تفسیر بایبل: راهنمای دانشجویان

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    تفسیر بایبل: راهنمای دانشجویان
    تفسیر بایبل: راهنمای دانشجویان
    پدیدآورانهیز، جان هرآلسن (نویسنده)

    هالدی، کارل آر (نویسنده) پویازاده، اعظم (مترجم)

    شفیعی، سعید (مترجم)
    ناشرنی
    مکان نشرتهران
    سال نشر1400
    شابک2ـ370ـ06ـ622ـ978
    موضوعکتا‌ب‌ مقدس‌ -- تفسیر
    کد کنگره
    BS ۴۹۱/۳/هـ۹ت۷ ۱۴۰۰‏

    تفسیر بایبل: راهنمای دانشجویان تألیف جان اچ. هایس، کارل آر. هالدی، با ترجمه اعظم پویا(پویازاده)، سعید شفیعی؛ این کتاب برای آشنایی دانشجویان رشتۀ الهیات مسیحی در حوزۀ تفسیر و روش‌های تفسیری بابیل است، گرچه هر نوآموزی در تفسیر می‌تواند مخاطب آن در قلمرو این علمی باشد.

    ساختار

    کتاب در سیزده فصل نگارشته شده است.

    گزارش کتاب

    این کتاب برای آشنایی دانشجویان رشتۀ الهیات مسیحی در حوزۀ تفسیر و روش‌های تفسیری بابیل است، گرچه هر نوآموزی در تفسیر می‌تواند مخاطب آن در قلمرو این علمی باشد. تفسیر چه فعالیتی است؟ تفسیر متن دینی چه فعالیتی است؟ چه ابزارهایی برای مفسر در فهم و تفسیر متن دینی ضروری است؟ و چه روش‌هایی (نقدهایی) را باید برای دست یافتن به معنای متن به کار بست؟ پیداست که این کتاب فقط به کار مفسر تازه‌کار بابیل نمی‌آید، بلکه راهنمای مفسر هر کتاب دینی است، از جمله قرآن، هرچند نمونۀ پژوهش آن بابیل است. مشخصۀ مهم این کتاب، افزون بر ابزارهای قدیم، پرداختن آن به روش‌های جدید تفسیر متن دینی است. این روش‌ها را با واژۀ «نقد» که ویژگی دانش مدرن نیز هست، آورده و خود مفهوم «نقد» را هم کاویده است. دانش ناظر به «روش» دانشی درجۀ دوم است و فرزند علم جدید.

    مطالعۀ این کتاب، پژوهشگر حوزۀ تفسیر و روش‌های تفسیر قرآن را نسبت به آثار موجود در این زمینه حساس می‌کند که: آیا آنچه با عنوان روش‌های تفسیری در میان ما جاری است، به‌واقع «روش‌های» تفسیری است یا ما نیاز به یک بازنگری جدی در این قلمرو علمی داریم.

    در فصل نخست این کتاب به تعریف واژۀ تفسیر پرداخته شده و اینکه تفسیر هم فعالیتی است که باید در زندگی روزمره بدان توجه داشته باشیم، بدان اشتغال داریم و هم نامی است برای یک رشتۀ تخصصی. سپس از ارتباط بابیل با تفسیر و نیز تاریخی که تفسیر بابیل پشت‌سر گذاشته است، سخن گفته شده است و در پایان فصل آمده که تفسیر بابیل به طور کلی در دو مرحلۀ تحلیل یا تجزیۀ متون و سپس ترکیب رخ می‌دهد.

    در مجموع، نقد متن سه گام برمی‌دارد تا فرایند نقل و صورت‌های مختلف آن را بازیابی کند؛ در صورت امکان، عبارت‌پردازی اولیه را تشخیص دهد و بهترین صورت و عبارت‌پردازی متن را برای خواننده تعیین کند. فصل دوم دربارۀ نقد متن است و فصل سوم دربارۀ نقد تاریخی، یعنی شرایط زمانی و مکانی پیدایش متن و اهمیت فوق‌العادۀ آن هم در فهم تاریخ خود متن و هم تاریخی که متن گزارش می‌کند. فصل چهارم به چگونگی عملکرد واژه‌ها به مثابۀ حاملان معنا و چینش واژه‌ها در عبارات و جملات مربوط است، یعنی فهم مفردات و ترکیبات که به‌ویژه با توجه به فاصلۀ تاریخی و گفتمانی از دوران پیدایش متون بابیلی اهمیت خاصی دارد.

    نویسندگان در فصل پنجم به نقد ادبی می‌پردازند که آن را تألیف و سبک خطابی متن پیوند می‌دهند. نقد ادبی بابیل نتیجۀ آگاهی‌های پژوهشگران قرن هجدهم میلادی دربارۀ گوناگونی برخی اسناد بابیلی است. آنها دریافتند که برخی مجموعه‌ها از آثار کوچک‌تر قبلی شکل گرفته‌اند. در ادامۀ این فصل به ارتباط نقد ادبی با نقد خطابی پرداخته شده است؛ زیرا خطابه گرچه در اصل با سخنوری و گفتار شفاهی مرتبط است، اما برای متون مکتوب نیز کاربرد دارد. در فصل ششم از نقد صورت یعنی گونه‌های ادبی بحث شده و نیز ارتباط آنها با زمینۀ اجتماعی‌ای که گونه‌های ادبی خاص در آن ساخته می‌شوند و به کار می‌روند. تحلیل گونۀ ادبی جنبه‌ای از نقد است که صورت، محتوا و کارکرد یک واحد خاص را بررسی می‌کند تا بتواند تشخیص دهد آیا یک نمونه به یک گونۀ خاص تعلق دارد.

    فصل هفتم به نقد سنت اختصاص دارد؛ یعنی مراحلی از شکل‌گیری متن که در پشت آن قرار دارند و در شکل داستان‌ها، گفتارها، آوازها، اشعار، اعترافات، عقاید و... منتقل شده‌اند. نقد سنت هم با ماهیت این سنت‌ها مرتبط است و هم با این مطلب که چگونه این سنت‌ها در طول تاریخ یک اجتماع پیرایش و به کار گرفته شده‌اند.

    نویسندگان در فصل هشتم به نوعی از تفسیر پرداخته‌اند که تمرکز اصلی آن بر مراحل ویرایشی است و به فراهم آمدن صورت نهایی نوشته یا تصنیف می‌انجامد. این نوع از نقد، آگاهی‌ها و نظرگاه‌های نقد سنت و نقد صورت را پیش‌فرض می‌گیرد و مفسر در آن به تعیین تغییرات در صورت، محتوا و کارکرد اطلاعات و تأثیر این تغییرات بر معنای داستان یا روایت در صورت یا عرضۀ نهایی آن می‌پردازد.

    در فصل نهم بحثی متفاوت مطرح شده است: «در تفسیر ساختارگرایانه متن بیشتر به مثابۀ یک آینه در نظر گرفته می‌شود تا یک پنجره». بنابراین در تفسیر ساختارگرا، متن به خود متکی است، فارغ از خاستگاه‌ها یا گذشتۀ متن و دغدغه‌های مؤلف آن.

    فصل دهم دربارۀ نقد رسمی یا قانونی است؛ یعنی از نظرگاه جماعت‌های ایمانی که متون دینی را پیمان‌ها، اداب و تدابیر راهبردی خود تلقی می‌کنند. رهیافت رسمی هم‌زمان و متن خواننده‌محور است و خواننده یکی از اعضای جامعۀ ایمانی تلقی می‌شود که متن برای او رسمی است.

    مؤلفان در فصل یازدهم به دیدگاه‌های نو و اهداف جدید در تفسیر می‌پردازند و از دورنماهای فرهنگی، اقتصادی، قومی، نژادی و جنسیتی سخن می‌گویند. آنها در فصل دوازدهم از یکپارچه کردن روال‌های تفسیری بحث می‌کنند و نکاتی را در تحلیل و ترکیب تفاسیر گوناگون و نتایج آنها تذکر می‌دهند با تأکید بر این نکتۀ مهم که: «مفسر باید اجازه دهد متن خودش سخن بگوید».

    سرانجام فصل پایانی کتاب به بهره‌بردن از دستاوردهای تفسیر بابیلی اشاره دارد که چهار مورد بازسازی تاریخی و باستان‌شناختی، پیش‌بردن الهیات، موعظه و تعلیم، و بهره‌برداری شخصی را دربر می‌گیرد.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها