نوسازی و جامعه ایلی بویر احمد در دوره پهلوی
نوسازی و جامعه ایلی بویر احمد در دوره پهلوی تألیف دکتر محمدمهدی روشنفکر؛ کتاب حاضر به بررسی برنامهها، سیاستها و اقدامات حکومت پهلوی در راستای ادغام جامعهی ایلی (بویر احمد) در ساختار جدید حکومت و جامعه ایلی پرداخته است. نویسنده با بهره گیری از منابع اصلی، اسناد و مصاحبههای تاریخ شفاهی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و ایل بویراحمد را بر اساس الگوی نظری «مرکز - پیرامون» مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.
نوسازی و جامعه ایلی بویر احمد در دوره پهلوی | |
---|---|
پدیدآوران | روشنفکر، محمدمهدی (نویسنده) |
ناشر | نشر مورخان |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۷ش |
شابک | 6-1-99230-622-978 |
کد کنگره | |
ساختار
کتاب در شش فصل به نگارش درآمده است.
فصل اول: جغرافیای طبیعی، تاریخی و سیاسی ایل بویراحمد (1342-1285.ش)
فصل دوم: ماهیت و ساختار سیاسی حکومت پهلوی و سیر تحول آن (1342-1304)
فصل سوم: سیاست دولت در مواجهه با ایلات در دهه نخست پهلوی اول و بازتاب آن در بویراحمد (1310-1304)
فصل چهارم: سیاست پهلوی اول در قبال ایل بویراحمد در دهه دوم و نتایج سیاسی و اجتماعی آن (1320-1310)
فصل پنجم: پیامدهای سقوط رضاشاه در منطقه بویراحمد (1332-1320)
فصل ششم: پیامدهای تحولات ناشی از کودتای 1332 .ش و بازتاب قانون اصلاحات ارضی در بویراحمد (1342-1332)
گزارش کتاب
سلطه و حاکمیت طولانی مدت حکومتها و سلسلههای ایلی و قبیلهای، نوعی تارخی نگاری ایلی و عصبیت قبیلهای را در جامعه و فرهنگ ایران نهادینه و ماندگار کرد. در گردش و کشمکش حکومتهای ایلی، جامعه ایران عملا از یک عصبیت به عصبیت دیگر پرتاب میشد و باید گفت که تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، بازتاب اینگونه عصبیتها بوده است. تاریخ ایلی و قبیلهای به عنوان سازنده و سامان دهندهی روح و روان اجتماعی و فرهنگی جامعهی ایران، همچنان در عرصهی سیاست و اجتماع، عاملی مهم واثر گذار در چگونگی رفتارهای سیاسی و اجتماعی مردم به شمار میرود.
آخرین سلسلهی ایلی حاکم بر ایران، ایل قاجار بود که هم زمان با شروع عصر شکوفایی و عظمت اروپا، بر ایران حکومت میکرد. در این دوره آشنایی ایرانیان نسبت به فرهنگ و تمدن غرب به خصوص شناخت آنها نسبت به نظامهای سیاسی حاکم بر اروپا بیشتر گردید. به تدریج پذیرش الگوی سیاسی غرب برای ایرانیان امری اجتناب ناپذیر و حتی محتوم و مقبول تلقی میشد. این الگو در دوره اخذ تمدن غربی (عصر قاجار) عبارت بود از پدیدهای به نام «دولت - ملت» که در اروپای قرن شانزدهم میلادی شکل گرفته و در قرن نوزدهم به کمال رسیده بود. هستهی اصلی این تحول، ادغام قدرتهای کوچک فئودالی توسط دولتهای متمرکز موسوم به دولتهای مطلقه بود. نمود و پیدایش چنین دولتهایی که نخستین موج شکلگیری دولت مدرن و متمرکز به حساب میآمد، باعث تحولات و دگرگونیهای گستردهای در روابط دولت و جامعه شد. این گونه دولتها با توجه به ساختار قدرت متمرکز خود به یکپارچهسازی پیرامون پرداخته و آن را به جامعهای منسجم و همگون تبدیل نمودند. بدین ترتیب دولتهای مطلقه به آفرینش موجودیتهای سیاسی به نام حاکمیت ملی اقدام کردند که امروزه افراد جوامع مختلف از طریق عضویت در آن هویت یافته و خود را از افراد سایر جوامع متمایز می سازند. مهمترین ویژگی هیا این موجودیت سیاسی جدید، پیوستگی دولت و ملت به یکدیگر بود که تا قبل از این سابقه نداشت و به همین دلیل آن را دولت - ملت نیز نامیدهاند. این دولت - ملت بر پایه مرکز سیاسی واحدی استوار بود که در پناه یک سیستم اداری پیچیده و کارآمد بر پیرامون خود اعمال سلطه مینمود و این پیرامون در واقع همان ملت بود. این مراکز سیاسی موفق شده بودند قدرتهای پراکندهی پیرامون را که در اروپا به صورت قدرتهای فئودالی وجود داشت، از میان بردارند.
ایران به واسطهی تأثیر پذیری از پیدایش دولتهای مدرن در کشورهای اروپایی و به تقلید از این گونه کشورها، در ابتدای قرن بیستم، با شکلگیری انقلاب مشروطه گامی به سمت دولت مدرن برداشت، اما دولت مشروطه توانایی نغوذ در پیرامون و همگون ساختن آن را نداشت و به جای انسجام و همگرایی، اسباب واگرایی ملی را بیش از گذشته فراهم کرد. این ناتوانی را باید ناشی از ساختار قدرت دولت مشروطه دانست که به جای تکیه بر تمرکز قدرت به منظور نفوذ در پیرامون یا همان ملت سازی، بر توزیع و تفرق قدرت تأکید داشت. یکی از موانع عمده در جلوگیری از پیوستگی دولت - ملت یا همان دولت مدرن و اقتدارگرا، جوامع ایلی و عشیرهای بودند. ایلات عموما جوامعی به لحاظ اقتصادی خودکفا، به لحاظ اجتماعی درون گرا و منزوی و به لحاظ سیاسی خودمختار بودند که قبل از شکلگیری دولت - ملت در ایران صورت بندی عمدهی اجتماعی و سیاسی کشور را شکل میدادند. همبستگی اجتماعی در درون قبایل قبل از هرچیز بر پیوندهای خونی و تباری استوار بود. به همان نسبت که امکان داشت ایلات بر مبنای ملاحظات خونی و تباری شکل بگیرند، ممکن بود که آنها مبنایی کاملا سیاسی داشته باشند. روسای ایلات در مناطق مختلف، قدرتهای مسلط بودند و همان قدرتی را که شاه در پایتخت اعمال میکرد آنها نیز در درون مناطق تحت سلطه و نفوذ خود اعمال مینمودند. هرچه قدرت رؤسای ایلات و قبایل بیشتر میشد، اعمال قدرت حکومت مرکزی بر آنها کمتر می گردید و به همین دلیل میتوان ادعا کرد که حاکمیت واحدی در کشور وجود نداشت، زیرا قدرت بین کانونهای مختلف، از جمله حکومت مرکزی و ایلات تقسیم شده بود، به گونهای که رؤسای ایلات همچون پادشاهان تشکیلات سیاسی و نظامی خود را داشتند. این وضعیت زمینه را برای شکلگیری کودتای سوم اسفندماه سال 1299 ش فراهم کرد تا با ایجاد دولتی متمرکز و اقتدارگرا در پی نفوذ در پیرامون برآمده و موجبات پیوستگی دولت - ملت را فراهم نماید. بدین صورت پس از انقلاب مشروطه، کودتای اسفند 1299 .ش دومین گام عمده برای ایجاد دولت مدرن و البته اقتدارگرا محسوب میشد. شکلگیری دولت متمرکز و اقتدار گرای پهلوی که خود نخستین حکومت غیر ایلی در ایران بود در تعارض و مغایرت آشکار با ساختار قدرت جامعهی ایلی قرار داشت و هیچ گونه سازگاری با آن نداشت، بنابراین شکلگیری تنش و درگیری میان نظام ایلی و حکومت مرکزی امری اجتناب ناپذیر به نظر میرسید. به همین جهت دولت در صدد سازماندهی نوع جدیدی از موجودیت سیاسی برآمد تا بر اساس آن نظام ایلی و قدرت آن به طور کامل محو گردد، چون تحمل دولتهای کوچک محلی برای یک دولت مدرن و اقتدار گرا پذیرفتنی نبود.
بویراحمدیها از جملهی این جوامع ایلیاتی بودند که با برخورداری از ویژگیها و شرایط مذکور در جنوب غرب ایران و در بخشهای وسیعی از استان مرکزی کوه گیلویه و بویراحمد زندگی میکردند. شرایط اقلیمی و جغرافیایی منطقه و تنوع آب و هوایی آن، سبب شده بود تا اکثریت آنها برخوردار از زندگی نیمه کوچ نشینی باشند. موقعیت کوهستانی و صعب العبور بودن منطقه، وضعیتی متفاوت از دیگر مناطق ایران را برای مردم منطقه رقم زده بود. تسخیر ناپذیر بودن منطقه به لحاظ سوق الجیشی، ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی، فقرو محرومیت شدید مادی و معنوی، تعصبات شدید قبیلهای و طایفهای، باعث جنگهای خونین درون ایلی و برون ایلی و نیز سبب غارتهای داخلی و خارجی مکرر در سراسر دورهی قاجاریه تا ظهور حکومت پهلوی شده بود. به طوری که نارضایتی عمیق در مناطق اطراف را به دنبال داشت. حکومت پهلوی به عنوان حکومتی اقتدارگرا، استقرار و تداوم خود را در مطیع کردن ایلاتی همچون بویراحمدیها میدید زیرا این ایل مناطق وسیعی از جنوب غرب ایران را ناامن کرده بود.
این پژوهش در پی آن است تا به بررسی اجمالی برنامه، سیاستها و اقدامات دولت پهلوی جهت ادغام و آمیختگی ایل بویراحمد به عنوان یکی از قدرتهای محلی و پیرامونی در دولت مرکزی در راستای تحقق ایجاد دولت - ملت بپردازد. همچنین در ادامه واکنش بویراحمدیها در مقابل اقدامات و برنامههای دولت مرکزی و تأثیرات اجتماعی و سیاسی ناشی از برنامههای دولت در میان بویراحمدیها را به عنوان موضوع اصلی مورد بررسی قرار داده است. در کنار این مسئله، ساختار نظام ایلی بویراحمدیها، طوایف و تیرههای تشکیل دهنده ایل، مناسبات درون ایلی و برون ایلی و شیوهی زندگی آنان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. ارائهی راه حل توسعهی مدنی، هدف دیگری است که این پژوهش دنبال کرده است.[۱]
پانويس