ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'جالدين' به 'ج‌الدين'
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين')
جز (جایگزینی متن - 'جالدين' به 'ج‌الدين')
خط ۵۰: خط ۵۰:
وی فقه را نزد [[ابن عساکر، علی بن حسن|فخرالدين ابن عساكر]]، اصول را از [[آمدی، علی بن محمد|سيف‌الدين آمدى]] و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبداللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مى‌شد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد.
وی فقه را نزد [[ابن عساکر، علی بن حسن|فخرالدين ابن عساكر]]، اصول را از [[آمدی، علی بن محمد|سيف‌الدين آمدى]] و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبداللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مى‌شد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد.


سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاجالدين ابن فركاح، شمس‌الدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاءالدين ابوالحسن باجى، ابومحمد دمیاطى، ابومحمد هبةالله قفطى، على بن محمد يونينى و شهاب‌الدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبان‌آورى ستوده‌اند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مى‌برد كه سرزمین شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از یکسو با سپاهيان صليبى روبه‌رو بود و از سویى درگيرى داخلى ايوبيان با یکديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به این آشفتگى دامن مى‌زد. در این گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همین سبب در فاصله میان بارورى علمى تا پایان زندگیش، كمتر به چشم مى‌خورد كه رویدادى به وجود نياورده باشد.
سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاج‌الدين ابن فركاح، شمس‌الدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاءالدين ابوالحسن باجى، ابومحمد دمیاطى، ابومحمد هبةالله قفطى، على بن محمد يونينى و شهاب‌الدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبان‌آورى ستوده‌اند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مى‌برد كه سرزمین شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از یکسو با سپاهيان صليبى روبه‌رو بود و از سویى درگيرى داخلى ايوبيان با یکديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به این آشفتگى دامن مى‌زد. در این گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همین سبب در فاصله میان بارورى علمى تا پایان زندگیش، كمتر به چشم مى‌خورد كه رویدادى به وجود نياورده باشد.


ايشان مدتى به تدريس در زاویه غزالى جامع دمشق اشتغال ورزيد تا اينكه چون در 637ق صالح اسماعيل برادر اشرف، حاكم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب كرد. از آنجا كه اهل مصر با نجم‌الدين ايوب بيعت كرده بودند و او حكمران آنجا شده بود، این امر ملك اسماعيل را نگران ساخته بود؛ از اين‌رو در 638ق به سپاهيان صليبى در برابر نجم‌الدين پيشنهاد همكارى داد و حاضر شد در قبال حمايت صليبيان از وى دو دژ بزرگ صيدا و شقيف را به آنان واگذارد. این پيمان‌نامه بر ابن عبدالسلام بسيار گران آمد و وقتى مردم درباره فروختن سلاح به صليبيان -كه در دمشق رفت‌وآمد داشتند- از او استفتاء كردند، فتوا داد كه این كار بر شما حرام است و در پایان خطبه‌هاى نماز جمعه سپاهيان كفّار را نفرين كرد. از اين‌رو وى مدتى زندانى شد و پس از آزادى به بيت المقدس رفت. وقتى اسماعيل با سپاهيان صليبى به آن ديار آمد، به او پيشنهاد كرد كه اگر با وى كنار آيد، به منصب‌هاى سابقش در دمشق باز خواهد گشت، ولى او نپذيرفت و به همین جهت در بيت المقدس زندانى گرديد. چندى نگذشت كه سپاهيان نجم‌الدين ايوب، صليبيان را تارومار كردند.
ايشان مدتى به تدريس در زاویه غزالى جامع دمشق اشتغال ورزيد تا اينكه چون در 637ق صالح اسماعيل برادر اشرف، حاكم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب كرد. از آنجا كه اهل مصر با نجم‌الدين ايوب بيعت كرده بودند و او حكمران آنجا شده بود، این امر ملك اسماعيل را نگران ساخته بود؛ از اين‌رو در 638ق به سپاهيان صليبى در برابر نجم‌الدين پيشنهاد همكارى داد و حاضر شد در قبال حمايت صليبيان از وى دو دژ بزرگ صيدا و شقيف را به آنان واگذارد. این پيمان‌نامه بر ابن عبدالسلام بسيار گران آمد و وقتى مردم درباره فروختن سلاح به صليبيان -كه در دمشق رفت‌وآمد داشتند- از او استفتاء كردند، فتوا داد كه این كار بر شما حرام است و در پایان خطبه‌هاى نماز جمعه سپاهيان كفّار را نفرين كرد. از اين‌رو وى مدتى زندانى شد و پس از آزادى به بيت المقدس رفت. وقتى اسماعيل با سپاهيان صليبى به آن ديار آمد، به او پيشنهاد كرد كه اگر با وى كنار آيد، به منصب‌هاى سابقش در دمشق باز خواهد گشت، ولى او نپذيرفت و به همین جهت در بيت المقدس زندانى گرديد. چندى نگذشت كه سپاهيان نجم‌الدين ايوب، صليبيان را تارومار كردند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش