مجمل التواريخ و القصص (تصحیح نحوی)

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    مجمل التواريخ و القصص
    مجمل التواريخ و القصص (تصحیح نحوی)
    پدیدآورانمؤلف ناشناس (نویسنده) نحوی، اکبر (محقق)
    ناشربنیاد موقوفات دکتر افشار با همکاری نشر سخن
    مکان نشرتهران
    سال نشر1399
    شابک1ـ55ـ6441ـ622ـ978
    کد کنگره

    مجمل التواريخ و القصص تألیف مؤلف ناشناس، با تصحیح و تحقیق دکتر اکبر نحوی، «مجمل التواریخ والقصص» تاریخ عمومی جهان است از آفرینش جهان تا سال 520 با تأکید بیشتر بر تاریخ ایران که در 25 باب تنظیم شده و دو باب آن به جغرافیا اختصاص دارد.

    ساختار

    کتاب در 25 باب تدوین شده است.

    گزارش کتاب

    ایرانیان از جمله ملت‌هایی هستند که با وجود داشتن سنت تاریخ‌نگاری، فواصل ممتدی از تاریخ آنان را باید از منابعی که به زبان‌های غیرایرانی نوشته شده‌اند، به دست آورد. تاریخ گذشته‌های دور ایران را باید عمدتاً از منابع یونانی و رومی حاصل کرد و تاریخ قرن‌های نخستین اسلامی را از منابعی به زبان عربی. از میانۀ قرن چهارم با ترجمۀ «تاریخ طبری» به زبان فارسی، سنت تاریخ‌نگاری به این زبان نیز آغاز شد و در قرن‌های بعد به شکوفایی و آفرینش آثار بی‌همتایی چون «جامع التواریخ» انجامید. یکی از این آثار که دربردارندۀ اطلاعات بسیار ارزشمند و گاه یگانه دربارۀ تاریخ ایران است، کتاب «مجمل التواریخ والقصص» است که در نواحی غربی ایران تألیف شده است. «مجمل التواریخ والقصص» تاریخ عمومی جهان است از آفرینش جهان تا سال 520 با تأکید بیشتر بر تاریخ ایران که در 25 باب تنظیم شده و دو باب آن به جغرافیا اختصاص دارد.

    مؤلف این کتاب که به قول خودش «اهل خواندن و مشافهه» بوده، روزی در مجلسی که سخن از پادشاهان عجم و سیر ایشان می‌رفته، طرف پرسش یکی از بزرگان اسدآباد قرار می‌گیرد و آن پرسش، محرک او در نگارش این کتاب شده و کار تألیف آن را در سال 520 آغاز می‌کند. دانسته‌ها از مؤلف این کتاب اندک است و اطلاعی بس اندک از لابلای مطالب این کتاب به دست می‌آید؛ از جمله اینکه از اهالی اسدآباد بوده است. کتاب را در سال 520 در سال‌های خلافت المسترشد بالله و پادشاهی سنجر بن ملکشاه و محمود بن ملکشاه تألیف کرده است.

    آنچه در این کتاب در ابتدای امر جلب‌نظر می‌کند، کثرت منابعی است که نویسنده از آنها استفاده کرده و خوشبختانه از اغلب آنها به اسم و رسم نام برده است. اصولاً کتابشناسی منابع از مهم‌ترین مسائل در پژوهش‌های مورخان دوران اسلامی و نمودار دانشوری و درجۀ علمی آنان به شمار می‌رفت. مؤلف این کتاب نیز به این موضوع آگاه بوده و به این نکته اشاره کرده است.

    کثرت منابع ناچار موجب اختلاف در روایات می‌شود؛ از این‌رو نویسنده در آغاز کتاب فصلی را به «تواریخ و اختلاف که اندر آن رود» اختصاص داده تا پیش از ورود به متن کتاب، خواننده را از روایات ناسازگار که در ضمن تواریخ ملت‌ها می‌آورد، آگاه کند. وی این ناهماهنگی‌ها را ناشی از ترجمۀ اخبار ملتی از زبانی به زبان دیگر و سهو کاتبان و اشتباه در محاسبۀ تاریخ‌های قمری و شمسی دربارۀ سال‌های پادشاهی فرمانروایان دانسته است و در عین حال به‌سامان‌ترین و کامل‌ترین تواریخ ملت‌ها را از آن ایرانیان به‌ویژه تاریخ مربوط به فرمانروایان دودمان ساسانی می‌‌داند.

    نویسنده که قصد دارد تاریخ را از آفرینش جهان آغاز کند، نخست بحثی را دربارۀ عمر عالم مطرح و اقوالی را که متکی بر روایات دینی است، نقل می‌کند و سرانجام به استناد حدیثی از پیامبر، عمر عالم را هفت هزار سال ذکر می‌کند که در زمان ابن عباس شش‌هزار و دوییست سال آن گذشته بوده است.

    این کتاب در 25 باب تنظیم شده و برخی از باب‌ها به فراخور مطالب آن به چند فصل تقسیم شده است. نظم کتاب به روش تاریخ‌نگاری دودمانی است که سنتی قدیم و متأثر از تاریخ‌نگاری ایرانیان است که تاریخ را بر حسب دوران حاکمیت فرمانروایان تقسیم می‌کردند. تاریخ ایران باستان از باب دوم با حوادث عصر کیومرث آغاز شده و به فروپاشی حکومت ساسانیان در باب دهم ختم می‌شود. ترتیب فرمانروایان مانند دیگر تاریخ‌نامه‌های قدیم از قبیل اخبارالطوال و تاریخ طبری است؛ اما آنچه این کتاب را در این بخش از دیگر تواریخ ممتاز می‌سازد، انبوه روایاتی است نویسنده از منابع گوناگون گردآوری و به روشی مطلوب با روایات ملی ایران مانند آنچه در شاهنامه آمده، تلفیق کرده است.

    «مجمل التواریخ» با انشایی ساده و بی‌تکلف و به همان سادگی و ایجاز نثرهای متقدم فارسی نوشته شده است. با آنکه نویسنده در غرب ایران می‌زیسته و انتظار می رود که بیشتر از مردم خراسان تحت تأثیر ادب عربی قرار گرفته باشد، در استعمال لغات عربی زیاده‌روی نمی‌کند، از به‌کارگیری صناعات لفظی پرهیز دارد، مترادفات را بسیار اندک به کار می‌گیرد و طرز نویسندگی‌اش کتاب‌هایی چون «تاریخ بلعمی» را فراخاطر می‌آورد.

    از این کتاب چهار دستنویس شناخته شده که به ترتیب تقدم تاریخ کتابت آنها عبارتند از: دستنویس کتابخانۀ هایدلبرگ در 291 ورق بدون تاریخ کتابت، دستنویس کتابخانۀ دولتی برلین مورخ چهارم شوال سال 751 در 189 ورق، دستنویس کتابخانۀ ملی پاریس مورخ 813 در 348 ورق، و دستنویس کتابخانۀ چستربیتی مورخ 823 در 132 ورق.[۱]


    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها