سوانح
سوانح | |
---|---|
پدیدآوران | غزالي، احمد بن محمد (نویسنده)
عينالقضاة، عبدالله بن محمد (نویسنده) مدرس صادقي، جعفر (ویراستار) |
ناشر | نشر مرکز |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1402ش. |
چاپ | يکم |
شابک | 9ـ550ـ213ـ964ـ978 |
موضوع | عشق (عرفان) - متون قديمي تا قرن 14
نثر فارسي - قرن 6ق. نامههاي فارسي - قرن 6ق. |
کد کنگره | 9س4غ / 282/7 BP |
سوانح (پیوست: مکتوبات عینالقضات همدانی) تألیف احمد غزالی، مصحح جعفر مدرسصادقی، یک رسالۀ مستقل دربارۀ عشق است و کهنترین رسالۀ برجایمانده با موضوع عشق به زبان فارسی، به موجزترین و فشردهترین وجه ممکن نوشته شده و بدون بهکاربردن تعبیرات عالمانه و استدلالهای فلسفی پیچیده، و روایت منسجمی که از مراحل و منازل مختلف سلوک به دست داده است، این اثر را به یک داستان بلند تبدیل کرده است.
گزارش کتاب
احمد غزالی در بند دنیا نبود. از همان سالهایی که در نیشابور به سر میبرد، راه عزلتگزینی و درویشی را در پیش گرفت و میان جمع کمتر آفتابی میشد و بهجز چند تن از مریدان کسی او را نمیشناخت. با این همه گفتهاند او بود که برادر ارشدش را از راه راست بهدر کرد و هوایی کرد و گفتهاند که حکیم سنایی از شاگردان او بوده است. آرام و قرار نداشت و سفر زیاد میرفت و هرجا که میرفت، مجلس وعظ و سخنرانی برگزار میکرد؛ اما همین که اطرافش شلوغ میشد و مریدان و دوستداران محاصرهاش میکردند، کلافه میشد و پا به فرار میگذاشت. با این همه در سفرهای دورودرازی که میرفت و در طول سالیان مریدان پروپاقرصی پیدا کرد که دست از سر او برنداشتند و تا آخر عمر به او وفادار ماندند و یکی از آنها به همان راهی رفت که او رفته بود و جان خودش را هم بر سر این کار گذاشت.
عینالقضات همدانی 21 ساله بود که احمد را دید. احمد غزالی فقط بیست روز در همدان بود؛ اما آن نهالی که در همان بیستروز در دل این مرید جوانش کاشت، تازه بعد از رفتنش بود که جوانه زد. عینالقضات که تا پیش از این تاریخ سرسپرده محمد غزالی بود؛ حتی در کتابی هم که سه سال بعد از دیدار با احمد نوشت، همچنان به محمد اقتدا میکند؛ اما در کتابی که سه ـ چهار سال بعد نوشت، از عقاید امام محمد غزالی فاصلۀ زیادی گرفت. «تمهیدات» محصول دوران بلوغ و پختگی قاضی و نتیجۀ چند سال سیروسلوک او در عوالم عرفانی بود و پیداست که حشرونشر او با احمد تا چه اندازه در این تحول فکری تعیینکننده بوده است.
رسالۀ «سوانح» غزالی یک رسالۀ مستقل دربارۀ عشق است و کهنترین رسالۀ برجایمانده با موضوع عشق به زبان فارسی، به موجزترین و فشردهترین وجه ممکن نوشته شده و بدون بهکاربردن تعبیرات عالمانه و استدلالهای فلسفی پیچیده، و روایت منسجمی که از مراحل و منازل مختلف سلوک به دست داده است، این اثر را به یک داستان بلند تبدیل کرده است. قهرمان این داستان همان شاگرد نوآموزی است که در ابتدای رساله میگوید گاهی خَزَفی یا مهرۀ بیارزشی به دست ناشناس او میافتد و گاهی دُرّ ثمینی یا گوهری که دست هیچ استادی به آن نرسیده است و این همان عاشق سرگشتهای است که قدم به قدم ما را به دنبال خودش میکشد تا به وصال میرسد. اما این داستان برخلاف داستانهای عاشقانۀ دیگر، با رسیدن عاشق به معشوق به پایان نمیرسد، بلکه به فنای عاشق و یکیشدن او با معشوق منجر میشود و به جایی میرسد که دیگر عیچ عاشق و معشوقی در کار نیست. آنچه در پایان رساله به آن میرسیم چیزی نیست جز سلطنت «عشق» و به گفتۀ راوی «جبری است که در او هیچ کسب و اراده نیست ... اختیار از او و از ولایت او معزول است و مرغ اختیار در ولایت او نپرد».
این ویرایش از متن «سوانح» بر اساس تصحیح هلموت ریتر و روایتهای مختلف همۀ نسخههایی است که در اختیار او و همۀ مصححین بعد از او بوده است و به سیاق همۀ ویرایشهای مجموعۀ «بازخوانی متون» تلاش شده است تا از طریق همۀ روایتها با زدودن همۀ آثار دستکاریها و دخالتهای کاتبان و مصححان به روایتی هرچه نزدیکتر به اصل خود متن دست پیدا شود. مجموعهای از نامههای عینالقضات همدانی هم که در ترکیب و ترتیبی که ارائه شده است به منزلۀ تفسیر و تکملهای بر رسالۀ «سوانح» قلمداد میشود، به پیوست متن اصلی نقل شده است تا تصویر هرچه روشنتر و گویاتری از ادامۀ راهی که آن برادر رفتهاند به دست داده شود. ویرایش از نامههای عینالقضات هم با درنظرگرفتن همۀ اختلاف نسخهها و به قصد رسیدن به روایتی هرچه نزدیکتر به متن اصلی صورت گرفته است.[۱]
پانويس