مباحث في علوم القرآن (حماده)
مباحث في علوم القرآن نوشته حسین صالح حماده (معاصر)، کتابی است دو جلدی و به زبان عربی، با موضوع علوم قرآنی. نویسنده در این اثر، مباحث متعدد مربوط به علوم قرآنی مانند وحی، اعجاز، صیانت قرآن از تحریف به زیاده و نقصان، نسخ، بداء، مباحث و قواعد تجوید، جمعآوری قرآن و... را مطرح کرده است.
مباحث في علوم القرآن | |
---|---|
پدیدآوران | حماده، حسين صالح (نویسنده) |
ناشر | دار المحجة البيضاء |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
چاپ | 1 |
موضوع | قرآن - علوم قرآنی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | BP 69/5 /ح8م2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب، دارای دو جلد است. جلد اول شامل مقدمه و محتوای مطالب در چند بخش و جلد دوم هم در ادامه مباحث جلد اول است.
در یک نگاه کلی، شیوه نویسنده در این کتاب بر این است که به آیات متعددی برای بیان مطالب، استناد میکند و گاهی این آیات را با روایات قرین میکند. او از بحث قرآن از عقاید و اخلاق و تقسیم اخلاق به فردی و خانوادگی و اجتماعی و... صحبت میکند و برای هرکدام مثالهایی ارائه میدهد مثلاً برای قواعد تأدب، به اجازه گرفتن قبل از ورود بهجایی، آهسته و شمرده سخن گفتن، پیشی گرفتن در سلام، پاسخ سلام به نحو بهتر، نیکو سخن گفتن، خوشلباسی و... مثال میزند.[۱]
گزارش محتوا
نویسنده در مقدمه از جامعیت و اعجاز قرآن سخن میگوید. او مسلمانان را بر آموختن این علوم تشویق میکند. وی از نقطهگذاری و حرکتگذاری قرآن به دست خلیل بن احمد و نحو قرآن به دست امیرالمؤمنین(ع) و ابوالاسود دؤلی هم ذکری به میان میآورد. حسین صالح حماده، غایت تفسیر را توضیح موارد چندپهلو و مبهم (ملتبس) میداند. او به معرفی انواع تفسیر توجیهی و علمی، سیاسی و کلامی، صوفی و ادبی، قصصی و عددی غیبی، إذاعی میسر و اعرابی میپردازد.[۲] نویسنده، مشهورترین مفسران را پیامبر اکرم(ص)، ائمه(ع)، طبرسی در مجمعالبیان، زمخشری در کشاف، علامه طباطبایی در المیزان، آیتالله خویی در البیان و سید قطب در في ظلال القرآن، میداند.[۳]
او پس از بیان اهمیت و جایگاه تفسیر، برخی از مباحث علوم قرآن را برمیشمارد؛ از جمله، بیان منزلت و اسمای قرآن و ماهیت الفاظ آن و فنون قرآنی درباره عقیده و اخلاق و هستی و معاد، مسئله شفاعت، ترغیب در تلاوت قرآن و حسن تدبر در آن، مسئله جمعآوری قرآن و مصاحف صحابه و...، ترتیب سورهها و آیات آن، مسائل مربوط به وحی و عصمت انبیاء و...، نزول دفعی و تدریجی قرآن، سورههای مکی و مدنی، اعجاز قرآن، عدم تحریف به زیاده یا نقصان، میزان دسترسی عقل به فهم قرآن، مباحث مربوط به تجوید و قراءت و.... حسین حماده، مباحث مقدمه را با مقایسه قرآن بهعنوان معجزه عقلی با معجزه سایر انبیاء مانند طوفان نوح و عصای موسی و طب و مائده عیسی مقایسه میکند. او برای روشنتر کردن این امر به آیاتی از قرآن کریم، مثال میزند.[۴]
مباحثی که در جلد اول کتاب، مطرح میشود درباره ارتباط علم و قرآن، ترغیب در قراءت قرآن و تدبر در آن، علوم قرآن، پدیده وحی، حروف گذاری و شکل قرآن، ضبط کلمات قرآن کریم، وحی در اروپای قرون وسطی، عقل در قرآن و براهین وجود خداست. نویسنده در بحث قرآن و علم به تعریف لغوی و اصطلاحی هرکدام از قرآن و علم میپردازد؛ تعریف مورد قبول او از علم به معنی اصطلاحی آن، نفس موضوعات و مسائل است؛ یعنی هر علمی به نفس موضوعات و مسائل مطرح شده در آن، تعریف میشود. در مورد قرآن هم با اعتراف به اینکه نمیتوان تعریف جامعی از آن ارائه داد، مینویسد: ممکن است قرآن را در اصطلاح اینگونه تعریف کنیم: وحی نازل بر پیامبر(ص) در لفظ و معنی و اسلوب که در مصاحف نوشته شده و به تواتر نقل شده است. وی اسامی ذیل را از داخل قرآن برای آن ذکر میکند: قرآن، فرقان، کلام، نور، هدی، رحمت، شفا، موعظه، ذکر و...[۵]
نویسنده، در امثال و قصص قرآنی، سه شیوه تأویلی، تخییلی و رویکرد صریح را معرفی میکند. او شیوه تأویلی را تأسیس باطنیان میداند. آنها، زنده کردن مردگان به دست عیسی را به زنده گرداندن روح، نمل در قصه سلیمان را به قوم ضعیف و مائده نازله از آسمان را به غذای روح تأویل کردهاند.[۶] اشتراک شیوه تخییلی و تأویلی در این است که الفاظ را در معانی واقعیشان استفاده نمیکنند و تفاوت آنها در این است که شیوه تخییلی، این موارد را غیرواقعی میداند اما تأویلیان آنها را به تأویل میبرند. درواقع در شیوه تخییلی اصل قصه و حکمت موجود در آن مهم است نه اینکه مثلاً در آن، پرنده حرف زده باشد یا نه.[۷] او در مباحث خط قرآنی به معرفی انواع خط پرداخته و خط عروضی و رسم املائی و رسم مصحف را توضیح میدهد و از نقطهگذاری قرآن به دست ابوالاسود و اعرابگذاریاش توسط خلیل بن احمد سخن میگوید.[۸]
در بحث براهین بر وجود خدا، اول از امکان اقامه برهان بر وجود الله تعالی صحبت میشود و سپس سخنان حشویه و صوفیه و فلاسفه مؤمن و مادی دراینارتباط بررسی میگردد. حشویه کسانی هستند که معتقدند پای استدلالیان چوبین است؛ یعنی وجود خدا به سمع (اخبار انبیاء و...) حاصل میشود نه با عقل.[۹] صوفیان هم طریق شناخت را تابش نور معرفت بر روح از طریق کشف باطنی یا قلبی و حدسی میدانند و به معرفت حسی ارزش نمینهند.[۱۰] نظر برخی فیلسوفان قرن هفده و هجده مانند کانت و پاسکال و دولباک و... به نظریه صوفیان شباهت دارد.[۱۱]
جلد دوم کتاب به مباحثی درباره عصمت، نزول قرآن، سورههای مکی و مدنی، گردآوری قرآن و تدوین آن، مصاحف صحابه، سلامت قرآن از تحریف، قرائات، تجوید و برخی قواعد آن، نسخ و... میپردازد.
نویسنده، در بحث نزول قرآن از نزول طی بیستوسه سال و نزول دفعی سخن میگوید و مینویسد: در مذهب ما قرآن دو تنزیل دارد؛ نزول اجمالی و نزول تفصیلی. در نزول اجمالی، معارف قرآن بهصورت دفعی بر قلب پیامبر(ص) نازل شده و در نزول تفصیلی، نزول این معارف طی بیستوسه سال و بهتدریج صورت گرفته است.[۱۲]
او در بخش سورههای مکی و مدنی، پنج فایده را برای شناخت و تشخیص مکی از مدنی مطرح و معرفی میکند؛ شناخت ناسخ و منسوخ، یاریرساندن در ایضاح و فهم بهتر معنی قرآن، شناخت تاریخ وقایع مربوط به آیات و... از جمله این فواید هستند.[۱۳]
ایشان درباره سورههای مکی و مدنی میگوید: در تعریف مکی و مدنی اختلاف شده است. برخی مکی را سورههای نازل قبل از هجرت میدانند و مدنی را سورههای نازل بعد از هجرت، برخی میگویند مکی آن است که در مکه بر پیامبر(ص) نازل شده باشد خواه قبل از هجرت باشد یا بعدازآن، برخی دیگر هم معتقدند، مکی، سورههایی هستند که اهل مکه را مخاطب قرار دادهاند و مدنی سورههایی هستند که اهل مدینه را. با این حساب علت اختلاف در این سه نوع نگرش، مبنا قرار دادن هریک از خطاب یا زمان یا مکان در احتساب سورههای مکی یا مدنی است.[۱۴]
اجمال ادلهای که نویسنده در عدم تحریف قرآن موجود ارائه میدهد از قرار ذیل است؛ از میان آیات، «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ،وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُون» (حجر: 9) و «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّٰا جٰاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتٰابٌ عَزِيزٌ*لاٰ يَأْتِيهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد» (فصلت: 41-42)؛ و از میان روایات، آن دسته که دلالت بر بیان ثواب قرائت سورههای قرآن دارد که کاشف از عدم تحریف آن است و دسته دیگری که دلالت بر وجوب عرضه اخبار بر کتاب دارد که دلالت بر اعتماد بر این قرآن و آن هم دلالت بر عدم تحریف آن دارد. از میان دیگر ادله، سیره مستمره مسلمانان از زمان پیامبر(ص) که تاکنون که همواره بر حفظ و کتابت و... آن اهتمام داشتهاند و اجماع بر عدم زیادت قرآن را میتوان برشمرد. درهرحال عمده ادله غیر روایی و قرآنی، سیره عملیه قطعیه از زمان پیامبر(ص) تا کنون و استدلال ائمه(ع) بر قرآن موجود در تمامی مواعظ و ارشادات و استدلالهایشان و... است.[۱۵]
حسین صالح حماده، مختصری از روایاتی را شیخ حر عاملی در وسائلالشيعة آورده است را ذیل عنوان ابواب قرائت قرآن، ذکر میکند. این روایات شامل وجوب فراگیری قرآن، وجوب اکرام قرآن، استحباب تفکر در معانی قرآن، استحباب از برکردن قرآن، استحباب فراگیری قرآن در دوران جوانی و... است[۱۶] او در بخش مربوط به قرائات از ادله آیتالله خویی بر عدم تواتر قرائات، احرف سبعه، امکان استدلال بر قرائات در حکم شرعی و خواندن نماز بر مبنای قرائات، انواع قرائات و... بحث میکند. وی در بحث از تاریخ قراء، آنان را به مجاهدین و محترفین (حرفهای برای کسب) تقسیم کرده، قراء مجاهد را در عصر پیامبر(ص)، عهد راشدی و عهد اموی مورد بررسی قرار میدهد و قراء محترفین را در سه عهد راشدی و اموی و عباسی.[۱۷]
ادامه مباحث جلد دوم کتاب، در بیان تجوید و احکام آنها و نسخ و بداء است. نسخ در قرآن به سه صورت متصور است؛ فقط نسخ تلاوت، نسخ تلاوت و حکم و فقط نسخ حکم. نویسنده در نوع اول قول برخی با استناد به روایات عمر و ابوموسی اشعری درباره آیه رجم را نقل کرده و ضمن ساختگی دانستن و ضعف این روایت آن را خبر واحدی میداند که نمیتوان نص قرآنی را با آن رد کرد. او در مورد دوم هم به حدیثی از عایشه مثال میزند و آن را هم مانند مورد اول رد میکند. بر وقوع نوع سوم از نسخ، اجماع داریم.[۱۸] معنی بداء در قرآن، ظهور بعد الخفاء است.[۱۹]
وضعیت کتاب
فهرست محتویات هر جلد در انتهای همان جلد ذکر شده و ارجاعات در پاورقیها آمده است که بیشتر آن به مستند مطالب اختصاص یافته است. مستند مطالب کتاب به سه صورت ذکر شده است برخی ابتدا نام نویسنده سپس نام کتاب آمده، برخی بالعکس و برخی فقط به نام کتاب اشاره شده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج1، ص19
- ↑ ر.ک: مقدمه کتاب، ج1، ص1-2
- ↑ ر.ک: همان، ص3
- ↑ ر.ک: همان، ص3-6
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج1، ص1-7
- ↑ ر.ک: همان، ص23
- ↑ ر.ک: همان، ص24
- ↑ ر.ک: همان، ص238-371
- ↑ ر.ک: همان، ص438
- ↑ ر.ک: همان، ص439
- ↑ ر.ک: همان، ص440
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ج2، ص89
- ↑ ر.ک: همان، ص161-165
- ↑ ر.ک: همان، ص165
- ↑ ر.ک: همان، ص352-354
- ↑ ر.ک: همان، ص354-357
- ↑ ر.ک: همان، ص401-435
- ↑ ر.ک: همان، ص504-506
- ↑ ر.ک: همان، ص512
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.