آئین بلاغت: شرح مختصر المعانی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'وي' به 'وی'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'وي' به 'وی')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:
| عنوان‌های دیگر =شرح مختصر المعانی
| عنوان‌های دیگر =شرح مختصر المعانی
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[سکاکی، یوسف بن ابی‌بکر]] (نويسنده)
[[سکاکی، یوسف بن ابی‌بکر]] (نویسنده)


[[خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن]] (نويسنده)
[[خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن]] (نویسنده)


[[تفتازانی، مسعود بن عمر]] (نويسنده)
[[تفتازانی، مسعود بن عمر]] (نویسنده)


[[امین شیرازی، احمد]] (شارح)
[[امین شیرازی، احمد]] (شارح)
خط ۳۵: خط ۳۵:
'''آئين بلاغت'''، تأليف [[احمد امين شيرازى]]، شرحى فارسى بر کتاب [[مختصر المعاني]] [[سعدالدین تفتازانی]] (متوفى 792ق) است كه با قلمى روان نگارش شده است.
'''آئين بلاغت'''، تأليف [[احمد امين شيرازى]]، شرحى فارسى بر کتاب [[مختصر المعاني]] [[سعدالدین تفتازانی]] (متوفى 792ق) است كه با قلمى روان نگارش شده است.


کتاب «مختصر المعاني» [[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]]، شرحى است بر [[تلخيص المفتاح]] [[خطيب قزوينى]] (متوفى 739ق) كه آن نيز تلخيص [[مفتاح العلوم]] [[سكاكى]] (متوفى 626ق) است؛ بنابراين، در شرح امين شيرازى هر كجا كه «مصنف» ذكر شده، منظور خطيب قزوينى و هر كجا كه «شارح» آمده، منظور [[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]] است.
کتاب «مختصر المعاني» [[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]]، شرحى است بر [[تلخيص المفتاح]] [[خطيب قزوینى]] (متوفى 739ق) كه آن نيز تلخيص [[مفتاح العلوم]] [[سكاكى]] (متوفى 626ق) است؛ بنابراين، در شرح امين شيرازى هر كجا كه «مصنف» ذكر شده، منظور خطيب قزوینى و هر كجا كه «شارح» آمده، منظور [[تفتازانی، مسعود بن عمر|تفتازانى]] است.


جلد دوم کتاب، مشتمل بر پنج باب «متعلقات فعل»، «قصر»، «انشاء»، «فصل و وصل» و «ايجاز، اطناب و مساوات» است. جلدهاى ديگر در نسخه‌هاى بعدى عرضه خواهد شد.
جلد دوم کتاب، مشتمل بر پنج باب «متعلقات فعل»، «قصر»، «انشاء»، «فصل و وصل» و «ايجاز، اطناب و مساوات» است. جلدهاى ديگر در نسخه‌هاى بعدى عرضه خواهد شد.


از مهم‌ترين مباحث کتاب باب «فصل و وصل» است كه نويسنده در مقدمه کتاب پيرامون آن مى‌نويسد: «از مهم‌ترين باب‌ها و مباحث علم معانى است. در اهميت اين باب همين بس كه علمای فن بيان گفته‌اند اگر كسى همه مباحث اين علم را بياموزد و اين باب را نخواند، بهره‌اى از اين علم نبرده است».<ref>مقدمه، ص7</ref>همچنين در جاى ديگرى از کتاب مى‌نويسد: «مهم‌ترين بحث علم معانى، باب فصل و وصل است و مدار و مركز اين باب بحث جامع است».<ref>همان، ص165</ref>
از مهم‌ترين مباحث کتاب باب «فصل و وصل» است كه نویسنده در مقدمه کتاب پيرامون آن مى‌نویسد: «از مهم‌ترين باب‌ها و مباحث علم معانى است. در اهميت اين باب همين بس كه علمای فن بيان گفته‌اند اگر كسى همه مباحث اين علم را بياموزد و اين باب را نخواند، بهره‌اى از اين علم نبرده است».<ref>مقدمه، ص7</ref>همچنين در جاى ديگرى از کتاب مى‌نویسد: «مهم‌ترين بحث علم معانى، باب فصل و وصل است و مدار و مركز اين باب بحث جامع است».<ref>همان، ص165</ref>


شيوه نگارش شرح بدين‌گونه است كه تكه‌اى از عبارت کتاب ذكر و سپس شرح و توضيح شده است. گاهى نويسنده عبارتى را از خود افزوده و شرح كرده است؛ به‌عنوان نمونه در صفحه 11 کتاب مى‌نويسد: «السكاكي ذكر» و سپس متذكر مى‌شود كه اين عبارت، جزء متن مصنف نيست، بلكه جزء شرح است كه براى روشن شدن متن بعد، شارح ذكر كرده است. وى توضيح مى‌دهد كه «چون عبارات مصنف، تلخيص‌شده از کتاب سكاكى است، گاهى فهميدن آن منوط به كلام ايشان است»، سپس به توضيح كلام سكاكى مى‌پردازد.
شيوه نگارش شرح بدين‌گونه است كه تكه‌اى از عبارت کتاب ذكر و سپس شرح و توضيح شده است. گاهى نویسنده عبارتى را از خود افزوده و شرح كرده است؛ به‌عنوان نمونه در صفحه 11 کتاب مى‌نویسد: «السكاكي ذكر» و سپس متذكر مى‌شود كه اين عبارت، جزء متن مصنف نيست، بلكه جزء شرح است كه براى روشن شدن متن بعد، شارح ذكر كرده است. وى توضيح مى‌دهد كه «چون عبارات مصنف، تلخيص‌شده از کتاب سكاكى است، گاهى فهميدن آن منوط به كلام ايشان است»، سپس به توضيح كلام سكاكى مى‌پردازد.


نويسنده اگرچه معمولاً قائلين اقوالى را كه خود در توضيحات خويش، مورد استناد قرار داده، نام نبرده است، اما از قائلينى كه مصنف از ذكر آنها خوددارى كرده، نام برده است؛ مثلاً مى‌گويد: منظور از بعضى در عبارت «لبعضهم»، شارح خلخالى است.<ref>متن کتاب، ص14</ref>
نویسنده اگرچه معمولاً قائلين اقوالى را كه خود در توضيحات خویش، مورد استناد قرار داده، نام نبرده است، اما از قائلينى كه مصنف از ذكر آنها خوددارى كرده، نام برده است؛ مثلاً مى‌گوید: منظور از بعضى در عبارت «لبعضهم»، شارح خلخالى است.<ref>متن کتاب، ص14</ref>


وى از قائلين اشعار، در ضمن مطالبش ياد مى‌كند؛ به‌عنوان مثال در صفحه 17 شعر قبل را از خزيمى و شعر موجود را از على بن احمد جوهرى مى‌داند.
وى از قائلين اشعار، در ضمن مطالبش ياد مى‌كند؛ به‌عنوان مثال در صفحه 17 شعر قبل را از خزيمى و شعر موجود را از على بن احمد جوهرى مى‌داند.


در مواردى كه قزوينى عبارتى از سكاكى را به دليلى تغيير داده، به آن اشاره شده است؛ به‌عنوان مثال در صفحه 155 کتاب، عبارت سكاكى را ذكر و اشاره مى‌كند كه به نظر مصنف عبارت سكاكى ايراد داشته ولذا دو تغيير در عبارت صورت داده است. سپس دليل هريك از تغييرات را توضيح مى‌دهد و در انتها نيز چنين مى‌نويسد: «شارح بعداً مى‌گويد: حق با سكاكى است و تغيير مصنف بي‌جا و نادرست است».
در مواردى كه قزوینى عبارتى از سكاكى را به دليلى تغيير داده، به آن اشاره شده است؛ به‌عنوان مثال در صفحه 155 کتاب، عبارت سكاكى را ذكر و اشاره مى‌كند كه به نظر مصنف عبارت سكاكى ايراد داشته ولذا دو تغيير در عبارت صورت داده است. سپس دليل هريك از تغييرات را توضيح مى‌دهد و در انتها نيز چنين مى‌نویسد: «شارح بعداً مى‌گوید: حق با سكاكى است و تغيير مصنف بي‌جا و نادرست است».


از ويژگى‌هاى ممتاز نويسنده، رعايت مقام استاد و ذكر ياد او با عبارات احترام‌آميز است. او در بخشى از کتاب چنين از استاد خويش ياد مى‌كند: «استاد والامقام ما حضرت حجة الحق محمدتقى اديب نيشابورى...».<ref>همان، ص158</ref>
از ویژگى‌هاى ممتاز نویسنده، رعايت مقام استاد و ذكر ياد او با عبارات احترام‌آميز است. او در بخشى از کتاب چنين از استاد خویش ياد مى‌كند: «استاد والامقام ما حضرت حجة الحق محمدتقى اديب نيشابورى...».<ref>همان، ص158</ref>


==پانویس==
==پانویس==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش