مشت بر سندان
مشت بر سندان | |
---|---|
پدیدآوران | رفیع، رضا (نویسنده) علومی، محمدعلی (با مقدمه) |
ناشر | اطلاعات |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 7ـ173ـ435ـ600ـ978 |
کد کنگره | |
مشت بر سندان تألیف رضا رفیع با مقدمۀ محمدعلی علومی؛ آنچه در این کتاب آمده، مشتی از طنزیات ژورنالیستی رضا رفیع است که در فاصلۀ سالهای 1390 تا 1391 به صورت روزانه و همراه با حوادث و اتفاقات روزمرۀ جامعه نوشته شده و در مطبوعات چاپ شده است.
گزارش کتاب
اینکه گفته شود طنز، قلمرویی است صعب و پرصلابت؛ اصلا گزافهگویی نیست. ایرانیان به سبب سابقۀ قدیم و قوی در تمدن و فرهنگ جهان، بهویژه در روزگاران کهن و تا قرون وسطای اروپا، در زمینههای گوناگون و بلکه متفاوت دانش، حکمت و هنر پیشتاز بودهاند و از جمله در قلمرو طنز. کهنترین نمونهها از طنز مکتوب را میتوان در «گاتها» و همچنین در «یشتها» پی گرفت.
به منظور تأکید بر صعوبت و صلابت طنزنویسی است که گذرا گفته میشود که در «گاتها» آمده است که روان زمین به سبب هجوم ظلم ظالمان، از اهوار خواستار پهلوانی است یاریگر و ایزد بهمن، سپیتمان زرتشت را پیشنهاد میکند. روان زمین، گئوش اورون که گویا چشمانتظار پهلوانی در حد و قد و قامت یکی همچون رستم بوده است، پهلوان معنا را با دلگیری رد میکند و همینجاست که یکی از عوامل ایجاد طنز، عاملی که هم ابوعلی سینا و هم کانت بر آن اتفاق نظر دارند، یعنی عامل غافلگیری رخ میدهد.
یا در «یشتها» آمده است که افراسیاب برای پیروزی بر ایرانیان، قربانیان زیادی از گلهها و رمههای گاو و گوسفند، نذر و نیاز آناهیتا مینماید و چیزهایی میگوید که به قول استاد پورداوود، هیچ معنایی ندارند و تنها برای هجو افراسیاب است که سرایندگان یشتها آن گفتههای بیسروته و فاقد معنا را آورده و نوشتهاند.
بعدها نوع جدیدی از طنز مکتوب و مندرج در مطبوعات به وجود آمد. این نوع طنز بسته به شرایط و فضای غالب اجتماع، رویکردهای متفاوتی داشته است و به طرزی حیرتآور اینگونه از طنز، مشهور به «طنز مطبوعاتی» غالباً تکرار مکررات بوده است. انگار که کلیشهای از مباحث و دشواریهای زندگی روزمرۀ مردم، بارها و به دفعات، به طرزی ملالآور و خستهکننده تکرار شده است.
هر مخاطبی میتواند با مروری بر صفحات و ستونهای طنز مطبوعات طی دههها با موضوعهای مشابه مانند گرانی ارزاق و کمبود مایحتاج یا عدم رسیدگی به آبوبرق یا آسفالتهای پرچاله و پردستانداز خیابانها و دیگر معابر مواجه شود.
در این میان باز طی دهههای متمادی و متوالی در قلمرو طنز مطبوعات، تنها به انگشتشمار طنزپردازان قدرتمند و صاحب سبک برمیخوریم که از موضوعهای روزمره طنز درمیآورند. اشخاص طنزپردازی با همین رویکرد طنز مطبوعاتی، بزرگانی چون عمران صلاحی، جواد مجابی، کیومرث صابری، در دورهای جلال رفیع، سیدعلی میرفتاح و رضا رفیع و دوسه تن دیگر، با قدرتی اعجابآور توانستهاند که تقریباً از هیچ، موضوع و سوژۀ طنز درآورند.
در این کتاب روی سخن رضا رفیع بیشتر با دو گروه است؛ گروه اول صاحبان ایده و آرمان و اندیشه که سالها پرذوق و شوق، بدون درفش و دریک، فلک را سقف بشکافتند و طرحی نو درانداختند؛ اما مأیوسانه احساس میکنند سرشان به سنگ خورده و عمری فقط مشت بر سندان زدهاند که نرود میخ آهنین بر سنگ. گروه دوم امیدوارانی که همچنان چشم بر افق دوختند و به ما آموختند: در ناامیدی بسی امید است! حتی اگر شده سندان را عوض کنند، دست از مشت زدن برنمیدارند و حافظوار فریاد میزنند: چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک.
آنچه در این کتاب آمده، مشتی از طنزیات ژورنالیستی رضا رفیع است که در فاصلۀ سالهای 1390 تا 1391 به صورت روزانه و همراه با حوادث و اتفاقات روزمرۀ جامعه نوشته شده و در مطبوعات چاپ شده است. در روزنامۀ اطلاعات و جامجم و همچنین در مجلۀ «اطلاعات هفتگی». در این دو سال، انتقادکردن از سیاستها و مواضع دولت مثل سابق سخت نبود؛ با این حال نویسنده تلاشش بر این بوده که از جادۀ عدل و انصاف خارج نشود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات