خواستِ نیستی: جستاری درباره‌ی تبارشناسی اخلاق نیچه

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    خواستِ نیستی: جستاری درباره‌ی تبارشناسی اخلاق نیچه
    خواستِ نیستی: جستاری درباره‌ی تبارشناسی اخلاق نیچه
    پدیدآورانرجینستر، برنارد (نویسنده) محبوبی آرانی، حمیدرضا (مترجم)
    ناشرشب خیز
    مکان نشرتهران
    سال نشر۱۴۰۲
    شابک1ـ37ـ7178ـ622ـ978
    موضوعنيچه‌، فريدريش‌ ويلهلم‌، 1844 - 1900م. -- ديدگاه درباره اخلاق

    اخلاق

    اخلاق - فلسفه
    کد کنگره
    ‏1402 9خ3ر / 3313 B

    خواستِ نیستی: جستاری درباره‌ی تبارشناسی اخلاق نیچه تألیف برنارد رجینستر، ترجمه حمیدرضا محبوبی آرانی؛ این کتاب کوششی تازه برای فهم نقد و سنجشی است که نیچه از اخلاق در کتاب «تبارشناسی» می‌پروراند. نیچه سه جستار «تبارشناسی اخلاق» را به مثابۀ مطالعاتی روان‌شناسانه توصیف می‌کند. رویکرد نویسنده از این توصیف نیچه الهام گرفته و به طور خاص کاوش‌های تبارشناسانه را به معنای کاربست این ادعای نیچه می‌داند که اخلاق‌ها و به‌ویژه داوری‌های اخلاقی، نشانه یا مرض‌نمون‌های حالت‌های عاطفی و روانی هستند.

    ساختار

    کتاب در 5 بخش به نگارش درآمده است.

    گزارش محتوا

    در میان آثار نیچه کتاب «دربارۀ تبارشناسی اخلاق» به منسجم‌ترین و مستقل و کامل‌ترین نوشتۀ وی مشهور است. این کتاب بر خلاف غالب آثار نیچه از گزین‌گویه‌های کوتاه تشکیل نیافته، بلکه از سه جستار مستقل البته مرتبط شکل گرفته است که هر کدام از آنها در قالب مباحثی نسبتاً پیوسته و نظام‌مند به موضوعی می‌پردازند که نیچه به‌صراحت بدان اشاره می‌کند. هر کدام از این جستارها به شیوه‌های گونه‌گون با یکدیگر در ارتباطند: هر جستار از یافته‌های دیگر جستارها استفاده می‌کند و با این وجود برخی زوایای دیگر آن یافته‌ها را روشن می‌کند.

    این کتاب کوششی تازه برای فهم نقد و سنجشی است که نیچه از اخلاق در کتاب «تبارشناسی» می‌پروراند. نیچه سه جستار «تبارشناسی اخلاق» را به مثابۀ مطالعاتی روان‌شناسانه توصیف می‌کند. رویکرد نویسنده از این توصیف نیچه الهام گرفته و به طور خاص کاوش‌های تبارشناسانه را به معنای کاربست این ادعای نیچه می‌داند که اخلاق‌ها و به‌ویژه داوری‌های اخلاقی، نشانه یا مرض‌نمون‌های حالت‌های عاطفی و روانی هستند. نقد نیچه از نگرش و دیدگاه اخلاقی نیز متوجه نقشی است که آن نگرش به‌خوبی می‌تواند در حیات عاطفی و روانی کنش‌ور سرسپردۀ آن ایفا کند.

    با وجود وحدت موضوعی‌ای که «تبارشناسی» نیچه دارد، کتاب اثری پیچیده است و پژوهش‌های آن سر از موضوعات گوناگونی درمی‌آورند. در ابتدای این کتاب طرحی کلی از استدلال پژوهش و مطالعۀ حاضر برای خواننده فراهم آمده است؛ این طرح کلی می‌کوشد تخیلات ساخته و پرداختۀ گوناگونی که از نظر نیچه به ابداع اخلاق راه برده‌اند، در قالب روایتی منسجم کنار هم قرار دهد و بدین‌گونه وحدت کارکردی آنها را آشکار کند.

    در فصل نخست کتاب حاضر نویسنده استدلال می‌کند که تحلیل‌های تبارشناختی بیان‌کنندۀ نوع خاصی از تاریخ علّی و معلولی برخی از باورهای بنیادینی هستند که نگرش اخلاقی مسیحیت را شکل می‌دهند. هدف آنها به پرسش فراخواندن‌شان و جایگاه معرفتی آن باورها نیست، بلکه هدف‌شان برملاکردن نقش کارکردی آنها در خدمت‌رسانی به، یعنی ارضای نیازهای عاطفی خاصی از کنش‌ورهای اخلاقی است.

    همۀ پژوهش‌های تبارشناسانه‌ای که نیچه در کتاب می‌پروراند، خاستگاه اخلاق را در حالت عاطفی خاصی کین‌توزی قرار می‌دهند. در فصل دوم نویسنده به تحلیل این مفهوم گریزپا می‌پردازد. کین‌توزی واکنسی است در برابر رنج هنگامی که تحقیرآمیز و خفت‌بار تلقی می‌شود. نیچه رنج را در معنای وسیع کلمه چونان ظهور مانع در برابر اراده و خواست فرد می‌داند.

    بنابراین فصل‌های اول و دوم به بررسی در روش «تبارشناسی» نیچه و عامل‌ها و فرایندهای روان‌شناسانه‌ای می‌پردازد که لازمۀ کاربست این روش هستند. سه فصل باقی‌مانده کاربست این پروژۀ تبارشناختی را در هر یک از سه جستار کتاب بررسی می‌کند. فصل سوم تبارشناسی مفاهیم اخلاقی «خیر و شر» را چنان‌که در جستار نخست پرداخته شده، بررسی می‌کند.

    در فصل چهارم به تبارشناسی مفاهییم گناه و مکافات پرداخته شده است. از آنجایی که مفهوم گناه با مفهوم ارادۀ آزاد پیوند دارد، به وی این امکان را می‌دهد که ضعف‌ها و لغزش‌های اخلاقی گاه و بیگاهش را به مثابۀ امری ببیند که می‌توانست از آنها اجتناب کند؛ بنابراین آن را دلیلی بر ناکارآیی و عدم تأثیر کنش‌وری‌اش تلقی نکند.

    در فصل پایانی بحث نیچه دربارۀ زهدورزی در جستار سوم کتابش بررسی می‌شود. ابداع آرمان زهد از آن‌رو که هدفش رفع و رجوع احساس قدرتی آسیب‌دیده است، شکلی از انتقام است. در این چشم‌انداز اخلاقی، «نفس ـ انکاری»، دست ردزدن به «غرایز طبیعی و نفسانی» قدرت تلقی می‌شود.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها