تجلی حکمت خسروانی در فلسفۀ اشراق

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    تجلی حکمت خسروانی در فلسفۀ اشراق
    تجلی حکمت خسروانی در فلسفۀ اشراق
    پدیدآورانصادقی مزده، بهمن (نویسنده)
    ناشرشفیعی
    مکان نشرتهران
    سال نشر1399
    شابک8ـ89ـ7843ـ964ـ978
    کد کنگره

    تجلی حکمت خسروانی در فلسفۀ اشراق نگارش و تحقیق دکتر بهمن صادقی مزده، پرداختن به رویکردهای دو تفکر تعالیم زرتشت و فلسفۀ اشراق اهمیت دارد؛ چراکه از یک‌سو با اندیشه‌های ناب و نورانی در تعالیم زرتشتی روبرو می‌شویم و از سوی دیگر فلسفۀ اشراق است که حکمتی است بناشده بر دو اساس ذوق و استدلال که فهم آن از سویی مستلزم آشنایی با فلسفه و قوانین است و از سوی دیگر مستلزم دو مسئله در خصوص مضامین عرفانی است که عبارتند از آشنایی با تعالیم عرفانی و عرفا و داشتن ذوق تأله و معرفتی کسی که مشغول فراگیری تعالیم حکمت اشراق است.

    گزارش کتاب

    پرداختن به رویکردهای دو تفکر تعالیم زرتشت و فلسفۀ اشراق اهمیت دارد؛ چراکه از یک‌سو با اندیشه‌های ناب و نورانی در تعالیم زرتشتی روبرو می‌شویم و از سوی دیگر فلسفۀ اشراق است که حکمتی است بناشده بر دو اساس ذوق و استدلال که فهم آن از سویی مستلزم آشنایی با فلسفه و قوانین است و از سوی دیگر مستلزم دو مسئله در خصوص مضامین عرفانی است که عبارتند از آشنایی با تعالیم عرفانی و عرفا و داشتن ذوق تأله و معرفتی کسی که مشغول فراگیری تعالیم حکمت اشراق است.

    سهروردی خود را وارث حکمتی می‌داند که چهره‌های نام‌آور آن معارف و تعالیم عبارتند از: هرمس (ادریس پیامبر)، افلاطون و زرتشت؛ بنابراین در سویی حکمت هرمسی قرار دارد و در سوی دیگر تلاقی افلاطون و زرتشت تجلی می‌کند؛ با این توضیح که به اعتقاد وی همۀ این تعالیمی که از شرق و غرب عالم به دست او رسیده و خود را احیاکنندۀ آن می‌داند و آن را حکمت لدنی یا عتیقه می‌خواند، بر یک اصل استوار است و آن عبارت از وجود کسی که همۀ تعالیم از او افاضه شده است.

    او تاریخ انتقال حکمت جاوید را به وسیلۀ دو سلسله از حکما که آنها را به عنوان حافظان «کلمه» در شرق و غرب عالم یاد می‌کند بر سبیل ایجاز طرح می‌نماید، مبنی بر اینکه به موجب این طرح، اصل این دو سلسله که یکی یونانی و دیگری از جانب حکمای ایران ادامه یافته به پدر حکما، یعنی «هرمس» می‌رسد که او هم حکمت را از طریق وحی دریافت نموده است. این تعالیم در شرق و ایران توسط «هرمس» به ترتیب به کیومرث (که از او خانوادۀ ممالک و نژاد آریا به وجود آمد و او را گل‌شاه نامیدند؛ زیرا زرتشتیان باور داشتند در زمان او جز آب و خاک در جهان چیزی نبود) و پس از او به کسانی چون فریدون و کیخسرو و از ایشان به دست عرفایی چون بایزید و منصور حلاج که شیخ سهروردی ایشان را اصحاب التجرید می‌خواند، رسیده و از آنها به خود وی (سهروردی) انتقال یافت. در غرب نیز از طریق «هرمس» به دست کسانی چون فیثاغوریان، امپدکلس، افلاطون الهی، نوافلاطونیان و عرفای غرب جهان اسلام همچون ذوالنون مصری، ابوسهل تستری و باز از ایشان به وی رسیده است. به این ترتیب این دو خمیرۀ شرقی و غربی، با یکدیگر پیوند برقرار می‌کندد و به سلسلۀ حکمایی که دم از «سکینه» می‌زنند، منتقل می‌شود و از مطالعۀ «رسالۀ سیمرغ» وی نمایان می‌شود که او خود و اتباعش را در این دسته قرار داده است.

    بی‌شک یکی از بن‌مایه‌های فکری، معرفتی و اشراقی فلسفۀ شیخ شهاب‌الدین سهروردی ، آموزه‌های دین زرتشت است که ردپایی بس مشهود در تفکر و تعالیم او بر جای گذاشته، چنان‌که می‌توان گفت حتی او اساس فلسفۀ خود را بر مبنای بنیادی‌ترین آموزۀ دیانت زرتشتی یعنی «نور» استوار کرده است. از همین جا می‌توان به اهمیت موضوع و جایگاه فرموده‌های زرتشت پیامبر و پیروانش و میزان تأثیر آن در تفکر شیخ اشراق پی برد؛ از این‌رو نویسنده در این کتاب درصدد برآمده تا حدود مختلف این هم‌گرایی و توجه خاص به تعالیم زرتشتی و تأثیر آن در فلسفۀ اشراق را بررسی نموده و کارکردهایش را هرچه بیشتر روشن سازد؛ کارکردهایی که می‌تواند هم تعیین‌کنندۀ جایگاه دین زرتشت در این فلسفه باشد و هم فرازهای مختلف و حتی عرفانی آن را به ما نشان دهد و هم چگونگی آموزش و به‌کارگیری آنها را برایمان تبیین کند و هم از سوی دیگر ما را با تعالیم عرفانی فلسفۀ اشراق که می‌تواند بر اساس این تأثیرپذیری صورت گیرد، آشنا سازد.

    روش بررسی مباحث به این صورت است که دیدگاه‌های شیخ اشراق اصل قرار داده شده و تعالیم زرتشتی با آنها مقایسه شده است؛ چراکه اگر برعکس این قضیه اتفاق بیفتد، به علت اینکه مطالب دیانت زرتشتی بسیار بیشتر از محدودۀ تأثیرپذیری شیخ است، بحث به انحراف کشده می‌شود؛ بنابراین آموزه‌های شیخ اصل قرار داده شده و سپس در همان محدوده، آموزه‌های زرتشتی بیان شده است.

    نکتۀ اینکه شاید مباحث مربوط به دیانت زرتشتی جای نقد، بررسی، تحقیق و تدقیق داشته باشد؛ اما کوشش نویسنده در این کتاب این نکته نیست، بلکه وقتی سخن از تعالیم زرتشتی به میان می‌آورد؛ یعنی آنچه در «اوستا» مطرح شده و به طور کل خواه سروده‌های زرتشت پیامبر باشد یا اینکه سال‌ها بعد از او آورده شده و در کنار سروده‌هایش قرار گرفته باشد. و اینکه در این کتاب تنها به آموزه‌های زرتشتی توجه شده است، نه آنچه در ایران باستان قبل از زرتشت وجود داشته است.[۱]


    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها