ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۴ نوامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - ' حسين' به ' حسین'
جز (جایگزینی متن - 'کتابها' به 'کتاب‌ها')
جز (جایگزینی متن - ' حسين' به ' حسین')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۱: خط ۳۱:
</div>
</div>


'''ابو الفرج اصفهاني، علي بن حسين''' (284-ح 362 ق897/- 973 م)، از نوادگان مروان بن حكم يا هشام بن عبدالملك، راوى و شاعر مشهور.
'''ابو الفرج اصفهاني، علي بن حسین''' (284-ح 362 ق897/- 973 م)، از نوادگان مروان بن حكم يا هشام بن عبدالملك، راوى و شاعر مشهور.


==بررسى منابع==
==بررسى منابع==
خط ۴۴: خط ۴۴:
نیکلسون، بروكلمان، عبدالجليل و [[بلاشر، رژیس|بلاشر]] به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] در تاريخ آداب اللغة العربية، نویسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.
نیکلسون، بروكلمان، عبدالجليل و [[بلاشر، رژیس|بلاشر]] به ذكر كليات و تكرار روايات كهن اكتفا كرده‌اند. مايۀ اصلى همۀ مقالات عربى نيز همان روايات كهن است: احمد امين در ظهر الاسلام، صقر در مقدمۀ مقاتل و [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] در تاريخ آداب اللغة العربية، نویسندگان مقدمۀ اغانى چاپ دار الكتب و بسيارى ديگر سخن تازه‌اى نياورده‌اند.


در اين ميان، تنها زكى مبارک در النثر با ديدى انتقادى به ابوالفرج و کتاب اغانى او نگريسته است و در حب ابن ابى ربيعة، هنگام نقل روايات او جانب احتياط را نگه داشته و از اينكه نویسندگان معاصر، چون [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] و [[طه حسین|طه حسين]] بدون توجه به شخصيت ابوالفرج و چگونگى تكوین اغانى، روايات او را اساس قرار داده و نظرات عامّى دربارۀ اجتماع زمان او اظهار داشته‌اند، تأسف مى‌خورد (النثر، 289/1-302، حبّ، 34-38).
در اين ميان، تنها زكى مبارک در النثر با ديدى انتقادى به ابوالفرج و کتاب اغانى او نگريسته است و در حب ابن ابى ربيعة، هنگام نقل روايات او جانب احتياط را نگه داشته و از اينكه نویسندگان معاصر، چون [[زیدان، جرجی|جرجى زيدان]] و [[طه حسین|طه حسین]] بدون توجه به شخصيت ابوالفرج و چگونگى تكوین اغانى، روايات او را اساس قرار داده و نظرات عامّى دربارۀ اجتماع زمان او اظهار داشته‌اند، تأسف مى‌خورد (النثر، 289/1-302، حبّ، 34-38).


اعتبار و شهرت فراگير اغانى از یک سو و شخصيت شگفت ابوالفرج و داستانها و روايات بى‌شمارى كه از عياشى، باده‌نوشى و هرزه درايى مردمان در سده‌هاى نخستين نقل كرده است، از سوى ديگر، گویى مانع آن مى‌شد كه نویسندگان به تجزيه و تحليل زندگى و آثار او بپردازند. به همين جهت است كه همگان به ذكر اخبار او اكتفا مى‌كردند و تن به تجزيه و تحليل شخصيت او، يا آثارش نمى‌دادند. حتى زمانى كه فرهنگستان قاهره از نویسندگان و پژوهشگران خواست كه به اين كار اقدام كنند، هيچ كس به اين كار دست نزد (خلف الله، 234).
اعتبار و شهرت فراگير اغانى از یک سو و شخصيت شگفت ابوالفرج و داستانها و روايات بى‌شمارى كه از عياشى، باده‌نوشى و هرزه درايى مردمان در سده‌هاى نخستين نقل كرده است، از سوى ديگر، گویى مانع آن مى‌شد كه نویسندگان به تجزيه و تحليل زندگى و آثار او بپردازند. به همين جهت است كه همگان به ذكر اخبار او اكتفا مى‌كردند و تن به تجزيه و تحليل شخصيت او، يا آثارش نمى‌دادند. حتى زمانى كه فرهنگستان قاهره از نویسندگان و پژوهشگران خواست كه به اين كار اقدام كنند، هيچ كس به اين كار دست نزد (خلف الله، 234).
خط ۷۳: خط ۷۳:
ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه (ه‍. م) وابسته بود. او از نياى مادريش يحيى بن محمد بن ثوابه بارها نام برده (نك‍:خلف الله، 43) و از کتابش رواياتى نقل كرده است (مثلاًالاغانى، 103/9). ابوالفرج در شرح حال بحترى نيز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرايى را كه در آن بحترى پدرش احمد بن ثوابه راهجا گفته بود، آورده است (همان، 44/21-45)؛ اما شايد خویشاوندى با او موجب شده است كه از ذكر هجاهاى بحترى چشم بپوشد و باز شايد به همين جهت باشد كه در باب شعر بحترى گوید: در همۀ انواع شعر، جز هجا زبردست است (همان، 37/21؛ نيز نك‍: خلف الله، 46).
ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه (ه‍. م) وابسته بود. او از نياى مادريش يحيى بن محمد بن ثوابه بارها نام برده (نك‍:خلف الله، 43) و از کتابش رواياتى نقل كرده است (مثلاًالاغانى، 103/9). ابوالفرج در شرح حال بحترى نيز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرايى را كه در آن بحترى پدرش احمد بن ثوابه راهجا گفته بود، آورده است (همان، 44/21-45)؛ اما شايد خویشاوندى با او موجب شده است كه از ذكر هجاهاى بحترى چشم بپوشد و باز شايد به همين جهت باشد كه در باب شعر بحترى گوید: در همۀ انواع شعر، جز هجا زبردست است (همان، 37/21؛ نيز نك‍: خلف الله، 46).


چنانكه اشاره شد، اين دو خاندان در سامره و گاه در بغداد مى‌زيسته‌اند، بنا بر اين تولد ابوالفرج در اصفهان بسيار غريب مى‌نمايد، مگر اينكه بپنداريم پدر و مادرش، زمانى چند اصفهان رفته‌اند و ابوالفرج در آنجا به دنيا آمده است. ظاهرا موضوعى كه همگان را به اصفهانى بودن او معتقد مى‌كند، نسبت «اصفهانى» اوست. اما گویى اين لفظ به صورت نوعى لقب بر اكثر افراد خاندان او اطلاق مى‌شده است: پدرش حسين، عمویش حسن (ابوالفرج، همان، 27/9)، پسر عمویش احمد (همان، 396/16، 119/18) و جدش محمد (مقاتل، همانجا) همه اصفهانى خوانده شده‌اند (نيز نك‍: خلف الله، 22-23، 94-96).
چنانكه اشاره شد، اين دو خاندان در سامره و گاه در بغداد مى‌زيسته‌اند، بنا بر اين تولد ابوالفرج در اصفهان بسيار غريب مى‌نمايد، مگر اينكه بپنداريم پدر و مادرش، زمانى چند اصفهان رفته‌اند و ابوالفرج در آنجا به دنيا آمده است. ظاهرا موضوعى كه همگان را به اصفهانى بودن او معتقد مى‌كند، نسبت «اصفهانى» اوست. اما گویى اين لفظ به صورت نوعى لقب بر اكثر افراد خاندان او اطلاق مى‌شده است: پدرش حسین، عمویش حسن (ابوالفرج، همان، 27/9)، پسر عمویش احمد (همان، 396/16، 119/18) و جدش محمد (مقاتل، همانجا) همه اصفهانى خوانده شده‌اند (نيز نك‍: خلف الله، 22-23، 94-96).


در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مى‌شناخته، يا رابطه‌اى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...» (228/14، 288/18)، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...» (319/14). در مقاتل نيز تصريح مى‌كند كه در كوفه روايتى شنيده است (ص 131). علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمده‌اند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بوده‌اند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسين بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند (نك‍: خطيب، 398/11).
در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مى‌شناخته، يا رابطه‌اى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...» (228/14، 288/18)، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...» (319/14). در مقاتل نيز تصريح مى‌كند كه در كوفه روايتى شنيده است (ص 131). علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمده‌اند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بوده‌اند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسین بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند (نك‍: خطيب، 398/11).


شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسين كندى شاگردى مى‌كرده است. اين محمد، بنابر تصريح ابوالفرج (الاغانى، 350/15) خطيب مسجد قادسيه بوده است و ظاهرا به سبب نزدیکى قادسيه به كوفه، به اين شهر مى‌آمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان مى‌آموخته است، زيرا ابوالفرج خود گوید كه مؤدب من محمد بن حسين كندى مرا خبر داد (همان، 165/14). حال اگر باور داشته باشيم كه او در كوفه زيسته، به قطع مى‌توان گفت كه اين اقامت از 17 سالگى او فراتر نرفته است. اما تأثير محدثان اين شهر، به خصوص علویان را كه بيشتر در كوفه گرد آمده بودند، مى‌توان آشكارا در آثار او باز يافت. نخستين کتاب عمدۀ او، [[مقاتل الطالبيين]] كه آن را در 313ق تأليف كرده (يعنى پيش از 30 سالگى، نك‍: مقاتل، 4)، غالبا از قول محدثان و راویان شيعى كوفه روايت شده است. سخن اين کتاب، جدى است و از تغزل و غنا در آن خبرى نيست.
شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسین كندى شاگردى مى‌كرده است. اين محمد، بنابر تصريح ابوالفرج (الاغانى، 350/15) خطيب مسجد قادسيه بوده است و ظاهرا به سبب نزدیکى قادسيه به كوفه، به اين شهر مى‌آمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان مى‌آموخته است، زيرا ابوالفرج خود گوید كه مؤدب من محمد بن حسین كندى مرا خبر داد (همان، 165/14). حال اگر باور داشته باشيم كه او در كوفه زيسته، به قطع مى‌توان گفت كه اين اقامت از 17 سالگى او فراتر نرفته است. اما تأثير محدثان اين شهر، به خصوص علویان را كه بيشتر در كوفه گرد آمده بودند، مى‌توان آشكارا در آثار او باز يافت. نخستين کتاب عمدۀ او، [[مقاتل الطالبيين]] كه آن را در 313ق تأليف كرده (يعنى پيش از 30 سالگى، نك‍: مقاتل، 4)، غالبا از قول محدثان و راویان شيعى كوفه روايت شده است. سخن اين کتاب، جدى است و از تغزل و غنا در آن خبرى نيست.


مى‌دانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/‌م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مى‌نویسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامه‌اى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است (22/23). اين سخن چند نكته را آشكار مى‌سازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مى‌زيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مى‌رود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمویش حسن-از او نامى نمى‌برد؛ سديگر آنكه گویى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مى‌آورده و اينكه از قول خود او گفته‌اند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مى‌ديده است (ياقوت، ادبا، 98/13)، چندان بى‌معنى نيست.
مى‌دانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/‌م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مى‌نویسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامه‌اى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است (22/23). اين سخن چند نكته را آشكار مى‌سازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مى‌زيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مى‌رود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمویش حسن-از او نامى نمى‌برد؛ سديگر آنكه گویى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مى‌آورده و اينكه از قول خود او گفته‌اند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مى‌ديده است (ياقوت، ادبا، 98/13)، چندان بى‌معنى نيست.
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
ابوالفرج در بغداد در خانه‌اى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، ميان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مى‌زيست (ياقوت، ادبا، 104/13). گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمع‌آورى روايات-خواه برای کتاب‌هايى چون مقاتل، خواه برای کتاب‌هايى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كرده‌اند، مى‌توان ذكر كرد.
ابوالفرج در بغداد در خانه‌اى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، ميان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مى‌زيست (ياقوت، ادبا، 104/13). گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمع‌آورى روايات-خواه برای کتاب‌هايى چون مقاتل، خواه برای کتاب‌هايى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كرده‌اند، مى‌توان ذكر كرد.


[[خطيب بغدادى]] معروف‌ترين شيوخ او را اين كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمى مطين، محمد بن جعفر قتات، حسين بن عمر ابن ابى احوص ثقفى، على بن عباس مقانعى، على بن اسحاق بن زاطيا، ابوخبيب برتى و محمد بن عباس يزيدى (398/11). ابونعيم، جعفر بن مروان را بر اين گروه افزوده است (22/2). ياقوت نيز نام كسانى را كه از ايشان روايت كرده، اينگونه آورده است: ابن دريد، ابوبكر [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، فضل بن حجاب جمحى، على بن سليمان اخفش و نفطویه (همان، 95/13). اما اين فهرستها هيچ یک كامل نيست. به شهادت اغانى و مقاتل وى بسيارى از مشاهير و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روايت شنيده است. شايد بتوان اين نامها را بر اسامى ذكر شده افزود: طبرى، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، يحيى بن منجم، و از همه مهم‌تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزه‌گوى جحظه.
[[خطيب بغدادى]] معروف‌ترين شيوخ او را اين كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمى مطين، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابن ابى احوص ثقفى، على بن عباس مقانعى، على بن اسحاق بن زاطيا، ابوخبيب برتى و محمد بن عباس يزيدى (398/11). ابونعيم، جعفر بن مروان را بر اين گروه افزوده است (22/2). ياقوت نيز نام كسانى را كه از ايشان روايت كرده، اينگونه آورده است: ابن دريد، ابوبكر [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، فضل بن حجاب جمحى، على بن سليمان اخفش و نفطویه (همان، 95/13). اما اين فهرستها هيچ یک كامل نيست. به شهادت اغانى و مقاتل وى بسيارى از مشاهير و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روايت شنيده است. شايد بتوان اين نامها را بر اسامى ذكر شده افزود: طبرى، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، يحيى بن منجم، و از همه مهم‌تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزه‌گوى جحظه.


نكتۀ قابل ذكر، سال وفات اين اشخاص است كه نشان مى‌دهد تا چه زمانى ابوالفرج مى‌توانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم (د 300 ق) هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشته‌اند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافته‌اند.
نكتۀ قابل ذكر، سال وفات اين اشخاص است كه نشان مى‌دهد تا چه زمانى ابوالفرج مى‌توانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم (د 300 ق) هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشته‌اند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافته‌اند.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید اين کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است (5/1) و معلوم نيست كه اين رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از اين ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر اين نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).
در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید اين کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است (5/1) و معلوم نيست كه اين رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از اين ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر اين نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).


هر گاه اين روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به سيف الدوله نيز منتفى مى‌شود، به خصوص كه ميان دربار حمدانيان شام و دربار ديلمى بغداد، رقابتهاى ادبى و سياسى تندى وجود داشته است و هيچ دليلى نمى‌يابيم كه ابوالفرج کتاب خود را كه شايستۀ محافل عراق و در خور وزير اديب و عياشى چون مهلبى بوده، برای اميرى بفرستد كه حماسه بر فضاى محافل ادبيش غالب بوده است. خلف الله در نسخۀ خطى تاريخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتى يافته كه دربارۀ ابن خازن (د 502 ق) نقل شده و در آن آمده است كه حسين بن على بن حسين [يعنى ابن خازن]خطى به غايت خوش داشت... سه نسخه از کتاب اغانى نگاشته بود كه یکى را به سيف الدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سيف الدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانى او در بغداد فراهم آمد. خلف الله مى‌پندارد كه نام ابن خازن با نام وزير مغربى (كه آن هم حسين بن على بن حسين بوده) و نيز نام سيف الدوله ابوالحسن صدقه (د 501 ق) با نام سيف الدولۀ حمدانى در ذهن ياقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهاى بعد گرديده است (ص 82-83). شايد هم مسبب اصلى خود ابن خازن بوده كه آن روايات را جعل كرده است.
هر گاه اين روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به سيف الدوله نيز منتفى مى‌شود، به خصوص كه ميان دربار حمدانيان شام و دربار ديلمى بغداد، رقابتهاى ادبى و سياسى تندى وجود داشته است و هيچ دليلى نمى‌يابيم كه ابوالفرج کتاب خود را كه شايستۀ محافل عراق و در خور وزير اديب و عياشى چون مهلبى بوده، برای اميرى بفرستد كه حماسه بر فضاى محافل ادبيش غالب بوده است. خلف الله در نسخۀ خطى تاريخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتى يافته كه دربارۀ ابن خازن (د 502 ق) نقل شده و در آن آمده است كه حسین بن على بن حسین [يعنى ابن خازن]خطى به غايت خوش داشت... سه نسخه از کتاب اغانى نگاشته بود كه یکى را به سيف الدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سيف الدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانى او در بغداد فراهم آمد. خلف الله مى‌پندارد كه نام ابن خازن با نام وزير مغربى (كه آن هم حسین بن على بن حسین بوده) و نيز نام سيف الدوله ابوالحسن صدقه (د 501 ق) با نام سيف الدولۀ حمدانى در ذهن ياقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهاى بعد گرديده است (ص 82-83). شايد هم مسبب اصلى خود ابن خازن بوده كه آن روايات را جعل كرده است.


روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امير ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عميد انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت (ادبا، 110/13-111).
روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امير ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عميد انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت (ادبا، 110/13-111).


نادرست بودن اين روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عميد مى‌انگارد (بيتهاى 1، 2) و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گوید (بيت 6) و هيچ یک از اين احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابوحيان، اين اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است (همان، 111/13). سپس در احوال ابن عميد از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسين بن هندو نسبت مى‌دهد. اين روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان (ص 421) آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عميد را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد ([[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 108/5: احمد بن محمد) است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با اين عميد رابطه‌اى نبوده است.
نادرست بودن اين روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عميد مى‌انگارد (بيتهاى 1، 2) و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گوید (بيت 6) و هيچ یک از اين احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابوحيان، اين اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است (همان، 111/13). سپس در احوال ابن عميد از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسین بن هندو نسبت مى‌دهد. اين روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان (ص 421) آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عميد را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد ([[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 108/5: احمد بن محمد) است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با اين عميد رابطه‌اى نبوده است.


آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هايش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد (4 (1) 317/؛ نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است (ص 327). اين سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطيب بغدادى]] (398/11) و ياقوت (همان، 100/13) مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هايش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است (نيز نك‍: [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، 308/3). [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد (4 (1) 317/؛ نيز نك‍: مقرى، 72/3). شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است (ص 327). اين سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
۶۱٬۱۸۹

ویرایش