واعظ استرآبادی، سلطان‌حسین

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    واعظ استر آبادی، سلطان حسین
    نام واعظ استر آبادی، سلطان حسین
    نام‌های دیگر
    نام پدر سلطان محمد
    متولد 994ق
    محل تولد اِسترآباد= گرگان امروزی
    شهادت 1082ق
    اساتید شیخ بهایى
    برخی آثار رساله سعدیه
    کد مؤلف AUTHORCODE07600AUTHORCODE

    سلطان حسین استرآبادى (994-1082ق)، فرزند سلطان محمد، عالم، فقیه، متکلم، مورخ، خطیب شیعى عصر صفوی، از شاگردان شیخ بهایى است که پس از پایان تحصیلاتش در اصفهان، به زادگاهش استرآباد بازگشت و در آنجا به تألیف کتاب و ارشاد مردمان پرداخت[۱]

    او که پدیدآورنده یکى از ترجمه و شرح‌هاى فارسى اعتقادات شیخ بهایى است، از جمله عالمان متعددى است که نشانه‌هایى از فکر و فرهنگ شیخ و خاندان او را هر یک به نحوى، در منش یا مکتوبات خود، جلوه داده‌اند.

    وى که به تعبیر خودش در رساله سعدیه «واعظ دارالمؤمنین استرآباد» بود، در عمل، یکى از شخصیت‌هاى برجسته دینى عصر صفوى به‌شمار مى‌آید و ظاهراً به سبب نفوذ کلام و تأثیرى که در توده‌هاى شیعى ناحیه استرآباد داشته است، برخى شیعه‌ستیزان او را به شهادت مى‌رسانند[۲]

    ولادت

    ولادت سلطان حسین را در بعضى منابع، در حدود 994ق گفته‌اند. خود او در مقدمه ترجمه‌اش از «رساله سعدیه» تصریح کرده است که در سال 1077ق در «عشرِ نود» قرار داشته است[۳]

    به تصریح مرحوم میرزا عبدالله اصفهانى، سلطان حسین استرآبادى در 1027ق، هنگامى که به تألیف «تحفة المؤمنین» پرداخته، سى‌ودو یا سى‌و سه‌سال داشته است.

    گویا تاریخ تقریبى 994ق از تفریق همین عدد مردد میان سى‌ودو و سى‌وسه از 1027ق برآمده است[۴]

    اِسترآباد (یا: اَسترآباد)، نام کهن شهرستان کنونى گرگان در سده‌هاى نخستین اسلامى است که مرکز ایالت استرآباد در دوره صفویان و قاجاریان و اندکى پس از آن نیز بوده و از روزگار صفویان- احتمالاً به سبب گرایش‌هاى شیعى شدید برخى از استرآبادیان- «دارالمؤمنین» خوانده شده است[۵]

    استرآباد در روزگار صفویان، بارها محل تاخت‌وتاز و کشاکش سیاسى و مذهبى با سنیان نواحى اطراف، بویژه ازبکان، واقع گردید. در یکى از همین تاخت‌وتازها که انوشه‌خان ازبک به استرآباد حمله آورد، سلطان حسین شهید شد. این انوشه، چهاردهمین تن از سلسله خانان ازبک خیوه بود که از 1074 تا حدود 1085ق، فرمانروایى کرده است[۶]

    شهادت سلطان حسین، آنگونه که از تصریح میرزا عبدالله اصفهانى برمى‌آید، به سبب اعتقاد و مرام وى بوده است؛ و اى‌بسا تبرّى صریح که در میان گویندگان مذهبى آن عصر رواج داشته، موجب حساسیت ازبکان و دستیازى ایشان به قتل وى بوده باشد[۷]

    سلطان حسین در شرح «اعتقادات» ابن بابویه، به آزادى و امنیت مذهبى شیعه در ایران صفوى اشارت کرده و مى‌نویسند: «... مثل ممالک محروسه که هیچ ترس و خوفى نیست به یمن دولت پادشاهان صفویه- على أرواحهم ألف تحیة-...»[۸]

    نگاهى به نگارش‌هاى بازمانده از وى، نشان مى‌دهد که خود از کسانى بوده که در آن فضا، از تبرّى صریح روى‌گردان نبوده و بیرون از پرده تقیه مى‌زیسته است[۹]

    شهادت

    سال شهادت وى، موافق تصریح بعض منابع، 1082ق بوده است؛ یعنى سى‌ودو سال پس از وفات شیخ بهایى. در بعض منابع نیز 1078ق آمده است[۱۰]

    این‌که در یکى از پژوهش‌هاى اخیر، سال فوت سلطان حسین استرآبادى در صفحه عنوان و روى جلد کتاب، 1094ق قیده شده است، ظاهراً نادرست و ناشى از این پندار بوده است که در ازناى حیات او را دقیقاً شصت سال و ولادت وى را دقیقاً 994ق شمرده‌اند[۱۱]

    فرزند سلطان حسین، سلطان ابوالحسن خطیب استرآبادى نیز از علماى عهد خود و از خطباى نامى استرآباد بوده است[۱۲]

    محمدصالح بن محمدتقى بن محمد اسمعیل استرآبادى در رساله شرح حال علما و ادباى استرآباد، پس از گزارش احوال سلطان حسین مى‌نویسند: «الخطیب الأدیب سلطان ابوالحسن الخطیب الأسترآبادى: ادیب کامل و خطیب فاضل بود. خلف مرحوم مبرور سلطان حسین واعظ مرقوم است. در عصر خود شهره آفاق و نادره زمان بود و از فیوض صحبت او در حکایات و قصص و تواریخ منتفع مى‌شدند و از علوم ادبیه و مقدمات کمال اطلاع داشت»[۱۳]

    آثار

    از چند اثرى که از سلطان حسین مى‌شناسیم، چنین برمى‌آید که وى- همسو با پیشه واعظى و اندرزگویى‌اش- بیشتر در کار نگارش کتاب‌ها و رساله‌هایى بوده است که به کار عموم بیاید و شمار فراوانى از مردمان باسواد- و نه لزوماً متخصصان علوم دینى- مخاطبان این آثار باشند[۱۴]

    دست‌نوشت دو کتاب «نصیحه المتشرعین»- به تازى- و «دستور الوزراء»- به فارسى- از همین سلطان حسین در مجلدى که به سال 1145ق نادرشاه افشار آن را وقف کرده است، در کتابخانه آستان قدس رضوى(ع) نگاهدارى مى‌شود. این «دستور الوزراء» را که نگارشى کم حجم است و در واقع نصیحت‌نامه‌اى است به مقربان پادشاهان- از جمله وزراء-، آقاى اسماعیل واعظ جوادى به سال 1345ش در تهران در سلسله منشورات بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسانیده است[۱۵]

    ترجمه «رساله سعدیه»ى علامه حلى را نیز که از همین سلطان حسین است، آقاى اوجبى، به سال 1382ش در تهران در سلسله انتشارات همایش بین‌اللملى قرطبه و اصفهان به چاپ سپرده‌اند[۱۶]

    دو کتاب فارسى «تحفة المؤمنین» (در اصول دین و عبادات و مواعظ) و «ذخائر الواعظین» (در اخلاق و مواعظ و معارف)، هر دو از استرآبادى، نزد مرحوم حاج ملا على خیابانى تبریزى، صاحب «وقائع الأیام»، موجود بوده است[۱۷]سلطان حسین «ضوابط الرضاع» میرداماد را نیز در ساله‌هاى 1077 و 1078ق به فارسى ترجمه کرده که دست‌نوشت آن در کتابخانه دانشگاه تهران هست[۱۸]

    وى در آثار خویش، از شرحى که بر رساله «اعتقادات» ابن بابویه نوشته و نیز شرحى که بر باب حادى‌عشر نوشته، یاد کرده است[۱۹]

    این سلطان حسین استرآبادى، معاصرى دارد سلطان حسین نام، که گویا اهل روستاى ندوشن یزد بوده است؛ چه، وى را سلطان حسین ندوشنى یزدى گویند. میرزا عبدالله اصفهانى، این مرد ندوشنى یزدى را «فاضل عالم متکلم جلیل‌القدر» خوانده است. از سلطان حسین ندوشنى هم شرحى بر باب حادى عشر بر جاى مانده است که به‌طبع نباید با نوشته همنام استرآبادى‌اش خلط گردد[۲۰]

    دو شرح حال اصلى و مایه‌ور که از سلطان حسین استرآبادى بازمانده، یکى از عصر صفوى است و دیگرى از روزگار قاجار. یکى از این دو متن، متعلق به میرزا عبدالله اصفهانى در «ریاض العلماء» و دیگرى از آن محمد صالح بن محمدتقى بن محمد اسمعیل استرآبادى در رساله خواندنى «شرح حال علما و ادباى استرآباد» که آن را در سال 1294 تألیف کرده است[۲۱]

    پانویس

    1. جهانبخش، جويا، ص237
    2. همان، ص238
    3. همان، ص239
    4. همان
    5. همان، ص238- 239
    6. همان، ص240
    7. همان
    8. همان
    9. همان
    10. همان، ص241
    11. همان
    12. همان
    13. همان
    14. همان، ص242
    15. همان
    16. همان، ص242- 243
    17. همان، ص243
    18. همان
    19. همان
    20. همان، 243- 244
    21. همان، ص244

    منابع مقاله

    جهانبخش، جویا، «اعتقادات شیخ بهایى: متن عربى رسالة الاعتقادات شیخ بهاءالدین محمد عاملى (953-1030ق) به همراه سه ترجمه و شرح فارسى آن»، تهران، اساطیر، 1387، مقدمه کتاب، از ص237- 244.

    وابسته‌ها