مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی
مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی تألیف دنیل هانری پژو، مترجم فائزه طاهری؛ به ابتکار دانشگاه عینالشمس (قاهره) دانیل ـ هانری پژو، استاد بازنشستۀ دانشگاه سوربن، در ژوئیۀ 2006، مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی را در قالب سمیناری ترتیب داد. این مجموعه متشکل از هفت درس است و به پرسشهای اصلی حوزۀ ادبیات تطبیقی و عمومی که در دهههای اخیر به طور قابل توجهی در حال تحول و تکامل بوده است، میپردازد.
مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی | |
---|---|
پدیدآوران | هانری پژو، دنیل (نویسنده) طاهری، فائزه (مترجم) |
ناشر | لوگوس |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ |
شابک | 4ـ03ـ5613ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
ساختار
کتاب در هفت فصل به نگارش درآمده است.
فصل اول: رویکردی دیگر برای ادبیات
فصل دوم: بعد بیگانه
فصل سوم: از ادبیات تطبیقی به ادبیات عمومی
فصل چهارم: عناصر یک نظریۀ ادبی
فصل پنجم: زمینههای جدید
فصل ششم: گفتگو با علوم انسانی
فصل هفتم: انسانباوری نوین
گزارش محتوا
تاریخ ادبیات تطبیقی با مسائل پیچیدهای پیوند خورده، چنانچه مطالعۀ این دانش را با دشواریهای جدی همراه نموده است. مکاتب گوناگون بلکه متضاد، مرزهای متزلزل با رشتههای دیگر مانند ترجمهشناسی، اهداف متفاوت و گاه بسیار متفاوت، ارتباط آن با روابط بینافرهنگی و سیاسی، ... همگی تصویری ویژه از این دانش ارائه کردهاند. همچنین موجب شدهاند تاتاریخی پرنوسان در این دو سده اخیر بهخصوص قرن بیستم داشته باشد. درنتیجه با بحرانهایی شدید مواجه شده، اما همچنان مورد توجه بوده و بر این توجه نیز افزوده گردیده است؛ زیرا ادبیات تطبیقی دانشی مفید و ضروری و حتی جایگزینناپذیر برای مطالعه برخی از موضوعات و پیکرههای مطالعاتی قلمداد میشود.
به ابتکار دانشگاه عینالشمس (قاهره) دانیل ـ هانری پژو، استاد بازنشستۀ دانشگاه سوربن، در ژوئیۀ 2006، مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی را در قالب سمیناری ترتیب داد. این مجموعه متشکل از هفت درس است و به پرسشهای اصلی حوزۀ ادبیات تطبیقی و عمومی که در دهههای اخیر به طور قابل توجهی در حال تحول و تکامل بوده است، میپردازد. بررسی بعد خارجی، مسائل ادبیات تطبیقی، حوزههای جدید و بهویژه مسئلۀ فرانسهزبانی و امر میانرشتهای در قالب گفتگو با علوم انسانی از موضوعات مطرح در این کتاب است.
پژو در فصل نخست عنوان میکند که این رویکرد (تطبیقی) در پی ایجاد پیوند است تا گفتگوی میان انواع ادبیات و فرهنگها را بازتاب دهد. در همین راستا پژوهش تطبیقی با ایجاد ارتباطی میانرشتهای با دیگر حوزههای علوم انسانی «تراادبیات» را شکل میدهد و اگر چنین نشود و مطالعه تطبیقی تنها به ذکر نکات اشتراک و افتراق آثار در مقایسه با یکدیگر محدود شود، مطالعهای بیاعتبار و بیهوده است.
در فصل دوم شکل ادبیِ اعطاشده به یک تجربه مرتبط با خارج از کشور بررسی شده است و نویسنده تلاش میکند از تصاویر و بازنماییهای خارج از کشور در ادبیاتی تصویری جدید بدهد که دوگانگی فرهنگی را به اشکال مختلف نشان میدهد. در این بخش تطبیقگر به تحلیل مواضع اثر در قبال امر بیگانه فراخوانده میشود: پژو مینویسد: «این مواضع بیشتر خوانشهایی از دیگری و در مورد دیگری هستند. سعی میکنیم منطق نگاهی را که اصل و پایه نگارش خواهد شد، دریابیم» (ص ۵۰).
پژو در فصل سوم کتاب «مضمون» را بهعنوان رشته هدایتگر خوانش تطبیقی بررسی میکند که «امری است همزمان تاریخی و فرهنگی که متن آن را بیان میکند، هم مسئله ادبی است که به ما امکان فهم چگونگی تشکیل فرمهای ادبی ... را میدهد» (ص۸۴). در ادامه همین فصل، نویسنده تأثیر «امر ناآشنا» یا اگزوتیسم را مطرح میکند که نهتنها خود شیوهای از بازنمایی در ادبیات است که «کارکرد و اصول بسط آن، همچنین فرایندهای نوشتاری بیانگر نوع خاصی از شاعرانگی دگر-بود یا دیگریت در آن، باید تعریف شود» (ص ۹۹).
نویسنده در فصل چهارم در مورد عناصر یک نظریه ادبی، مسیر از تصویرشناسی تا تخیل و از تخیل تا نظام ادبی را بررسی میکند. او با تشریح سه سطح امر ادبی در بخشی با عنوان «بازگشت به بوطیقا» به مسئله گفتار شاعرانه میپردازد که «اگر نه بر پایه یک من خلاق، حداقل بر اساس یک اصل سازماندهنده که منتقد در تلاش برای یافتن آن است» (ص۱۲۷) مبتنی است.
نویسنده در فصل پنجم کتاب مقدمهای بر ادبیات عمومی و تطبیقی را تشکیل میدهد، از تحول مداوم قلمروی مقایسه و تطبیق سخن میگوید و مسیری از «کثرتگرایی فرهنگی تا فرهنگآمیزی» را ترسیم میکند. او فصل ششم را با نقل قولی از فرنان برودل مورخ آغاز میکند که معتقد است: همه علوم مربوط به بشر و از جمله تاریخ، به یکدیگر سرایت میکنند. آنها با یک زبان صحبت میکنند یا میتوانند به یک زبان حرف بزنند؛ از اینرو در این فصل تاریخ، جغرافیا و مردمشناسی در بستر مطالعه تطبیقی ادبیات بررسی میشود.
«انسانباوری نوین»عنوان آخرین فصل کتاب را تشکیل میدهد. «انسانباوری که به آن میاندیشم خود را موظف میداند که انسان را به عنوان مضمون تأمل و تحلیل در نظر آورد» (ص ۲۲۲). نویسنده با ارائه چهار تعریف خود از انسانباوری نوین به نقل قولی از ادوارد سعید اشاره میکند: «هیچ هویتی بهتنهایی و بدون مورد مغایر، منفی و متضادش نمیتواند وجود داشته باشد» (ص ۲۲۳) و به این نظریه، «عناصر مکمل» را هم اضافه میکند.[۱]
پانويس