ارکان عرفان (مجموعه چهار رساله مشهور)
ارکان عرفان (مجموعه چهار رساله مشهور) | |
---|---|
پدیدآوران | نجم رازی، عبدالله بن محمد 570-654ق (نويسنده)
خواجه حورا، عبدالله (نویسنده) انصاری، عبد الله بن محمد ( نویسنده) |
عنوانهای دیگر | رساله عقل و عشق ** عقل و عشق ** مباحثه شب و روز ** نور وحدت |
ناشر | نور فاطمه |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1361ش |
چاپ | 1 |
شابک | - |
موضوع | عرفان - مجموعهها - عشق (عرفان) |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /الف4 274/4 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ارکان عرفان ، مشتمل بر چهار رساله مشهور فارسی از سه عارف بزرگ نجمالدین رازی، خواجه حوراء مغربی و خواجه عبدالله انصاری است.
- عقل و عشق: رسالهای است نوشته شیخ نجمالدین رازی (متوفی 654ق) که در قالب نظم و نثر و فصلفصل نگارش شده است. در بخشی از رساله چنین میخوانیم: «پس نور عقل در جبلت هر شخص مرکوز آمد و نور عشق جز منظوران نظر عنایت را نبود، که «من لم يجعل الله له نورا فما له من نور»، این دولت به هر متمنی نرسد»[۱].
- نور وحدت: تألیف خواجه حوراء، معروف به مغربی، رسالهای است فارسی که مباحث و توصیههای عرفانی و سیر و سلوک روحانی را با خطاب «ای سید» مطرح کرده است؛ «ای سید، تو را وجود جز در حق نیست و همه چیزها در تو موجودند. چون خود را به حق بردی، در آن دریای بیکران خود را انداختی؛ یعنی به این صفت آنجا همه چیزها با تو در آن دریا گم شد»[۲].
«ای سید سخن وحدت را اگر بسیار گوییم، اندکی است و اگر اندک گوییم بسیار است. بدایت این معرفت در نهایت مندرج است و نهایت او در بدایت. تا چند گویم و تا چند نویسم؟! نه من میگویم و نه من مینویسم. حقیقت خودبهخود در گفتگو است»[۳].
- مباحث شب و روز: نوشته خواجه عبدالله انصاری، در ذکر عظمت و جایگاه شب در سیر و سلوک است. مجادله شب و روز از فرازهای خواندنی این رساله است که ابتدا روز از محاسن و برتری خود میگوید، سپس شب به توصیف جایگاه خود و اهمیت شبزندهداری در سیر و سلوک مینشیند؛ «اصل جمله سعادتها و رواج دراهم عبادتها، در شبخیزی و اشکریزی است»[۴].
- مکتوب عقل و عشق: رساله عرفانی دیگری است که در آن خواجه در عالم رؤیا به تماشای گفتگوی عقل و عشق نشسته و عشق، عقل را مؤدب راه و خود را مقرّب درگاه میداند. سپس عاشقی بیغلوغش را لازمه سلوک میداند؛ «ساعات بیعشق، عزوبت است و طاعات بیدل کروبت است. آن را که سرمست نیست، دل در دست نیست و هر حسنهای که دارد و تخم احسانی که کارد، خیالی بود از سراب و سکری بود بیشراب. لاجرم سالکی را عشقی باید بیغل و محبتی از ضمیر دل، واگرنه راه رود و به خانه نرسد»[۵].
پانویس
منابع مقاله
متن کتاب.