آفاق معرفت (تبصرة المبتدي و تذكرة المنتهي)

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    آفاق معرفت (تبصرة المبتدي و تذكرة المنتهي)
    نام کتاب آفاق معرفت (تبصرة المبتدي و تذكرة المنتهي)
    نام های دیگر کتاب تبصره المبتدي و تذکره المنتهي
    پدیدآورندگان صدرالدين قونيوي، محمد بن اسحاق (نويسنده)

    حبيبي، نجفقلي (مصحح )

    زبان فارسي
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏283‎‏ ‎‏/‎‏ص‎‏4‎‏ت‎‏2
    موضوع خدا شناسي
    ناشر بخشايش
    مکان نشر ايران - قم
    سال نشر مجلد1: 1381ش ,
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE10216AUTOMATIONCODE

    آفاق معرفت (تبصرة المبتدي و تذكرة المنتهي)، اثر ابوالمعالى محمد بن اسحاق قونوى، معروف به صدرالدین قونوى (قونیوی) - درگذشته بین 671 تا 673ق - ‌به زبان فارسى است که با بیان عرفانى با استفاده از آیات و روایات و اشعار فارسى و عربى و گفته‏ها و ذوقیات عارفان بزرگ درباره عرفان نظری و مباحث مهمی چون معرفت آفریدگار و نبوت و ولایت و معاد نوشته شده است[۱].

    کتاب، توسط نجفقلی حبیبی، تصحیح و مقدمه‌نویسی شده است.

    این رساله از لحاظ زبان فارسى قطعا یکى از متون معتبر و مهم ادبیات عرفانى است و ارزش ادبى آن کمتر از آثار فارسى شیخ اشراق و یا عین‌القضات همدانى نیست. شاید عراقى، رساله اللمعات را به پیروى این رساله استادش نوشته باشد[۲].

    ملاصدرا در مفاتيح الغيب بدون ذکر نام این کتاب و نام مؤلف، بلکه با تعبیر «بعضى از عرفا» از این رساله مطالبى را نقل کرده است که در جاى خود در پاورقی ذکر شده است و این موضوع بر اعتبار علمى رساله گواه قابل استنادى است[۳].

    ساختار

    این کتاب از دو مقدمه از مصحح (مقدمه چاپ دوم و مقدمه چاپ اول)، یک مقدمه از نویسنده، سه مصباح و یک خاتمه، تشکیل شده است.

    مصباح اوّل، سه لامع دارد، مصباح دوم، دو لامع و مصباح سوم نیز دو لامع.

    نویسنده در اغلب موارد، عبارات را به‌صورت خطابى آورده و درباره مباحث توضیح کافی نداده و چنین عذر آورده که این نوع علم در قالب کلمات نمى‌گنجد و غرض بزرگان از گفتن و نوشتن این علم تنها تنبیه و تشویق بوده است[۴].

    از نکات قابل توجه این اثر، نقل اشعار بسیارى از سنائى متوفى 535 هجری (اعم از حديقة الحقيقة و دیوان او)، بیتى از ابن فارض متوفى 632 هجری و اشعارى از فریدالدین عطار (کشته شده به احتمال در 627 هجری) و نیز فخرالدین عراقى که از شاگردان مورد توجه قونوى بوده، است[۵].

    گزارش محتوا

    مصحح، نکته‌ای تأمل‌برانگیز را درباره این اثر آشکارا بیان کرده است: در این رساله نیز، مثل دیگر آثار عرفا، جملاتى به‌عنوان احادیث آمده است که خواننده نباید انتظار داشته باشد که براى همه آنها سندى بیابد؛ زیرا اینها یا احادیث موضوعه است و یا اصولا سخنان صوفیانه است که به‌صورت مقبولات عام عرفا رنگ حدیث یافته، ولی حدیث نیست. کوشش بسیار به کار رفته است تا آنچه آورده مى‏شود با شرع مقدس سازگار باشد و یقینا در تمامى موارد چنین توفیقى حاصل نشده است. گاه‏گاه اشاراتى به حکمت استدلالى مى‏شود و مقایسه‏اى صورت مى‏گیرد، امّا نه به‌منظور سازش دادن بین حکمت بحثى و حکمت ذوقى، بلکه براى نشان دادن ضعف حکمت استدلالى[۶].

    در مقدمه نویسنده، طرح کلى مباحث رساله ذکر شده است و چنین عنوان مى‏شود که مراد آفریدگار از ایجاد عالَم، اهل معرفت بوده است و بعد در مصباح اول، انواع معرفت‌ها طرح مى‏شود که عبارت است از: معرفت ذات حق یا غیب هویت که اشرف و اغمض علوم مکاشفات است، معرفت اسماء و صفات، معرفت افعال اعم از خلق و امر که شامل ملک (اجسام) و ملکوت (ارواح) است، معرفت اهل ملکوت اعلى و اسفل، معرفت شیاطین و جن، معرفت‏ عوالم تابع ارواح و اجسام، معرفت عوالم واسطه میان ارواح و اجسام، معرفت طور ولایت و نبوت، وحى و الهام و وسوسه، سرّ قدر، دنیا، آخرت، عالم برزخ، اسرار قیامت، حشر و نشر و صراط و میزان و بهشت و دوزخ، که این همه از علوم مکاشفه است و اطلاع بر آنها بر عارف ضرورى است و... با علم استدلالى نمى‏توان به حقیقت این مطالب دست یافت و راه آگاهى، علم لدنی و تصفیه باطن است و آمادگى بهره‏مندى از فیوضات ربّانى از طریق سرچشمه‏هاى معرفت، یعنى انبیا و اولیا[۷].

    در مصباح اول، نویسنده خداجویان را در دو گروه منحصر کرده است: یکى اصحاب بحث که مى‏خواهند از طریق استدلال به حق برسند؛ به نظر مصنّف، این گروه چون از نور وحى بهره نمى‌گیرند، راه به جایى نخواهند برد و به حیرت خواهند رسید. گروه دوم، اصحاب کشف، مثل عرفا و حکماى اشراقى که اینان نه از راه بحث و استدلال عقلى، بلکه به عیان و مشاهده حضورى، به حق، آگاهى مى‏یابند؛ به نظر مصنّف، این گروه نیز به حیرت مى‏رسند، امّا حیرت دو گونه است: یکى حیرت ناپسند، مثل حیرت اهل بحث که بر اثر ناتوانى عقل، در تشخیص حق و تعارض ادله، سرگردان مى‏شوند و دیگرى حیرت پسندیده که بر اثر تجلّیات و بارقه‏هاى پیاپى الهى و مشاهده حضرت کبریایى حاصل مى‏شود، مثل کسى که در میان روشنایى شدید قرار گرفته باشد که از شدت نور راه به جایى نمى‏برد که این هم سرگردانى است، امّا نه چون سرگردانى در تاریکى[۸].

    نویسنده سرانجام در همین مصباح به بحث وحدت وجود پرداخته و بر طبق مذاق عرفانی آن را بیان کرده و کوشیده است وحدت شخصی وجود را با مطالبی تأیید و تثبیت کند. او از جمله به ابیاتی از شاعران متوسل شده است که: «کس هست که عقل گویدى: «او»، جز تو یا کس دارد هستى و نیرو، جز تو»؛ «من از تو چه گویم و چه نتوانم گفت مى‏گوى و همى ‏شنو، تویى، کو جز تو»[۹].

    در اولین لامع از مصباح دوم، حقیقت ولایت بیان شده است که پایان عالَم عقل، آغاز طور ولایت است و آن نوری از عالَم ملکوت است و بر کسی اشراق می‌شود که با پیروی از حضرت محمد مصطفی(ص)، ‌آینه عقل را از ظلمات طبیعت پاک کرده باشد... [۱۰].

    در دومین لامع از مصباح دوم، درباره حقیقت نبوت و نسبت آن با ولایت آمده است که نهایت طور ولایت، بدایت طور نبوت است؛ پس هر علمی از انواع علوم مکاشفات که ولی دارد، برای نبىّ هم حاصل است، ولی عکس قضیه درست نیست و وظیفه صاحب ولایت در اذواق طور نبوت، ایمان به غیب است... [۱۱].

    لامع اول از مصباح سوم، در معرفت حقیقت دنیا و فوائد و آفات آن است. انسان تا زمانی که در این هیکل جسمانى است و احوالى که بر او عارض مى‏شود و توجه به لذات و عالم طبیعت دارد، «دنیا» گفته می‌شود. نویسنده مثالی می‌زند و می‌گوید: آنان که فریفته دنیا شده‌اند مانند شخصی است که برای حج سفر کرده است و در میان بیابان به آماده ساختن آب و علف برای مرکب خود مشغول شود و کعبه را که مقصود اصلى است فراموش کند تاآنکه قافله بگذرد و او را در بادیه، جوع و عطش هلاک کند و طعمه حشرات و درندگان شود و خود دنیا از آن جهت که جسم و آب و خاک و... است، مذموم نیست، بلکه تعلق و وابستگی و محبت آدمى به آن نکوهیده است؛ زیرا اگر دنیا را ابزار و وسیله دین‌داری قرار دهد و از آن در جهت رضای الهی بهره بگیرد، در این صورت دنیا وسیله‌ای برای تکامل انسان و پیمودن راه مستقیم است... او سپس هشدار داده است که باید مواظب فریبندگی دنیا باشیم؛ زیرا: «همه اندرز من به تو این است که تو طفلى و خانه رنگین است»[۱۲].

    در دومین لامع از مصباح سوم، نویسنده به احوال آخرت و بقاى روح انسانى پرداخته است. همگی پیامبران و اولیا و حکما و علما بر این متفقند و همه کتب آسمانی این مطلب را بیان کرده‌اند که حقیقت آدمى که آن را «روح الهى» و «لطیفه ربانى» و «نفس ناطقه» خوانند، با عارض شدن مرگ طبیعى، معدوم نمی‌شود؛ زیرا او را براى بقاى ابد آفریده‏اند و عاقبت او، یا سعادت ابد خواهد بود و یا شقاوت سرمد... و چون معلوم گردید که روح، یکى است و نشآت و مظاهر او بسیار، باید دانست که ارواح انسانى را بعد از موطن «ألست» نشآت و مواطن بسیار است؛ بعضى از آن به ارواح سعدا مخصوص است و بعضى سعدا و اشقیا در آن مشترکند. اوّل نشأت حسى است که آن را «دنیا» مى‌خوانند - ‌و هي التي نحن فيه الآن - ‌و حکم این نشأت از زمان ولادت بود تا وقت مرگ. دوم نشأت برزخ است و حکم آن نشأت از زمان مفارقت بود تا وقت حشر... و سوم، نشأت حشر است و این نشأت، نشأتى است عنصرى شبیه به نشأت دنیا[۱۳].

    در خاتمه کتاب، بر این نکته تأکید شده است که خدای تعالی انسان را براى هدفى بزرگ آفریده و پیروی از هوا و هوس برخلاف این غایت متعالی است و فقط با صفت عدالت می‌توان به این چنین هدفی رسید و خُلق عدالت عبارت است از مجموع «عفت» و «شجاعت» و «حکمت» و صفت عدالت آنگاه حاصل می‌شود که انسان محبت دنیا و متعلقات آن را از دل بیرون کند[۱۴].

    وضعیت کتاب

    مصحح، براى بخشى از مطالب این کتاب پاورقى‌هایی نوشته است. در این تعلیقات، آدرس آیات و روایات و برخی از نسخه‌بدل‌ها آمده و بعضی از لغات شرح شده و در مواردی نیز انتقادهایی مطرح شده است.

    فهرست مطالب، در آغاز کتاب و فهرست مآخذ و منابع و نمایه‌ها (شامل آیات، احادیث، اشعار فارسی، اشعار عربی و اعلام و اصطلاحات و کتاب‌ها)، در پایان آن ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص8
    2. ر.ک: مقدمه چاپ دوم (مقدمه مصحح)، ص3
    3. ر.ک: همان
    4. ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص8-9
    5. ر.ک: مقدمه چاپ دوم (مقدمه مصحح)، ص3
    6. ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص9
    7. ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص9-10
    8. ر.ک: متن کتاب، ص27-28، پاورقی 5
    9. ر.ک: همان، ص40
    10. ر.ک: همان، ص69
    11. ر.ک: همان، ص81
    12. ر.ک: همان، ص93-98
    13. ر.ک: همان، ص101-105
    14. ر.ک: همان، ص115

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها

    پیوندها