إعجاز البيان في تفسير أم‌القرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' '''' به '''''
جز (جایگزینی متن - 'گي' به 'گی')
جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
خط ۴۰: خط ۴۰:
[[صدرالدین قونوی، محمد بن اسحاق|قونوى]] كمتر به نقل اقاویل و نظرات مفسران و قرآن‌شناسان پرداخته است و غالب گفته‌هاى او درباره سوره فاتحه، از قلب صيقلى او فيضان مى‌كند؛ چيزى كه آن را «علم لدنى» گفته‌اند و در برابر «علم اكتسابى يا كسبى» قرار داده‌اند.
[[صدرالدین قونوی، محمد بن اسحاق|قونوى]] كمتر به نقل اقاویل و نظرات مفسران و قرآن‌شناسان پرداخته است و غالب گفته‌هاى او درباره سوره فاتحه، از قلب صيقلى او فيضان مى‌كند؛ چيزى كه آن را «علم لدنى» گفته‌اند و در برابر «علم اكتسابى يا كسبى» قرار داده‌اند.


وى، بعد از مقدمات، وارد تفسير سوره حمد، به شكل كلمه به كلمه و آيه به آيه مى‌شود و چون سوره حمد به 3 قسم تقسيم شده: قسمت اول، تا '''«يوم‌الدين»'''؛ قسمت دوم، '''«اياك نعبدو اياك نستعين»''' و قسمت سوم، '''«اهدنا الصراط المستقيم»''' تا آخر سوره، تفسير آن را نيز بر سه قسم تقسيم نموده است و بر حسب حديث مشهور «لكل آية ظهر و بطن و حد و مطلع»، هر كلمه و آيه را ابتدا با زبان ظاهر، سپس باطن و بعد از آن، به ماوراء باطن كه همان لسان حد و مطلع است، تفسير مى‌نمايد.
وى، بعد از مقدمات، وارد تفسير سوره حمد، به شكل كلمه به كلمه و آيه به آيه مى‌شود و چون سوره حمد به 3 قسم تقسيم شده: قسمت اول، تا'''«يوم‌الدين»'''؛ قسمت دوم،'''«اياك نعبدو اياك نستعين»''' و قسمت سوم،'''«اهدنا الصراط المستقيم»''' تا آخر سوره، تفسير آن را نيز بر سه قسم تقسيم نموده است و بر حسب حديث مشهور «لكل آية ظهر و بطن و حد و مطلع»، هر كلمه و آيه را ابتدا با زبان ظاهر، سپس باطن و بعد از آن، به ماوراء باطن كه همان لسان حد و مطلع است، تفسير مى‌نمايد.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
خط ۶۱: خط ۶۱:
تا اينجا مقدماتى بود كه پيش از تفسير سوره بيان داشت و اكنون به تفصيل آن مجملات در تفسير و شرح «بسم الله الرحمن الرحيم»، به زبان مرتبه ذوقى (كشفى) مى‌پردازد كه آشكار كننده كنه آيه است، لذا از اولین تعين اسمى احدى كه كليد مرتبه اسماء است، آغاز مى‌كند كه نظير آن در نفس انسانى همزه است و «الف» مظهر صورت عماء؛ يعنى نفس رحمانى مى‌باشد و گوید: «نزدیک ‌ترين حروف از جهت نسبت به «الف»، «باء» است» و سپس به نظريه دورى و حروف عاليات مى‌پردازد، پس از آن، به تطبيق همزه و «الف» مى‌پردازد و مى‌گوید: «نزدیک ‌ترين مراتب از جهت نسبت به اطلاق باطنى نفسى، همزه است و «باء» نزدیک ‌ترين موجودات از جهت نسبت به آن است كه آخرين مرتبه غيب و اولین مراتب شهادت تام مى‌باشد»، پس از آن به حروف «سين و میم» مى‌پردازد و در پى آن، بابى در بطون قرآن و اسرار حروف مى‌گشايد و از پس آن، شروع به تفسير «الرحمن الرحيم» مى‌فرمايد كه بنده چگونه بايد پروردگارش را ياد كند و در طى آن، مراتب حضور را بيان مى‌دارد.
تا اينجا مقدماتى بود كه پيش از تفسير سوره بيان داشت و اكنون به تفصيل آن مجملات در تفسير و شرح «بسم الله الرحمن الرحيم»، به زبان مرتبه ذوقى (كشفى) مى‌پردازد كه آشكار كننده كنه آيه است، لذا از اولین تعين اسمى احدى كه كليد مرتبه اسماء است، آغاز مى‌كند كه نظير آن در نفس انسانى همزه است و «الف» مظهر صورت عماء؛ يعنى نفس رحمانى مى‌باشد و گوید: «نزدیک ‌ترين حروف از جهت نسبت به «الف»، «باء» است» و سپس به نظريه دورى و حروف عاليات مى‌پردازد، پس از آن، به تطبيق همزه و «الف» مى‌پردازد و مى‌گوید: «نزدیک ‌ترين مراتب از جهت نسبت به اطلاق باطنى نفسى، همزه است و «باء» نزدیک ‌ترين موجودات از جهت نسبت به آن است كه آخرين مرتبه غيب و اولین مراتب شهادت تام مى‌باشد»، پس از آن به حروف «سين و میم» مى‌پردازد و در پى آن، بابى در بطون قرآن و اسرار حروف مى‌گشايد و از پس آن، شروع به تفسير «الرحمن الرحيم» مى‌فرمايد كه بنده چگونه بايد پروردگارش را ياد كند و در طى آن، مراتب حضور را بيان مى‌دارد.


اينجا بابى را باز مى‌كند كه متضمن بيان فواتح كليات مى‌باشد كه اختصاص به کتاب كبير (جهان وجود) و کتاب صغير (انسان كامل الهى) و کتاب‌هایى كه بين این دو کتاب است، دارد. این فواتح، بسيار مفصل و ارزش‌مند است و متضمن علوم فراوان، سپس به بيان مفاتيح غيبى مى‌پردازد و از پى آن، به تفسير آيه '''«الحمد لله رب العالمین»''' مى‌پردازد و آن را در طى مقدمه‌اى در معنى الوهيت و نيز حمد را با انحاء مختلف و زبان‌هاى گوناگون آن از جهت قول و ذوق بيان مى‌دارد و سپس به اشتقاق لفظ جلاله «الله»، و تطابق معانى اسم از جهت ظاهر و باطن مى‌پردازد و از آنجا به تفسير اسم «رب» متوجه مى‌شود.
اينجا بابى را باز مى‌كند كه متضمن بيان فواتح كليات مى‌باشد كه اختصاص به کتاب كبير (جهان وجود) و کتاب صغير (انسان كامل الهى) و کتاب‌هایى كه بين این دو کتاب است، دارد. این فواتح، بسيار مفصل و ارزش‌مند است و متضمن علوم فراوان، سپس به بيان مفاتيح غيبى مى‌پردازد و از پى آن، به تفسير آيه'''«الحمد لله رب العالمین»''' مى‌پردازد و آن را در طى مقدمه‌اى در معنى الوهيت و نيز حمد را با انحاء مختلف و زبان‌هاى گوناگون آن از جهت قول و ذوق بيان مى‌دارد و سپس به اشتقاق لفظ جلاله «الله»، و تطابق معانى اسم از جهت ظاهر و باطن مى‌پردازد و از آنجا به تفسير اسم «رب» متوجه مى‌شود.


در تفسير اسم «رب» مطالبى گران‌قدر را متعرض مى‌گردد، از قبيل مصلح بودن خداى تعالى و حكم سيادت و سرورى او و حكم ثبات و حكم ملك و حكم تربيت و لوازم احكام و اندراج عبوديت در سيادت و راز تربيت و محل سلطنت اسم «رب» و حكم آن در هر وقتى و اينكه غذاى روح كدام است و غذاى جسد كدام؟ و اينكه اسم «رب» در «عماء» كينونت دارد و حكمت عارفان در اينكه اينان هر قوه‌اى را در آنچه كه برای آن آفريده شده در كار مى‌گیرند و انحراف محجوبان - كسانى كه مزاج‌هاى روحانیشان از اعتدال حقيقى دور است - و اينكه اغذيه در این امر چه حكمى دارد؟ و راز حلال و حرام بودن غذاها و راز مجاهده و رياضت و اينكه مزاج بر قوه غذا غلبه پيدا مى‌كند و سپس در تفسير «عالمین»، به زبان ظاهر و زبان باطن - هر دو - مى‌پردازد و مى‌گوید: «خداوند، مجموع عالم كبير را از حيث ظاهرش علامت و دليلى بر روح و معناى آن قرار داد و تمام صور عالم و ارواح آن را علامت الوهيت جامع اسماء و نسبت‌ها و بر مجموع عالم قرار داد و انسان كامل را با مجموعش؛ يعنى از حيث صورت و روح و معنا و مرتبه‌اش، علامتى تمام و دليلى قرار داد كه دلالت بر خداوند سبحان - دلالتى كامل - دارد»، سپس در پایان این مبحث، عوالم را دسته‌بندى كرده و گوید: «اولین عوالم متعين از «عماء»، عالم مثال مطلق است و بعد عالم تهيم و بعدش عالم قلم و لوح و بعد آن عالم طبيعت - از حيث ظهور حكمش در اجسام به حقيقت هيولا و جسم كلى - و سپس عرش است و همین‌طور به ترتيب ادامه دارد تا كار منتهى به انسان در عالم دنيا مى‌شود و پس از آن، عالم برزخ است و در پى آن، عالم حشر است و بعد عالم دوزخ و سپس عالم بهشت و بعدش عالم كثيب (محل مشاهده حق تعالى) و در پایان، مرتبه احديت جمع و وجود است كه معدن و منبع و كانون تمام عوالم مى‌باشد.
در تفسير اسم «رب» مطالبى گران‌قدر را متعرض مى‌گردد، از قبيل مصلح بودن خداى تعالى و حكم سيادت و سرورى او و حكم ثبات و حكم ملك و حكم تربيت و لوازم احكام و اندراج عبوديت در سيادت و راز تربيت و محل سلطنت اسم «رب» و حكم آن در هر وقتى و اينكه غذاى روح كدام است و غذاى جسد كدام؟ و اينكه اسم «رب» در «عماء» كينونت دارد و حكمت عارفان در اينكه اينان هر قوه‌اى را در آنچه كه برای آن آفريده شده در كار مى‌گیرند و انحراف محجوبان - كسانى كه مزاج‌هاى روحانیشان از اعتدال حقيقى دور است - و اينكه اغذيه در این امر چه حكمى دارد؟ و راز حلال و حرام بودن غذاها و راز مجاهده و رياضت و اينكه مزاج بر قوه غذا غلبه پيدا مى‌كند و سپس در تفسير «عالمین»، به زبان ظاهر و زبان باطن - هر دو - مى‌پردازد و مى‌گوید: «خداوند، مجموع عالم كبير را از حيث ظاهرش علامت و دليلى بر روح و معناى آن قرار داد و تمام صور عالم و ارواح آن را علامت الوهيت جامع اسماء و نسبت‌ها و بر مجموع عالم قرار داد و انسان كامل را با مجموعش؛ يعنى از حيث صورت و روح و معنا و مرتبه‌اش، علامتى تمام و دليلى قرار داد كه دلالت بر خداوند سبحان - دلالتى كامل - دارد»، سپس در پایان این مبحث، عوالم را دسته‌بندى كرده و گوید: «اولین عوالم متعين از «عماء»، عالم مثال مطلق است و بعد عالم تهيم و بعدش عالم قلم و لوح و بعد آن عالم طبيعت - از حيث ظهور حكمش در اجسام به حقيقت هيولا و جسم كلى - و سپس عرش است و همین‌طور به ترتيب ادامه دارد تا كار منتهى به انسان در عالم دنيا مى‌شود و پس از آن، عالم برزخ است و در پى آن، عالم حشر است و بعد عالم دوزخ و سپس عالم بهشت و بعدش عالم كثيب (محل مشاهده حق تعالى) و در پایان، مرتبه احديت جمع و وجود است كه معدن و منبع و كانون تمام عوالم مى‌باشد.
خط ۶۹: خط ۶۹:
سپس حضرت شيخ(قدس‌سره) مراتب رحمت را بيان مى‌دارد كه سه است: مرتبه ظهور و مرتبه بطون و مرتبه جمع و چون رحمت، عين وجود است و وجود هم نور است و حكم عدمى آن ظلمت، پس هر كس كه حكم نور در او تمام‌تر و فراگیرتر ظاهر شود، او نسبت به حق تعالى سزاوارتر و كامل‌تر از همه است؛ ازاين‌روى بود كه رسول خدا(ص) از پروردگارش خواست كه ظاهر و تمام اعضاى ظاهرى‌اش را و سپس قلب و چشم و گوش باطنى‌اش را نورانى گرداند و پس از آن خواست كه برایش نورى قرار دهد و اصلا وجودش را نور گرداند.
سپس حضرت شيخ(قدس‌سره) مراتب رحمت را بيان مى‌دارد كه سه است: مرتبه ظهور و مرتبه بطون و مرتبه جمع و چون رحمت، عين وجود است و وجود هم نور است و حكم عدمى آن ظلمت، پس هر كس كه حكم نور در او تمام‌تر و فراگیرتر ظاهر شود، او نسبت به حق تعالى سزاوارتر و كامل‌تر از همه است؛ ازاين‌روى بود كه رسول خدا(ص) از پروردگارش خواست كه ظاهر و تمام اعضاى ظاهرى‌اش را و سپس قلب و چشم و گوش باطنى‌اش را نورانى گرداند و پس از آن خواست كه برایش نورى قرار دهد و اصلا وجودش را نور گرداند.


سپس آغاز در تفسير آيه '''«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»''' كرده كه حاوى راز ملك و راز يوم و راز دين است و مفصلا اينكه مالك و يا ملك خوانده شود كدام افضل است، بحث نموده است و در تفسير يوم، وارد بحث اصل زمان كه اسم «دهر» است، مى‌شود و مى‌گوید: این هم نسبت معقولى مانند ديگر نسبت‌هاى اسمايى و حقايق كلى است، پس بين «آن (لحظه)» و دوران كه مظهرش در خارج ادراك مى‌گردد و بين وجود و امكان كه به‌واسطه كشف و معقول در ذهن‌ها ادراك مى‌شود، اكوان و الوان (موجودات و رنگ‌ها) ظاهر مى‌گردد و احكام دهر و زمان را تفصيل مى‌دهند، زيرا به‌واسطه «آن (لحظه)» دقايق و به‌واسطه دقايق، ساعات و به‌واسطه، ساعات روزها اندازه مى‌شود و كار، به‌واسطه این حكم چهارگانه و سرّ جامع بين آنها تمامى مى‌يابد.
سپس آغاز در تفسير آيه'''«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»''' كرده كه حاوى راز ملك و راز يوم و راز دين است و مفصلا اينكه مالك و يا ملك خوانده شود كدام افضل است، بحث نموده است و در تفسير يوم، وارد بحث اصل زمان كه اسم «دهر» است، مى‌شود و مى‌گوید: این هم نسبت معقولى مانند ديگر نسبت‌هاى اسمايى و حقايق كلى است، پس بين «آن (لحظه)» و دوران كه مظهرش در خارج ادراك مى‌گردد و بين وجود و امكان كه به‌واسطه كشف و معقول در ذهن‌ها ادراك مى‌شود، اكوان و الوان (موجودات و رنگ‌ها) ظاهر مى‌گردد و احكام دهر و زمان را تفصيل مى‌دهند، زيرا به‌واسطه «آن (لحظه)» دقايق و به‌واسطه دقايق، ساعات و به‌واسطه، ساعات روزها اندازه مى‌شود و كار، به‌واسطه این حكم چهارگانه و سرّ جامع بين آنها تمامى مى‌يابد.


و در تفسير «دين» گوید: انسان، جامع تمام اقسام فعل و احكام آن است و او را از حيث مجموع صورت و روحش در زندگانى دنيا، افعال فراوانى است و از حيث روحانیتش - در حال بيرون آمدنش به معراج روحانى - افعال و آثار گوناگون و نتايج فراوانى است با بقاى علاقه بدنى و تقيد با برخى از وجوه... و همین‌طور او را پس از جدا شدن به‌كلى از این نشئه عنصرى، در نشئه برزخى و حشرى و بهشتى و ديگر نشآتش، افعال و احوال مختلف و گوناگونى است، ولى همه تابع نشئه عنصرى و نتيجه‌يافته از آنند و به‌واسطه این نشئه است كه افعال انسان از دنيا به برزخ و سپس به آخرت انتقال مى‌يابد و در مراتب علوى، تشخص و امتياز پيدا مى‌كند و حكمش ثبوت و دوام مى‌يابد، چون او از احكام مزاج عنصرى و لوازم و نتايج آن كه بدان و در آن نفسش ظاهر گشته است، رها نيست؛ برای اينكه او بى‌نياز از مظهر نيست و مظاهر انسان همیشه از حكم طبيعت رها نمى‌باشد.
و در تفسير «دين» گوید: انسان، جامع تمام اقسام فعل و احكام آن است و او را از حيث مجموع صورت و روحش در زندگانى دنيا، افعال فراوانى است و از حيث روحانیتش - در حال بيرون آمدنش به معراج روحانى - افعال و آثار گوناگون و نتايج فراوانى است با بقاى علاقه بدنى و تقيد با برخى از وجوه... و همین‌طور او را پس از جدا شدن به‌كلى از این نشئه عنصرى، در نشئه برزخى و حشرى و بهشتى و ديگر نشآتش، افعال و احوال مختلف و گوناگونى است، ولى همه تابع نشئه عنصرى و نتيجه‌يافته از آنند و به‌واسطه این نشئه است كه افعال انسان از دنيا به برزخ و سپس به آخرت انتقال مى‌يابد و در مراتب علوى، تشخص و امتياز پيدا مى‌كند و حكمش ثبوت و دوام مى‌يابد، چون او از احكام مزاج عنصرى و لوازم و نتايج آن كه بدان و در آن نفسش ظاهر گشته است، رها نيست؛ برای اينكه او بى‌نياز از مظهر نيست و مظاهر انسان همیشه از حكم طبيعت رها نمى‌باشد.
خط ۸۳: خط ۸۳:
حضرت شيخ(قدس‌سره)... در فصلى ديگر آنچه از اسرار و معانى لفظ «دين» كه باقى مانده بيان مى‌دارد و نيز راز تكليف و حكمت و اصل آن را به زبان مطلع و احديت جمع بيان مى‌دارد و مى‌گوید: احديت نه اقتضاى اظهار و آشكار كردن چيزى و نه ايجاد چيزى را نمى‌كند و حق تعالى از حيث ذات و احديتش بى‌نياز از جهانيان است، نه مناسبت با چيزى پيدا مى‌كند و نه با آن ارتباط و نه چيزى با او مناسبت پيدا مى‌كند و نه با او تعلق، زيرا تعلق و مناسبت از جهت مراتب ثابت است؛ يعنى به حكم تضايف كه بين «الاه» و مألوه و خالق و مخلوق و غير اينها ثابت مى‌باشد.
حضرت شيخ(قدس‌سره)... در فصلى ديگر آنچه از اسرار و معانى لفظ «دين» كه باقى مانده بيان مى‌دارد و نيز راز تكليف و حكمت و اصل آن را به زبان مطلع و احديت جمع بيان مى‌دارد و مى‌گوید: احديت نه اقتضاى اظهار و آشكار كردن چيزى و نه ايجاد چيزى را نمى‌كند و حق تعالى از حيث ذات و احديتش بى‌نياز از جهانيان است، نه مناسبت با چيزى پيدا مى‌كند و نه با آن ارتباط و نه چيزى با او مناسبت پيدا مى‌كند و نه با او تعلق، زيرا تعلق و مناسبت از جهت مراتب ثابت است؛ يعنى به حكم تضايف كه بين «الاه» و مألوه و خالق و مخلوق و غير اينها ثابت مى‌باشد.


حضرت شيخ پس از آنكه فاتحه را به سه بخش تقسيم كرده بود، برای هر بخشى در پایانش، به زبان جمع و مطلع، بحثى مستوفى و شيرين دارد، لذا در اينجا از '''«بسم الله الرحمن الرحيم»''' آغاز مى‌كند تا '''«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»''' كه ثلث اول حمد است.
حضرت شيخ پس از آنكه فاتحه را به سه بخش تقسيم كرده بود، برای هر بخشى در پایانش، به زبان جمع و مطلع، بحثى مستوفى و شيرين دارد، لذا در اينجا از'''«بسم الله الرحمن الرحيم»''' آغاز مى‌كند تا'''«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»''' كه ثلث اول حمد است.


بخش دوم تفسير، در تفسير آيه: '''«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»''' آغاز مى‌شود. نخست، بحث مفصلى راجع به «وجهه» مى‌فرمايد كه اكثر مردم در این باره پيرو گمان‌هاى خویشند و وجوه مختلفى را از خدا در ذهن خود ترسيم داده و آن وجوه را مى‌پرستند، سپس به بيان وجهه‌اى كه قبله دل‌هاى متوجهان به حق تعالى و ارواح و عقول و نفوس و خوها و سجاياى ايشان است، پرداخته و سپس در «پيوندى» عبادت ذاتى و عبادت صفاتى را عنوان كرده، سپس به تفسير '''«اياك نستعين»''' پرداخته و مى‌گوید: اياك در اولى، غير از اياك در دوم است، زيرا اولى اشاره به موجودى است كه شايستگى‌اش برای پرستش نزد پرستش‌كننده ثابت شده و نهایت هدف و مقصدش گرديده، ولى در دومى، مطلق این معبود نمى‌باشد، بلكه از آن جهت است كه وى را این صلاحيت هست كه آن كس را كه وى را مى‌پرستد يارى كند.
بخش دوم تفسير، در تفسير آيه:'''«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»''' آغاز مى‌شود. نخست، بحث مفصلى راجع به «وجهه» مى‌فرمايد كه اكثر مردم در این باره پيرو گمان‌هاى خویشند و وجوه مختلفى را از خدا در ذهن خود ترسيم داده و آن وجوه را مى‌پرستند، سپس به بيان وجهه‌اى كه قبله دل‌هاى متوجهان به حق تعالى و ارواح و عقول و نفوس و خوها و سجاياى ايشان است، پرداخته و سپس در «پيوندى» عبادت ذاتى و عبادت صفاتى را عنوان كرده، سپس به تفسير'''«اياك نستعين»''' پرداخته و مى‌گوید: اياك در اولى، غير از اياك در دوم است، زيرا اولى اشاره به موجودى است كه شايستگى‌اش برای پرستش نزد پرستش‌كننده ثابت شده و نهایت هدف و مقصدش گرديده، ولى در دومى، مطلق این معبود نمى‌باشد، بلكه از آن جهت است كه وى را این صلاحيت هست كه آن كس را كه وى را مى‌پرستد يارى كند.


سپس آغاز به تفسير بخش سوم كه اختصاص به بنده دارد، مى‌كند و در تفسير صراط مستقيم مى‌گوید: هدايت و ايمان و تقوا را سه مرتبه است: اول و وسط و آخر و آيه 93 سوره مائده را در این مقام بس عالى و عرفانى تفسير كرده كه بايد بدان مراجعه كرد.
سپس آغاز به تفسير بخش سوم كه اختصاص به بنده دارد، مى‌كند و در تفسير صراط مستقيم مى‌گوید: هدايت و ايمان و تقوا را سه مرتبه است: اول و وسط و آخر و آيه 93 سوره مائده را در این مقام بس عالى و عرفانى تفسير كرده كه بايد بدان مراجعه كرد.