ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'نزديك' به 'نزدیک '
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک ')
جز (جایگزینی متن - 'نزديك' به 'نزدیک ')
خط ۴۷: خط ۴۷:
همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر في ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال‌الدين عز‌الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.
همو کتاب جداگانه‌اى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر في ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال‌الدين عز‌الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفته‌هاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهم‌تر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهم‌ترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفته‌هاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است.


به گفتۀ سخاوى.<ref>الضوء، 36/2</ref>«ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء‌ الدين ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است.<ref>انباء، 174/1-175</ref>تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود.<ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>
به گفتۀ سخاوى.<ref>الضوء، 36/2</ref>«ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء‌ الدين ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مى‌گويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابوالفضل است.<ref>انباء، 174/1-175</ref>تولد ابن حجر در قاهره در خانه‌اى در كنار رود نيل، نزدیک  دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود.<ref>الدّرر الكامنه، 201/6</ref>


پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى‌ الدين ابوبكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت.<ref>انباء، 197/2</ref>ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ‌ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود.<ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>
پس از وفات پدر يكى از بازرگانان مشهور به نام زكى‌ الدين ابوبكر على الكارمى الخَرّوبى (د 787 ق) وصايت ابن حجر را بنا به وصيت پدرش به عهده گرفت.<ref>انباء، 197/2</ref>ابن حجر در پنج سالگى به مكتب فرستاده شد و قرآن را نزد صدر سفطى مصرى شافعى ياد گرفت. در 784ق كه يازده ساله بود با وصى خود زكىّ‌ الدين خرّوبى به مكه رفت و با او در آنجا مجاور شد. به گفتۀ خودش در 783ق قرآن را ختم كرده بود و در همين سال كه به مكه رفتند، خواست تا ختم را اعاده كند، اما چون مصادف با ايام حج شد، عمل اعاده موقوف ماند و آنها در مكه ماندند تا در سال بعد تشريفات اعاده به عمل آمد و آن خواندن نماز تراويح با مردم بود.<ref>انباء، 100/2-101، ابن فهد مكى، 326؛ سخاوى، الذيل، 76</ref>
خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:
اما ابن حجر ظاهرا به مرور زمان به مناصبى كه به او داده شده بود، دلبستگى پيدا كرده بود و با از دست دادن آنها غمگين مى‌شد. چنانكه پس از گرفتن تدريس بيبرسيه از او تأثّر خود را نهان نكرد و به ملك ظاهر گفت: وظيفه (يعنى وظيفۀ تدريس) مرا به كسى دادى كه از اسلام خبر ندارد.<ref>عز‌الدين، 161، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref>و نيز دربارۀ عزل خود از قضا گفته بود كه از ولايت قضا مسرور نبوده اما از معزول شدن ناراحت گرديده است.<ref>همو، 160</ref>، ابن فهد مكى (د 871 ق) مى‌گويد كه گاهى سلطان از ابن حجر ناراضى مى‌شد و در ميان مردم شايع مى‌گرديد كه مى‌خواهند او را معزول كنند. ابن حجر مقدارى پول هديه مى‌كرد و در منصب خود باقى مى‌ماند. آنگاه مى‌افزايد كه اگر ابن حجر خود را از مسند قضا دور مى‌داشت و شب و روز به علم مشغول مى‌گرديد و به زيارت حج و قبر نبى مى‌رفت و مجاور حرمين مى‌شد، مقامش نزد خدا و مسلمين بالا مى‌رفت، اما حبّ منصب در دل او جاى گرفت و فريب پسرش را خورد و اين پسر او را در مهلكه‌ها انداخت.<ref>صص 330-331</ref>
اما ابن حجر ظاهرا به مرور زمان به مناصبى كه به او داده شده بود، دلبستگى پيدا كرده بود و با از دست دادن آنها غمگين مى‌شد. چنانكه پس از گرفتن تدريس بيبرسيه از او تأثّر خود را نهان نكرد و به ملك ظاهر گفت: وظيفه (يعنى وظيفۀ تدريس) مرا به كسى دادى كه از اسلام خبر ندارد.<ref>عز‌الدين، 161، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref>و نيز دربارۀ عزل خود از قضا گفته بود كه از ولايت قضا مسرور نبوده اما از معزول شدن ناراحت گرديده است.<ref>همو، 160</ref>، ابن فهد مكى (د 871 ق) مى‌گويد كه گاهى سلطان از ابن حجر ناراضى مى‌شد و در ميان مردم شايع مى‌گرديد كه مى‌خواهند او را معزول كنند. ابن حجر مقدارى پول هديه مى‌كرد و در منصب خود باقى مى‌ماند. آنگاه مى‌افزايد كه اگر ابن حجر خود را از مسند قضا دور مى‌داشت و شب و روز به علم مشغول مى‌گرديد و به زيارت حج و قبر نبى مى‌رفت و مجاور حرمين مى‌شد، مقامش نزد خدا و مسلمين بالا مى‌رفت، اما حبّ منصب در دل او جاى گرفت و فريب پسرش را خورد و اين پسر او را در مهلكه‌ها انداخت.<ref>صص 330-331</ref>


دربارۀ اين انتقاد ابن فهد مكى بايد گفت كه داراى دو قسمت است: يكى راجع به پسرش و ديگرى راجع به منصبش. نظر ابن فهد دربارۀ پسرش از منابع ديگر نيز تأييد مى‌گردد: پسر او بدر‌الدين محمد (د جمادى الاول 869) نام داشت. ابن تغرى بردى (533/15) مى‌گويد:در ابن حجر عيبى نبود جز آنكه پسرش را خيلى به خود نزديك كرد و اين پسر نادان و بد سيرت بود، اما او در اين باره چه مى‌توانست بكند. ابن حجر جز اين پسر كه فرزند صلبى او بود، پسرى ديگر نداشت.
دربارۀ اين انتقاد ابن فهد مكى بايد گفت كه داراى دو قسمت است: يكى راجع به پسرش و ديگرى راجع به منصبش. نظر ابن فهد دربارۀ پسرش از منابع ديگر نيز تأييد مى‌گردد: پسر او بدر‌الدين محمد (د جمادى الاول 869) نام داشت. ابن تغرى بردى (533/15) مى‌گويد:در ابن حجر عيبى نبود جز آنكه پسرش را خيلى به خود نزدیک  كرد و اين پسر نادان و بد سيرت بود، اما او در اين باره چه مى‌توانست بكند. ابن حجر جز اين پسر كه فرزند صلبى او بود، پسرى ديگر نداشت.


ولى‌ الدين سفطى كه در ربيع‌الاول 851 پس از بلقينى بر مسند قضاى شافعيه نشست، براى دور نگاهداشتن ابن حجر از منصب قضا امر به تعقيب پسر او كرد با آنكه او به شمس قاياتى به جهت همين كار، يعنى تعقيب پسر ابن حجر، سخت اعتراض كرده بود.<ref>سخاوى، الذيل، 249</ref>
ولى‌ الدين سفطى كه در ربيع‌الاول 851 پس از بلقينى بر مسند قضاى شافعيه نشست، براى دور نگاهداشتن ابن حجر از منصب قضا امر به تعقيب پسر او كرد با آنكه او به شمس قاياتى به جهت همين كار، يعنى تعقيب پسر ابن حجر، سخت اعتراض كرده بود.<ref>سخاوى، الذيل، 249</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش