معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة
    نام کتاب معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان عبدالمنعم، محمود عبدالرحمن (نويسنده)
    زبان عربی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏147‎‏/‎‏2‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ ‎‏م‎‏63
    موضوع زبان عربی - واژه نامه‎ها

    فقه - اصطلاحها و تعبیرها

    فقه - واژه ‌نامه‌ها

    ناشر دار الفضيلة
    مکان نشر قاهره - مصر
    سال نشر
    کد اتوماسیون 496


    معرفى اجمالى

    كتاب«معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية»، نوشته جناب استاد محمود عبد الرحمان است كه در سه جلد و به زبان عربى، در بيان اصطلاحات و الفاظى است كه به قول مصنف در ديگر كتب معجم الفاظ آن‌گونه كه بايد كار نشده و ايشان با تفصيل و تدقيق بيشترى به آن الفاظ پرداخته و معانى لغوى و اصطلاحى را در موارد لزوم، با توجه به آرا و نظريات مختلف فقهاى عامّه بيان نموده است.

    ساختار كتاب

    جلد اول كتاب، از حرف الف شروع مى‌شود تا حرف حاء.

    در جلد دوم از حرف خاء تا عين.

    در جلد سوم حرف غين تا ياء و الفاظ نيز از آبد تا يوم مى‌باشند.

    گزارش محتوا

    مؤلف، در مورد الفاظ گاهى، هم به معنى لغوى و هم به معنى اصطلاحى، آن هم در اصطلاح طوايف و فرقه‌هاى گوناگون فقهى اشاره كرده است كه در بيان نمونه‌هايى از آنها مطلب واضح‌تر خواهد شد.

    در دومين كلمه كه بعد از آبد بيان شده؛ يعنى آبق، نخست معناى لغوى بيان گرديده كه عبارت است از اسم فاعل از إباق و فعلش نيز أبق، يأبق و يأبق إبقا و أباقا است.

    بعد مى‌گويد: إباق مختص انسان است؛ چه عبد باشد و چه حر. در كتاب«العين» به اين صورت مقيد شده كه هر كس از سيد خود فرار كند آبق مى‌گردد. أزهرى نيز گفته فرار عبد از مولايش را ابق گويند.

    وى سپس به اصطلاح آن در ميان فقها پرداخته كه ابتدا از حنفيه شروع كرده است كه مى‌گويند به مملوكى كه از مالكش فرار كند، اطلاق مى‌شود. مالكيه به هر كس كه مخفيانه برود و بدون سبب، آبق مى‌گويند؛ اعمّ از فراركننده، گمشده يا ترسيده.

    از ابن عرفه هم نقل كرده‌اند كه مى‌گويد: به هر حيوان ناطقى كه بدون حرز پيدا شود، آبق گفته مى‌شود. شافعيه به رفتن عبد بدون ترس مى‌گويند و حنابله به هر نوع هاربى و ظاهريه به كسى كه از جماعتى فرار كرده و كسى كه از سرزمين دين خدا به سرزمين دشمنان خدا رفته باشد، آبق مى‌گويند.

    آبي اللحم، الآجر، الآجن، الآحاد، الآخران و الآداب الفاظ بعدى هستند.

    در مورد آداب نيز توضيحاتى مفصل ارائه شده است؛ ابتدا مى‌گويد: آداب جمع ادب است و ادب عبارت است از رياضت نفس و محاسن اخلاق كه به هر رياضت محموده‌اى كه انسان به كمك آن به فضيلتى از فضايل دست يابد گفته مى‌شود.

    ايشان در ادامه به توضيح آداب بحث و مناظره، آداب خلا و آداب قاضى به عنوان مثال‌هايى براى آداب پرداخته است.

    از ديگر الفاظ مهمى كه در حرف الف آمده، اباحه است كه در لغت به معناى احلال است.

    از عبد اللّه شنقيطى، فتوحى، فهرى، زركشى و محمد امين شنقيطى در اصطلاح شرعيش كلماتى نقل شده است.

    آيه 187 سوره بقره را هم كه مى‌فرمايد: «أحل لكم ليلة الصيام الرّفث إلى نسائكم»، به عنوان شاهد آورده كه به معنى اباحه شرعى جماع در شب‌هاى ماه مبارك رمضان است.

    مؤلف از اباحه عقليه نيز مثال آورده كه در اصطلاح برائت اصليّه گفته مى‌شود.

    اجازه، از ديگر الفاظ اين بخش است كه مطالب مفصلى در موردش گفته شده و با شواهدى از قرآن معنا شده و به مفهوم آن در اصطلاح فقهايى مانند احمد بكرى از حنفيّه، شنقيطى از فقهاى مالكيّه، زكرياى انصارى از فقهاى شافعيّه و بهوتى و بعلى از فقهاى حنابله اشاره كرده است.

    وى در ذيل همين بحث به مفاهيم اجارتان، إجارة الذمّة، إجارة الطويلة، إجارة اللازمة و إجارة المضافة نيز پرداخته است.

    در بخش الف الفاظ مهم و مبتلا به زيادى وجود دارد كه اجتهاد، اجماع، اسلام، احتلام، احتياز، احرام، احصا، اختيار، استسقاء، استطاعة، استنجاء، استيلاد، اسلام، اضطرار، ام ولد، اموال، انقلاب و ايمان از آن جمله مى‌باشند.

    حرف بعدى باء است كه اولين كلمه‌اش بئر است. از كلمات مهمش يكى بدعت است كه به دو صورت بدعت حقيقى و بدعت اضافى مى‌باشد.

    بدع در لغت به معناى چيزى است كه براى اولين بار پيدا مى‌شود مانند آنچه در آيه 9 سوره احقاف آمده كه مى‌گويد: «قل ما كنت بدعا من الرّسل» يا آنچه كه در آيه 27 سوره حديد آمده كه مى‌گويد: «و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم إلاّ ابتغاء رضوان اللّه».

    در اصطلاح نيز به كار مخالف سنّت گفته مى‌شود. تعريفى از امام شاطبى نقل كرده كه گفته: طريقة فى الدين مخترعة تضاهى الشرعية يقصد بالسلوك عليها المبالغة فى التعبد للّه سبحانه و تعالى.

    مؤلف از كتاب دستور نقل كرده كه پنج قسم براى بدعت تصوير كرده كه عبارتند از:

    1- واجب.
    

    2- حرام.

    3- مستحب.

    4- مكروه.

    5- مباح.

    اگر موافق قواعد ايجاب باشد، واجب و اگر موافق قواعد تحريم باشد، حرام و در صورت توافق با قواعد مكروه، مكروه و در صورت توافق با قواعد مستحب، مستحب و در صورت موافقت با قواعد اباحه، مباح خواهد بود.

    مباح مانند توسعه در خوراكى‌هاى لذيذ و... مستحب مانند احداث مدارس و... بعد در مورد بدعت حقيقى مى‌گويد: بدعتى است كه دليلى از ادله شرعيه بر آن دلالت نكند.

    برائت، بغاة، بكرة و بنى هاشم از ديگر الفاظ مهم حرف باء مى‌باشند. مفصل‌ترين لفظ اين قسمت نيز بيع است كه در لغت به معنى مبادله بوده و مصدر باع مى‌باشد.

    اصطلاحا نيز اقوال مذاهب اربعه را در مورد بيع بازگو كرده، بعد به اقسام بيع پرداخته كه سى و شش نوع براى آن بيان كرده است.

    بيع استجرار، بيع استصناع، بيع استغلال، بيع باطل، بيع تلجئه، ثنيا، بيع جبرى، بيع جزاف، بيع حصات، بيع رقم، بيع سلم، بيع صوف، بيع فاسد و بيع فضولى از آن جمله مى‌باشند.

    حرف تاء هم با كلمه تأسيس شروع مى‌شود كه به معنى چيزى است كه قبلا نبوده و تازه به وجود آمده است.

    تأويل از ديگر كلماتى است كه در حرف تاء ذكر شده و معنى اصطلاحيش برگرداندن لفظ از ظاهرش به معنى احتمالى است كه آن احتمال موافق كتاب و سنت باشد؛ مانند آنچه در مفهوم آيه 95 سوره انعام و 31 يونس كه مى‌فرمايد: «يخرج الحي من الميت»، بيان گرديده است كه گفته‌اند: به معنى خروج پرنده از تخم يا خروج مؤمن از كافر و خروج عالم از جاهل مى‌باشد.

    تبديل، تبذير، تبعيض، تبشير، تجارت، تحريم، تحصن، تحليل، تجويز، توكل و تيمم از ديگر الفاظ مهم اين حرف مى‌باشند.

    در مورد تيمم مى‌گويد: در لغت به معنى قصد مى‌باشد و در اصطلاح از آياتى مانند 43 سوره نساء كه مى‌فرمايد: «فتيمموا صعيدا طيبا»، به دست مى‌آيد.

    حرف ثاء نيز داراى كلمات مهمى همچون ثدى، ثمرة، ثمن، ثوب و ثور مى‌باشد.

    در حرف جيم جائر، جاريه، جامع، جبر، جعاله، جلاله، جلد، جنابت، جنائز، جنون و جهاد از كلماتى هستند كه در فقه كاربردهاى ويژه‌اى دارند؛ براى مثال در ذيل كلمه جهاد بعد از بيان مفهوم لغوى آن، به بيان مفهوم شرعيش كه بذل الجهد فى قتل الكفار است و به معنى مجاهدة النفس بتعليم امور الدين هم آمده، پرداخته و سپس تحت عنوان فائده مى‌گويد: اتفاق علما بر اين است كه جهاد بعد از هجرت شروع شده و دو قول مشهور در آن مى‌باشد كه آيا واجب كفايى است يا واجب عينى.

    در حرف حاء هم كه آخرين حرف مطرح شده در جلد يك كتاب است، كلمات مهمى همچون حائل، حجاب، حجة، حج، حدث، حديث، حرام، حرج، حرم، حريت، حريم، حسد، حق، حكم، حكومت، حل، حنوط، حواله، حى، حيض و حيوان ذكر گرديده‌اند.

    در مورد حنوط گفته به معنى بوى خوشى است كه به ميت زده مى‌شود. از ابن اثير نقل كرده كه به مخلوطى از بوى خوش كه به كفن و بدن ميت مى‌زنند، گفته مى‌شود.

    در حرف خاء كه در اول جلد دوم آمده نيز كلمات مهمى وجود دارد كه ختان يكى از آنهاست كه منظور از آن موضع ختنه در مردان مى‌باشد و به قطع پوست اطراف حشفه گفته مى‌شود.

    در مورد زن نيز قطع پوست فوقانى مشرف به فرج مى‌باشد.

    در حديث آمده كه«إذا التقى الختانان فقد وجب الغسل».

    خراج، خسوف، خلاء، خلع، خلوة، خمر، خيار و خيط الابيض، ديگر كلمات مهم و مورد استفاده فراوان در فقه مى‌باشند.

    حرف دال نيز كلمات مهمى دارد كه يك نمونه از آن دين مى‌باشد. دين به هر مالى كه در ذمه ثابت شود، گفته مى‌شود و دين صحيح نيز جز با اداء و ابراء ذمه ساقط نمى‌گردد. دين محاصه و دين محتكر هم از اقسام دين مى‌باشند.

    در حرف ذال كلماتى همچون ذات البين، ذات الجنب، ذاتى، ذخر، ذراع، ذكر و ذرع بيان شده‌اند كه همگى داراى كاربردهاى فقهى مى‌باشند.

    در ذيل حرف راء كلماتى چون رأس، رائحه، راحله، رباع، ربح، رجم، رجوع و رزق آمده‌اند كه براى مثال در كلمه رجم گفته شده به لحاظ لغوى به معنى پرتاب سنگ مى‌باشد كه معانى ديگرى همچون قتل، قذف، لعن، طرد، شتم و هجران نيز دارد. در اصطلاح نيز به رمى زانى گفته مى‌شود كه تا حد مرگش مى‌باشد.

    اولين كلمه حرف زاء، زاد مى‌باشد كه به معنى خوراكى‌هاى لازم براى رفتن و برگشتن از سفر است. مؤلف در اين‌جا به كاربردش در مباحث حج اشاره‌اى نكرده است.

    زانى، زفاف، زكات، زوج و زهد از ديگر كلمات اين قسمتند.

    در حرف سين هم كلمات مهم زيادى هست كه سبب يك نمونه از آنها مى‌باشد. در لغت به معنى هر چيزى است كه براى رسيدن به غير آن، بدان چنگ زده شود؛ به معنى ريسمان نيز آمده است. در آيات قرآنى نيز استفاد شده مانند آيه 84 و 85 سوره كهف كه مى‌فرمايد: «و آتيناه من كل شيء سببا فأتبع سببا».

    در اصطلاح نيز به يكى از اقسام حكم وضعى گفته مى‌شود. تعاريفى هم از حنفيه، شافعيه و ديگران در اين رابطه بيان شده است.

    از كلمات حرف شين هم مى‌توان به شائع، شأن، شارع، شاهد، شتم، شرع، شركت، شرط، شطرنج، شهادت و شيخ اشاره كرد.

    در مورد شيخ گفته: به هر كسى كه سنش از پنجاه بگذرد اطلاق مى‌شود. از امام ابو عبد الله محمد بن مالك نيز در يك بيت شعر نقل شده كه بر كسى كه سنش از چهل گذشته، شيخ اطلاق كرده است.

    در حرف صاد نيز اصطلاحات فقهى قابل توجهى وجود دارد، مانند صحابه كه معانى لغوى گوناگونى دارد اما در عرف به كسى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) را ديده باشد، اگر چه روايتى را هم نقل نكرده و اين ملاقات مدت‌دار و مكرر بوده، گفته مى‌شود.

    صرورة از ديگر كلمات اين بخش است كه به كسى كه حج نرفته باشد، مى‌گويند.

    البته مفاهيم ديگرى هم نقل شده، مانند كسى كه ازدواج نكرده است.

    ضرورت هم از جمله كلمات مهم حرف ضاد است كه به شدت و مشقت و حاجت گفته مى‌شود.

    طهارت شايد كاربردى‌ترين كلمه فقهى در حرف طاء باشد كه به معنى نظافت ظاهرى و باطنى است.

    در چندين آيه از قرآن هم اشاره شده مانند آيه 48 سوره فرقان كه مى‌فرمايد: «و أنزلنا من السماء ماء طهورا» و آيه 42 سوره نساء كه مى‌فرمايد: «فتيمموا صعيدا طيبا».

    ظل، ظهر، ظهار و ظاهر هم از كلماتى هستند كه در ذيل حرف ظاء بيان شده‌اند. حرف عين آخرين حرف از حروف جلد دوم كتاب است كه عتق از كلمات مهم آن بوده و در مقابل رق است، به معنى حريت و آزادى. در اصطلاح نيز به ساقط كردن مولا حق خود را از بنده‌اش اطلاق مى‌گردد.

    از ديگر كلمات قابل توجه در اين بخش، عاشوراء است كه با استناد به روايتى از پيامبر(صلى الله عليه و آله) به مستحب بودن روزه در اين روز اشاره كرده و خود اذعان مى‌كند كه اين روز، روزى است كه عرب جاهلى قبل از اسلام در آن، روزه مى‌گرفتند.

    وى هيچ‌گونه اشاره‌اى به شهادت فرزند پيغمبر(صلى الله عليه و آله)؛ يعنى امام حسين(عليه السلام)، در اين روز نكرده است.

    حرف غين اولين حرف جلد سوم كتاب است كه اولين كلمه‌اش غائط مى‌باشد.

    كلماتى مانند غسل و غفلت و غبن از كلمات مهم اين حرف است.

    در حرف قاف لفظ قبله ذكر شده كه در لغت به معنى جهت و جهت مقابل، است و در اصطلاح به جهتى كه در نماز به آن رو مى‌كنيم، گفته مى‌شود.

    در قرآن نيز چندين اشاره به كلمه قبله به همين معنى اصطلاحى وجود دارد.

    حرف كاف هم كلماتى همچون كبائر، كتاب، كراهت، كذب، كسوف، كعبه، كنز، كنايه و كوكب دارد.

    حرف لام با لئام شروع مى‌شود كه به معنى پستى مى‌باشد و به فرد بخيل بيشتر اطلاق مى‌گردد.

    ماء از كلمات كاربردى فقه است كه در حرف ميم به انواع مختلف آن اشاره شده است.

    از حرف نون هم به نافله اشاره مى‌كنيم كه به معنى زياده بوده و اصطلاحا مرادف مستحب مى‌باشد.

    هاء، واو و ياء نيز هر كدام كلمات مهم و مبتلابه زيادى دارند كه در آخر كتاب مورد توجه قرار گرفته‌اند.


    پیوندها

    مطالعه کتاب معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور