ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام

ابن‌عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام
نام ابن‌عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام
نام های دیگر اب‍ن‌‌ع‍ب‍دال‍س‍لام‌ ال‍س‍ل‍م‍ی‌، اب‍وم‍ح‍م‍د ع‍زال‍دی‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ع‍زی‍ز ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍س‍لام‌

س‍ل‍طان‌‌ال‍ع‍ل‍م‍اء، اب‍وم‍ح‍م‍د ع‍زال‍دی‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ع‍زی‍ز ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍س‍لام‌

س‍لام‍ی‌، ع‍زال‍دی‍ن

سلمی، عزالدین بن عبدالسلام

نام پدر
متولد 1180 م
محل تولد دمشق
رحلت 660 هـ.ق یا 1262 م
اساتید
برخی آثار زبد خلاصه التصوف المسمي بحل الرموز و مفاتيح الکنوز

شجرة المعارف و الأحوال و صالح الأقوال و الأعمال

کد مؤلف AUTHORCODE9959AUTHORCODE


ولادت

ابومحمد عزالدين عبدالعزيز بن عبدالسلام بن ابى‌القاسم بن محمد مهذّب سلمى دمشقى، مشهور به ابن عبدالسلام فقيه، قاضى و خطيب شافعى اهل سياست كه صوفى مشرب نيز بوده است در سال 577 يا 578ق در دمشق زاده شد و در همانجا پرورش يافت.

کسب علم و دانش

وی فقه را نزد فخرالدين ابن عساكر، اصول را از سيف الدين آمدى و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبداللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مى‌شد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد.

سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاج‌الدين ابن فركاح، شمس الدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاءالدين ابوالحسن باجى، ابومحمد دمياطى، ابومحمد هبه الله قفطى، على بن محمد يونينى و شهاب الدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبان‌آورى ستوده‌اند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مى‌برد كه سرزمين شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از يكسو با سپاهيان صليبى روبه‌رو بود و از سويى درگيرى داخلى ايوبيان با يكديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به اين آشفتگى دامن مى‌زد. در اين گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همين سبب در فاصله ميان بارورى علمى تا پايان زندگيش، كمتر به چشم مى‌خورد كه رويدادى به وجود نياورده باشد.

ايشان مدتى به تدريس در زاويه غزالى جامع دمشق اشتغال ورزيد تا اينكه چون در 637ق صالح اسماعيل برادر اشرف، حاكم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب كرد. از آنجا كه اهل مصر با نجم الدين ايوب بيعت كرده بودند و او حكمران آنجا شده بود، اين امر ملك اسماعيل را نگران ساخته بود؛ از اين‌رو در 638ق به سپاهيان صليبى در برابر نجم‌الدين پيشنهاد همكارى داد و حاضر شد در قبال حمايت صليبيان از وى دو دژ بزرگ صيدا و شقيف را به آنان واگذارد. اين پيمان‌نامه بر ابن عبدالسلام بسيار گران آمد و وقتى مردم درباره فروختن سلاح به صليبيان -كه در دمشق رفت‌وآمد داشتند- از او استفتاء كردند، فتوا داد كه اين كار بر شما حرام است و در پايان خطبه‌هاى نماز جمعه سپاهيان كفّار را نفرين كرد. از اين‌رو وى مدتى زندانى شد و پس از آزادى به بيت المقدس رفت. وقتى اسماعيل با سپاهيان صليبى به آن ديار آمد، به او پيشنهاد كرد كه اگر با وى كنار آيد، به منصب‌هاى سابقش در دمشق باز خواهد گشت، ولى او نپذيرفت و به همين جهت در بيت المقدس زندانى گرديد. چندى نگذشت كه سپاهيان نجم الدين ايوب، صليبيان را تارومار كردند.

ابن عبدالسلام در 639ق به مصر رفت و نجم الدين ايوب منصب قضا و خطابت آنجا را برعهده او گذاشت. در مصر عالم بزرگ آن ديار عبدالعظيم منذرى او را ارج نهاد و به احترام وى از افتاء دست بداشت در همين اوان فخرالدين عثمان يكى از كارگزاران ايوب، طبل خانه‌اى براى يكى از مساجد مصر بنا كرد كه اين كار، ابن عبدالسلام را خوش نيامد و به خراب كردن آن حكم نمود. پس بى‌درنگ حكم به عدم صلاحيت فخرالدين داد و سپس خود از مقام قضا كناره گرفت و خانه‌نشين شد و تنها به مراجعات فقهى مردم پاسخ مى‌گفت. ابتدا فخرالدين و ديگران مى‌پنداشتند كه اين حكم ابن عبدالسلام اثرى ندارد، ولى چون ايوب نماينده‌اى به بغداد نزد مستعصم فرستاد، مستعصم به اسناد حكم ابن عبدالسلام در صلاحيت فخرالدين ترديد كرد و نماينده را به مصر بازگرداند. وى در 652ق در مدرسه صالحيه عهده‌دار تدريس فقه شافعى گرديد.


آثار

  1. شجرة المعارف و الاحوال و صالح الاقوال و الاعمال؛
  2. بدايه السئول فى تفضيل الرسول؛
  3. حل الرموز و مفاتيح الكنوز؛
  4. الفتاوى؛
  5. قواعد الاحكام فى مصالح الانام؛
  6. مسائل الطريقة فى علم الحقيقة؛
  7. شرح احوال بعض الصحابه و بعض السلف الصالحين؛
  8. الغاية فى اختصار النهاية؛
  9. فرائد الفوائد و تعارض القولين لمجتهد واحد؛
  10. قصة وفاة النبى(ص)؛
  11. قواعد الشرعية؛
  12. القواعد الكبرى فى اصول الفقه؛
  13. القواعد فى المصالح و المفاسد؛


وفات

سرانجام وى در سال 660ق در قاهره درگذشت. خاص و عام و نيز بيبرس در مراسم تشييع وى شركت جستند. سيل جمعيت به حدى بود كه بيبرس به بعضى از خواص خود گفت: امروز حاكميت من استوار شد، زيرا اگر وى از مردم مى‌خواست تا بر من قيام كنند، مى‌توانست حكومت را از من بگيرد. منزلت او به حدى بود كه تا چند روز پس از مرگش در دمشق و تمام ديار مصر و شام و حتى مدينه و مكه و يمن، بر او نماز غايب خوانده شد. ابن عبدالسلام كه گرايشى به صوفيه داشت و در مجلس درس شهاب الدين سهروردى حاضر مى‌شد، نزد وى رساله قشيريه را آموخت و از او خرقه گرفت. هر چند ابن عبدالسلام در آثارش رقص صوفيان را بدعت شمرد، ولى به گفته ذهبى او به مجلس صوفيان مى‌رفته و با ايشان به سماع و تواجد مى‌پرداخته است. در پاره‌اى از نوشته‌هاى وى كه گرايش او به تصوف را گواهى مى‌دهد، مى‌بينيم كه عارفان را برتر از عالمان مى‌داند. او نسبت به محيى الدين بن عربى نظر چندان خوبى نداشت و بر او خرده مى‌گرفت.


منبع مقاله

دايرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، 1377، تألیف ناصر كذشته، ج4، صص 194-195.


وابسته‌ها