روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان
روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان | |
---|---|
پدیدآوران | کربن، هانری(نویسنده)
فردید، سید احمد (مترجم) گلشن، عبدالحمید (مترجم) |
عنوانهای دیگر | روابط حکمت اشراق و فلسفه ايران باستان (محرکهای زرتشتی در فلسفه اشراق) |
ناشر | مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران |
مکان نشر | ايران - تهران |
چاپ | 3 |
شابک | 964-8036-06-3 |
موضوع | اشراق (فلسفه)
زردشتي - تاثير سهروردی، یحیی بن حبش، 549؟ - 587ق. - نقد و تفسير فلسفه ايراني |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 37 /ک9ر9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان اثر هانری کربن(1903-1978م)، کتابی است به زبان فارسی و با موضوع فلسفه و حکمت اسلامی. گزارش و ترجمه این کتاب را احمد فردید و عبدالحسین گلشن انجام دادهاند.
نویسنده در این اثر به بیان تأثیرات فلسفه ایران باستان بر حکمت اشراق پرداخته است. این کتاب، حاصل پیادهسازی سخنرانی کربن در جمع انجمن ایرانشناسی در دهم آبان 1324 در موزه ایران باستان است.
ساختار
کتاب دارای، مقدمه غلامرضا اعوانی، رئیس وقت مؤسسه [انجمن] پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، سرآغاز به قلم آقای پورداود، دیباچه به قلم هانری کربن و محتوای مطالب است.
گزارش محتوا
غلامرضا اعوانی در مقدمهاش بر کتاب از علت چاپ این کتاب و برخی کتابهای دیگر کربن به مناسب صدمین سال تولد او یاد میکند و از شخصیت و گرایش علمی کربن و تأثیر او در انتقال افکار شیعی به غربیان سخن میگوید. وی همچنین ترجمه این کتاب به دست دکتر فردید و عبدالحمید گلشن را نقطه قوتی برای آن به شمار میآورد.[۱]
در مقدمه آقای پورداود به این نکته اشاره شده که این کتاب حاصل پیادهسازی سخنرانی کربن در جمع انجمن ایرانشناسی در دهم آبان 1324 در موزه ایران باستان است و به جهت امکان استفاده فارسی زبانان از آن به تصمیم همان انجمن که خود کربن هم جزء افراد آن بوده به فارسی ترجمه شده است. وی، سپس به معرفی سرگذشت مختصری از سهروردی میپردازد و بعدازآن از کربن به خاطر برداشتن گرد غفلت از زحمات سهروردی تشکر میکند.[۲]
کربن در مقدمهاش بیان میکند که «باید با کمال صراحت، منحنی تغییرات جهان را در شرق و بهویژه در ایران بنگریم. بدون شک، دوستان خاورى ما از همان وسوسهاى که بررسیهاى تاریخى ما از آن نشأت یافته، برانگیخته نشدهاند. ازاینرو در بنیاد طرحهاى جمعى ما، فضایى خالى- بهاشتباه- ایجاد شده، همین نقصان است که ما باید آن را جبران نماییم و بدین کار، جز با کوششى همگانى توفیق نتوان یافت و در صورت توفیق، ممکن است ثروتى بىپایان- که بهوسیله متفکران ایران محفوظ مانده- بهمنزله پارهسنگى براى تقدیر و تعیین مقادیر معدوم، مغلوط و یا فاسد، تلقى گردد.»[۳] وی بیان میکند که در این صفحات در پی نشان دادن طریقه این نکته است که آثار سهروردی را میتوان بهمثابه نقطه عزیمت بهحساب آورد.[۴] «آزمایش قطعى را جز در ایران نمىتوان اعمال کرد، چه در این کشور، هنوز منابع زنده همه الهامات اندیشه سهروردى «اشراقى» که هم خود از آنها سیراب شده و هم محرک پیدایش آنها گردیده، موجود است.»[۵] «فکر ایرانى به زبان پهلوى، پارسى و تازى، تعبیر و بیان شده و آن نگهبان میراثى است که از یک نوع بینش ملى محدود، بسیار بالاتر است، بلکه بهمنزله جهانى مینوى- که در آن مىتوانیم پذیرایى مهمانان و زائران اقطار دیگر را مشاهده کنیم- خود را محفوظ داشته است. مشخصاً نوشتههاى سهروردى از همه محرکهایى که به هنگام خود در وجدان ایرانى انعکاس یافته، برخوردار است. به همین جهت است که مطالعه آثار وى، جز بهمنزله نقطه عزیمت نیست، ولى باید به کسب این نقطه توفیق یافت و بدان منظور، نبشتههاى مزبور را مورد توجه قرار داد.»[۶]
نویسنده میگوید: سهروردی نیز خود در مقدمه حکمة الإشراق از «امام حکمت، استاد ما افلاطون» سخن گفته بود.
هرمس، زردشت و افلاطون سه مظهر بزرگ عرفان و سه پیامبر حکمت الهى هستند که سهروردى همواره به افادات آنها اعتماد دارد.
این چندان شگفت نیست. اگر در اخبار و تواریخ بحثى فلسفه، اینگونه امور، على الاصول، مورد غفلت قرار گرفته، بالعکس، از پرتو تحقیقات بیست ساله اخیر و دقت خاصى که به اخبار ادکسس کنیدسى مبذول گردیده است، اکنون ما مىدانیم که در آکادمیا یعنى در حوزه درس افلاطون، نسبت به اقوال زردشت، چه رغبت و التفات و حتى چه حرارت و ارادتى وجود داشته است. حتى فهرست اسامى کسانى را که در حلقه درس افلاطون، حاضر بودهاند، از پرتو پاپیروسى که در هرکولانوم به دست آمده، در دست داریم و مىدانیم که شخصى از اهالى کلده، یعنى از رعایاى هخامنشى نیز در آخرین سالهاى عمر افلاطون، در محضر درس وى، حضور به هم رسانیده است و گمان غالب آن است که مأخذ اخبار ادکسس و مرجع تقریر وجوه مشابهت پرمعنى میان زردشت و افلاطون در این اخبار، همین شخص باشد[۷].
در ادامه میگوید:
سهروردى تعبیرات «حکمت مشرقیه» و «حکمت مشارقه» و «حکمت اشراق» را بهتناوب به کار مىبرد. از طرف دیگر، ابن سینا نیز قصد تدوین حکمة المشرقیهاى داشته که ناتمام مانده است؛ و این خود، مطلبى است که هرکس به تحقیق در سیر افکار فلسفى در ایران پرداخته، به نحوى نظر دقت او بدان جلب گردیده و خواسته است ببیند که آیا در این زمینه، میان ابن سینا و سهروردى چه رابطهاى در کار بوده است؟[۸].
سپس خود چنین جواب میدهد:
دراینباره، گواهى صريح خود سهروردى را که البته از هرگونه شهادت ديگرى موثقتر خواهد بود، در دست داریم، وى در یکى از نخستین فصول منطق مطارحات (ذیل صفحه 195 جلد اول آثار سهروردى، چاپ اینجانب) در بحث از اینکه ماهیات بسیط را به حد تعریف نمىتوان کرد، خواننده را به کراسهها (دفترها) یى مراجعه مىدهد که اصل آنها را ابن سینا به مشرقیین نسبت داده است و به صورتى پراکنده و ناتمام موجود است. سپس مىگوید:
و این کراسهها، هرچند او نسبت آنها را به مشرقیین داده است، لیکن عیناً از قواعد مشائین و حکمت عامه است؛ جز اینکه او در بسیارى از موارد، عبارت را تغییر داده و یا در بعضى از فروع تا یک اندازه تصرف کرده است؛ تصرفى بدان اندازه که مطالب این کتاب با کتب دیگر او، مباینت قابلتوجه و نیز با اصل مشرقى مقرر در عهد خسروانیان تقرر پیدا نمىکند و خطب عظیم و حکمت خاصه، همین (اصل مشرقى) است.
و باز در دنبال آن مىنویسد:
و قصد ما در این کتاب، جز تتمیم روشهاى مشائین و تفریع و تهذیب آنها نیست و این روشها عبارت از حکمت عامه و براى اهل بحث است. هرچند در این کتاب، گاهى نکتههاى پراکنده ذوقى شریف نیز آورده شده است، ولى خطب (امر) عظیم، در کتاب ما به نام حکمة الاشراق که مشتمل بر اصول شریف است، مرموز است.
مطلب را صریحتر از این، تأکید نمىتوان کرد. در نظر سهروردى، ابن سینا البته در مقام طرح یک «حکمت مشرقى» بوده، الا اینکه واجد اصل مشرقى و واصل بدان نبوده و بنابراین «کراسهها» ى او بیاصل و به هر صورت، ناقص بوده است و اصل مشرقى همان است که از طرف حکماى قدیم ایران و خسروانیان تأسیس یافته بوده است و او چنین نتیجه مىگیرد که: براى وقوف به قواعد این حکمت مشرقى، باید پس از تحصیل حکمت بحثى، بهمنظور اکتساب ملکه تهذیب لطایف حکمت الهى از شوائب مباحثات و مجادلات بىحاصلى که متأخرین مشائین و متکلمین بر آن افزودهاند، به کسى که واجد این قواعد و تابع مؤسسین آنها است و توفیق الهى، او را وارث معنوى حکماى قدیم ایران قرار داده و بنابراین به خود سهروردى مراجعه کرد. در اینجا، پیوند مقرر میان اصل مشرقى و حکمت اشراق، نیک مشهود است. با بیان کیفیت دقیقى است که بدان این پیوند برقرار گردیده که به قلب دستگاه سهروردى راه توانیم یافت[۹].
وضعیت کتاب
کتاب علاوه بر عنوان مذکور عنوان دیگری با نام روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان (محرکهای زرتشتی در فلسفه اشراق) نیز دارد.[۱۰] فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر شده است. پاورقیهای کتاب با اینکه انگشتشمار هستند اما حاوی توضیحات مفیدی میباشند. متن اصلی فرانسوی کتاب پس از پایان ترجمه ذکر شده است. هانری کربن در دیباچه از احمد فردید، مصطفی مقربی، محمد معین و آقای لاودن (وابسته مطبوعات سفارت فرانسه) تشکر کرده است.[۱۱]
پانویس
منابع مقاله
مقدمات و متن کتاب.