راه خورشیدی: اندیشهنامه و راهنامه استاد محمدرضا حکیمی
راه خورشیدی: اندیشهنامه و راهنامه استاد محمدرضا حکیمی تألیف محمد اسفندیاری؛ نویسنده در این کتاب ابتدا به زندگینامۀ استاد محمدرضا حکیمی پرداخته و سپس در بخش بعدی افکار و آراء او را تحلیل نموده است. بخش پایانی کتاب شامل کتابشناسی توصیفی محمدرضا حکیمی است.
راه خورشیدی | |
---|---|
پدیدآوران | اسفندیاری، محمد (نویسنده) |
ناشر | نگاه معاصر |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
چاپ | چهارم |
شابک | 7ـ026ـ290ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
گزارش کتاب
شناختن کسی که مانند هیچکس نیست، دشوار است و بالطبع و بالتبع نوشتن دربارۀ او. کسی که وجود مکرر دیگران نیست و نه به گذشتگان میماند و نه به همروزگاران، هم دیریاب است و هم نابختیار؛ زیرا با قالبها و کلیشهها و پیمانههای موجود نمیتوان او را شناساند و ضرابخانۀ فرهنگ و ادب برای او واژهای نزده است. وی به هر صنف که منسوب شود، با آن متفاوت است و به هر که تشبیه شود، از او ممتاز. آنچه این دشواری را دوچندان میکند، این است که او حدیث نفس نکرده و از خویش سخن نگفته و خود را ننمایانده و در سایهروشن میزید. اینها حسب حال محمدرضا حکیمی است و دشواری شناسایی او.
از زندگینامۀ محمدرضا حکیمی اطلاع فراوانی در دست نیست و او همواره به مشتاقان خواستار زندگینامهاش «لن ترانی» گفته است. وی در سال 1314 در مشهد زاده شد و به سال 1400 در تهران دار فانی را وداع گفت و در مشهد به خاک سپرده شد. حکیمی در سال 1320 به مکتب و سپس به مدرسه رفت. پس از فراگرفتن قرآن و «صدکلمه» و نیز مقداری از دیوان حافظ، درسهای دورۀ ابتدایی را در مدرسه فراگرفت. در سال 1326 وارد حوزۀ علمیۀ مشهد شد و بیست سال در آنجا به علماندوزی و خودسازی پرداخت. هشت سال به درسهای مقدمات و سطح و دوازده سال به درس خارج اشتغال داشت و در جنب آن پانزده سال به تحصیل فلسفه و کلام پرداخت. او سالها در لباس روحانیت بود؛ اما هرگز روحانیت را حرفۀ خود نکرد؛ زیرا پیش از آنکه لباس روحانیت به تن کند، لباس زهد و اعراض به تن کرده بود. سرانجام در سال 1345 با رضایت استادش شیخ مجتبی قزوینی، از حوزه و لباس روحانیت بیرون آمد؛ اما همواره نگاهش به حوزه و مخاطبش بوده و نسلهای جوان.
از میان استادان حکیمی، آنکه بیش از هم بر او تأثیر گذاشت و در معماری شخصیت علمیاش نقش داشت، شیخ مجتبی قزوینی بود. وی به گفتۀ حکیمی یکی از سه رکن مکتب تفکیک در قرن چهاردهم هجری بود و صاحب کشف و کرامات و مشرفشده به آستان حضرت ولی عصر (عج) و دارای اخلاق باطنی و اهل عبادات و ریاضات و مستغرق در خلسات. حکیمی دوازده سال از محضر او درس آموخت؛ اما بیش از چهل سال که به مکارم اخلاقی او رطباللسان است و تا آخر خود را مرید وی میدانست.
با درنگ در مجموعۀ آثار حکیمی و با استحضار از افکار نانوشتهاش، این موضوعات را میتوان دلمشغولیها و دغدغههای او دانست: تشیع و حقانیت آن و شناساندن چهرۀ مکتوم آن به همگان؛ نفی خمود و اعتزال اجتماعی؛ نفی جمود و ارتجاع و دعوت به زمانشناسی؛ برپایی عددالت، خاصه عدالت اقتصادی و دفاع از انسان محروم؛ پاسداری از مقام انسانیت و کرامت انسان؛ مکتب تفکیک (جداسازی سه راه معرفت: قرآن، فلسفه، عرفان)؛ ورود افکار بیمایۀ غربی در قلمرو اسلام؛ تشکیل نظام عامل بالعدل و تأسیس جامعۀ قائم بالقسط؛ مجهول ماندن ماهیت حکومت و حاکمیت اسلامی؛ وحدت مسلمانان و ضرورت تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی؛ شناخت بزرگان شیعه و به تعبیر او «مرزبانان حماسۀ جاوید»؛ روحانیت و لزوم تجدید حیات و دگرگونی در برنامهها و راهبردهای آن؛ مشکل جوانان و بیپناهی علمی و معنوی آن؛ بایدها و نبایدهای نویسندگی در قلمرو مسائل دینی. حکیمی در این چهارده موضوع بیش از دیگر موضوعات اندیشیده و نوشته و حسرت خورده و دغدغه داشته است. اما از این موضوعات بر دو موضوع بیشتر اصرار ورزیده است: نفی خمود و دعوت به قیام و برپایی عدالت و قسط. در واقع آهنگ و پیام جهتگیری آثار حکیمی عبارت است از: قیام و قسط.
نویسنده در این کتاب ابتدا به زندگینامۀ استاد محمدرضا حکیمی پرداخته و سپس در بخش بعدی افکار و آراء او را تحلیل نموده است. بخش پایانی کتاب شامل کتابشناسی توصیفی محمدرضا حکیمی است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات