شناخت در فلسفه اسلامی
شناخت در فلسفه اسلامی، اثر جعفر سبحانی (متولد 1308ش) فقیه، متکلم، اصولی و مفسر است. موضوع کلی کتاب، بررسی و تبیین مسئله شناخت در چهار قرن اخیر به ویژه در مکاتب غربی و بیان جایگاه آن در فلسفه اسلامی است جلد نخست این مجموعه به مسائل مربوط به ارزش، ابزار، و حدود شناخت میپردازد.
| شناخت در فلسفه اسلامی | |
|---|---|
| پدیدآوران | سبحانی تبریزی، جعفر (نويسنده) |
| ناشر | توحيد |
| مکان نشر | ایران - قم |
| سال نشر | 1363ش |
| چاپ | 1 |
| موضوع | شناخت (فلسفه اسلامی) - فلسفه اسلامی |
| زبان | فارسی |
| تعداد جلد | 1 |
| کد کنگره | 2س85ع 55 BBR |
| نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب حاضر (جلد نخست- فقط جلد اول موجود است) در بیست درس تدوین شده است که به مباحث ارزششناسی، ابزارشناسی، و مراحل شناخت میپردازد.
سبک نگارش
نویسنده به بررسی دقیق مکاتب فلسفی غرب (مانند مکتب شک و مکتب جزم) پرداخته و آنها را با دیدگاههای فلسفه اسلامی مقایسه و تطبیق میدهد[۱] و برای تشریح روششناسی در اسلام، از آیات قرآن و روایات مانند سخنان امام علی(ع) در نهجالبلاغه برای تبیین اهمیت تجربه و عقل استفاده میکند[۲].
گزارش محتوا
نویسنده در درس اول و دوم، به انگیزه بحث درباره شناخت، ارزش علمی و فلسفی شناخت، و همچنین تعریف آن میپردازد. شناخت بهعنوان انعکاس خارج در ذهن تعریف شده و تقسیم علم به حصولی و حضوری مطرح میگردد[۳].
درس سوم و چهارم به "مکتب انکار" اختصاص دارد که منکر وجود جهان خارج یا منکر امکان معرفت صحیح هستند. این مکتب به نفی ارزش علوم و ادراکات انسان میانجامد[۴].
در درس پنجم، "مکتب شک" موردبررسی قرار میگیرد که شامل شکاکان یونان باستان (مانند سوفسطائیان و پیرهون) و همچنین شکوتردید در اعصار جدید است[۵]. درس ششم به "مکتب جزم" (یقین) میپردازد که معتقد است رسیدن به علم مطابق با واقع امکانپذیر است[۶].
درس هفتم و هشتم به نظریهٔ دکارت (قهرمان مکتب عقلیون) میپردازد که ادراکات ذهنی را به سه نوع فطریات، محسوسات و صور مجعوله تقسیم میکند و اعتقاد دارد شناخت از "من فکر میکنم پس هستم" آغاز میشود[۷].
درس نهم نظریهٔ جان لاک (پایهگذار مکتب حسیون) را تشریح میکند که ادراکات فطری را منکر شده و تنها حواس و تجربه را منبع شناخت میداند[۸]. درس دهم به "نسبیت فلسفی" اختصاص دارد که مطلقگرا و نسبیتگرا را معرفی کرده و تأثیر اعصاب بر کیفیت ادراکات انسان را تحلیل میکند[۹].
درس یازدهم به نظریه "ماتریالیسم دیالکتیک" میپردازد که شناخت را به حرکت درونی ماده نسبت میدهد و منکر وجود قوهٔ ذاتی در درک حقایق است[۱۰]. درس دوازدهم ابزارهای شناخت را حس و عقل معرفی کرده و اعلام میدارد که ادراکات حسی بهتنهایی ارزش علمی و نظری ندارند[۱۱]. درس سیزدهم سه ابزار شناخت؛ یعنی تمثیل، استقراء و تجربه را بررسی میکند. تمثیل و استقراء ناقص، بهتنهایی یقین آفرین نیستند، اما تجربه و استقراء کامل میتوانند بنیان حکم کلی باشند[۱۲]. درس چهاردهم روش تجربی دانشمندان اسلامی (مانند جابر بن حیان و زکریای رازی) را شرح داده و اهمیت تجربه و آزمون در احادیث اسلامی را بیان میکند[۱۳]. درس پانزدهم نیز به ترکیب و تلفیق ابزارهای شناخت توسط گروههای مختلف میپردازد و خرد را یکی از ابزار شناخت معرفی میکند[۱۴].
درس شانزدهم به "دل و قلب" و "الهام و اشراق" با اشاره به وحی، بهعنوان ابزار شناخت، در کنار عقل و حس، میپردازد و روشهای تزکیه نفس را معرفی میکند[۱۵].
درس هفدهم "مراحل شناخت" را در سه گروه (شناخت حسی، شناخت علمی، شناخت فلسفی) از دیدگاه طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک و فلاسفه اسلامی بررسی میکند[۱۶].
در درس هجدهم، شناخت عقلی غیرتجربی و ویژگیهای شناخت حسی موردبحث و بررسی قرار گرفته[۱۷] و دروس نوزدهم و بیستم به رابطه شناخت حسی با عقلی و تبدیل شناخت حسی به عقلی و همچنین به شناخت آیتی و نشانهای میپردازد[۱۸].
پانویس
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص51، ،82،79
- ↑ همان، ص74، 158
- ↑ همان، ص33- 9
- ↑ همان، ص50-34
- ↑ همان، ص63-51
- ↑ همان، ص78-64
- ↑ همان، ص104- 79
- ↑ همان، ص111- 105
- ↑ همان، ص121- 112
- ↑ همان، ص130- 122
- ↑ همان، ص139- 131
- ↑ همان، ص156- 140
- ↑ همان، ص170- 157
- ↑ همان، ص183-171
- ↑ همان، ص191- 184
- ↑ همان، ص192- 200
- ↑ همان، ص210- 201
- ↑ همان، ص232- 211
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.