سيرة عمر بن عبدالعزيز علی ما رواه الإمام مالك بن أنس و أصحابه

    از ویکی‌نور
    سیرة عمر بن عبد العزیز علی ما رواه الإمام مالک بن أنس و أصحابه
    سيرة عمر بن عبدالعزيز علی ما رواه الإمام مالك بن أنس و أصحابه
    پدیدآورانابن عبد الحکم، ابی محمد عبد الله (نويسنده)

    ابن عبدالحکم، محمد بن عبدالله (سایر)

    عبید، احمد (مصحح)
    ناشرعالم الکتب
    مکان نشرلبنان - بیروت
    سال نشر1404ق - 1984م
    چاپ6
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    /الف2س9 28/8 BP
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    سيرة عمر بن عبدالعزيز علی ما رواه الإمام مالك بن أنس و أصحابه، تألیف ابومحمد عبدالله بن عبدالحکم (متوفی 214ق)، به روایت فرزندش ابوعبدالله محمد (متوفی 268ق)، کتابی است در بیان سیره و فضایل عمر بن عبدالعزیز که با تصحیح و تعلیقات احمد عبید منتشر شده است.

    نویسنده در اثر حاضر، به جمع‌آوری و تدوین مطالبی پرداخته است که در توصیف اخلاق فاضله، سیاست و... به عمر بن عبدالعزیز، نسبت داده شده است[۱].

    محقق در مقدمه خود، اثر حاضر را بهترین کتابی دانسته که بین مردم منتشر گردیده است. وی در این مقدمه، ابتدا به معرفی مختصر کتاب پرداخته و سپس، ضمن ترسیم تصویری مختصر از زندگانی عمر بن عبدالعزیز و توضیح تأثیر هریک از والی و رعیت بر یکدیگر در تمامی امور[۲]، به برخی از آثاری که پیرامون عمر بن عبدالعزیز نوشته شده، اشاره کرده است؛ مانند «سيرة عمر» ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (متوفی597ق)[۳].

    در مقدمه محقق، به این موضوع اشاره گردیده که اصل کتاب، فاقد ابواب و فصول بوده، ولذا وی تصمیم گرفته است تا مطالب و مباحث را قطعه‌قطعه و موضوع‌‌بندی نماید و در حواشی، برای هریک از این قطعات، عنوانی انتخاب نماید که متناسب با آن باشد و فهرست موضوعات، دربردارنده همین عناوین باشد. علاوه بر این، برای مشخص بودن آیات، آنها را میان پرانتز قرار داده و شماره آیات و نام سوره‌ها را نیز مشخص کرده است[۴].

    در قسمتی از کتاب، به آمدن فردی نزد عمر بن عبدالعزیز به‌منظور دلداری و نصیحت وی پس از مرگ سلیمان، اشاره شده که به او سفارشاتی نموده است؛ از جمله راضی بودن به قضای الهی و تسلیم بودن به امر خدا و امیدوار بودن به آنچه نزد اوست و سپس به او می‌گوید: «بنگر که برای سلیمان، از چه می‌ترسیدی و برای خود بترس». وقتی عمر بن عبدالعزیز علت گفتن این سخن را از او می‌پرسد، وی به شرط امان، می‌گوید: «تو را در شهر دیدم که جامه‌هایت را گشاده و موهایت را رها ساخته و بوی خوش خود را می‌نوازی و در شگفتم که چگونه خداوند تو را در میان اهل سرزمینش رها کرده است، ولذا درست دیدم که تو را تعزیت گفته و حقت را ادا کنم» و بعد از آن، عمر وی را گرامی داشت[۵].

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه محقق، ص7
    2. ر.ک: همان، ص8
    3. ر.ک: همان، ص10
    4. ر.ک: همان، ص12
    5. ر.ک: متن کتاب، ص26

    منابع مقاله

    مقدمه ومتن کتاب.


    وابسته‌ها