفرج اينك در دست نيست و نسخه‌اى كه به همین نام در کتابخانۀ برلين نگهدارى مى‌شود (آلوارت، شم‍ 8321)، معلوم نيست كه از آن ابوالفرج باشد. اما بى گمان ياقوت آن را در دست داشته، زيرا بارها در [[معجم البلدان]] به آن ارجاع داده است (نك‍: بلدان، 654/2، 667-668، جم‍). جليل عطيه آنچه از این اثر در منابع آمده است، گرد آورده و به نام الديارات در بيروت (1991 م) به چاپ رسانده است.


ب-کتابى در ادب
===کتابى در ادب===


اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء (خطيب، 398/11)، يا ادباء الغرباء (ياقوت، ادبا، همانجا) نام دارد. تا 1000 سال پس از مرگ ابوالفرج كسى خبرى از محتواى این کتاب، جز آن چند روايتى كه ياقوت آورده است (نك‍: همان، 95/13-96)، نداده بود؛ اما نسخه‌اى از آن در اختيار بديع الزمان فروزانفر بود كه برای نشر به صلاح‌الدين منجد سپرد. منجد نيز کتاب را در 1972‌م در بيروت منتشر كرد. این نسخه متعلق به سدۀ 13ق است، اما اينك نسخه‌اى ديگر، از سدۀ 7ق در کتابخانۀ آيت‌اللّه مرعشى يافت شده است (مرعشى، شم (5) 4047).
اثرى كاملا استثنائى و دلنشين از ابوالفرج در دست داريم كه ادب الغرباء من اهل الفضل و الادب ([[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 128)، يا آداب الغرباء (خطيب، 398/11)، يا ادباء الغرباء (ياقوت، ادبا، همانجا) نام دارد. تا 1000 سال پس از مرگ ابوالفرج كسى خبرى از محتواى این کتاب، جز آن چند روايتى كه ياقوت آورده است (نك‍: همان، 95/13-96)، نداده بود؛ اما نسخه‌اى از آن در اختيار بديع الزمان فروزانفر بود كه برای نشر به صلاح‌الدين منجد سپرد. منجد نيز کتاب را در 1972‌م در بيروت منتشر كرد. این نسخه متعلق به سدۀ 13ق است، اما اينك نسخه‌اى ديگر، از سدۀ 7ق در کتابخانۀ آيت‌اللّه مرعشى يافت شده است (مرعشى، شم (5) 4047).
خط ۲۶۰: خط ۲۶۰:
موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربت‌زدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشته‌اند، به هر سوى سر مى‌كشد و در خانه‌ها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوهها نوشته‌هاى آنان را مى‌يابد و در کتاب خود ضبط مى‌كند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مى‌كنند، چشم نمى‌پوشد (ص 21).اهمیت این کتاب برای روان‌شناسى اجتماعى آن روزگار بر كسى پوشيده نيست.
موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربت‌زدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشته‌اند، به هر سوى سر مى‌كشد و در خانه‌ها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوهها نوشته‌هاى آنان را مى‌يابد و در کتاب خود ضبط مى‌كند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مى‌كنند، چشم نمى‌پوشد (ص 21).اهمیت این کتاب برای روان‌شناسى اجتماعى آن روزگار بر كسى پوشيده نيست.


ج-کتاب‌هایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده
===کتاب‌هایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده===


1. الفرق (يا الوزن) و المعيار في الاوغاد و الاحرار، كه در معارضه با اللفظ المحيط هارون بن منجم نوشته است (نك‍: حاجى خليفه، 1256/2)؛
1. الفرق (يا الوزن) و المعيار في الاوغاد و الاحرار، كه در معارضه با اللفظ المحيط هارون بن منجم نوشته است (نك‍: حاجى خليفه، 1256/2)؛
خط ۲۶۸: خط ۲۶۸:
3. مناجيب الخصيان، دربارۀ دو خواجۀ جوان متعلق به وزير مهلبى (ياقوت، همان، 99/13-100).
3. مناجيب الخصيان، دربارۀ دو خواجۀ جوان متعلق به وزير مهلبى (ياقوت، همان، 99/13-100).


د-تبارنامه‌ها
===تبارنامه‌ها===


1. جمهرة النسب. این عنوان را [[خطيب بغدادى]] آورده است، اما ذيل کتاب التعديل خواهيم ديد كه ابوالفرج، جمهرۀ انساب عرب را نه عنوان، كه موضوع التعديل ياد كرده است (الاغانى، 3/22). حال نمى‌دانيم كه خطيب کتاب ديگرى را در نظر داشته، يا آن عنوان و آن موضوع را دو کتاب پنداشته است.
1. جمهرة النسب. این عنوان را [[خطيب بغدادى]] آورده است، اما ذيل کتاب التعديل خواهيم ديد كه ابوالفرج، جمهرۀ انساب عرب را نه عنوان، كه موضوع التعديل ياد كرده است (الاغانى، 3/22). حال نمى‌دانيم كه خطيب کتاب ديگرى را در نظر داشته، يا آن عنوان و آن موضوع را دو کتاب پنداشته است.
خط ۲۸۸: خط ۲۸۸:
2. التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب».
2. التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب».


و-کتاب‌هاى مذهبى  
===کتاب‌هاى مذهبى===


1. [[مقاتل الطالبيين]]، كه دربارۀ آن جداگانه بحث خواهد شد.
1. [[مقاتل الطالبيين]]، كه دربارۀ آن جداگانه بحث خواهد شد.
۶٬۵۹۱

ویرایش