پادشاه شمشیربند: جامع الحکایات نسخۀ کتابخانۀ ایندیا آفیس لندن
پادشاه شمشیربند: جامع الحکایات نسخۀ کتابخانۀ ایندیا آفیس لندن | |
---|---|
پدیدآوران | خدیش، پگاه (تصحیح و تحقیق) |
ناشر | خاموش |
مکان نشر | اصفهان |
سال نشر | ۱۴۰۱ |
شابک | 5ـ694235ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
پادشاه شمشیربند: جامع الحکایات نسخۀ کتابخانۀ ایندیا آفیس لندن تصحیح و تحقیق از پگاه خدیش، در مجموعۀ نسخههای خطی کتابخانۀ ایندیا آفیس لندن، نسخهای به شمارۀ 797 و با نام جامعالحکایات وجود دارد که صورت تصحیحشدۀ آن، کتاب حاضر است. کتاب مجموعهای از قصهها و افسانههای فارسی است به نثر ساده و روان که گاه ابیاتی نیز در متن داستانها آمده است.
ساختار
کتاب با پیشگفتار شروع و با فهرست حکایات نسخۀ جامع الحکایات ادامه مییابد، حکایتها بیشترین حجم کتاب را به خود اختصاص داده و در نهایت نمایهها قرار دارند.
گزارش کتاب
در مجموعۀ نسخههای خطی کتابخانۀ ایندیا آفیس لندن، نسخهای به شمارۀ 797 و با نام جامعالحکایات وجود دارد که صورت تصحیحشدۀ آن، کتاب حاضر است. کتاب مجموعهای از قصهها و افسانههای فارسی است به نثر ساده و روان که گاه ابیاتی نیز در متن داستانها آمده است.
نام نویسنده و کاتبان کتاب مشخص نیست. در برگ دوم نسخه، در مقدمهای بسیار کوتاه، نام کتاب جامعالحکایات ذکر شده است. در پایان برخی از حکایتها تاریخ اتمام نگارش آنها آمده است؛ از جمله رجب 1028 قمری (در پایان حکایت دوم) و شعبان 1025 قمری (در پایان حکایت چهارم)؛ از اینرو ظاهراً کتاب در نیمۀ نخست قرن یازدهم هجری کتابت شده است.
این مجموعه هم همچون سایر جامعالحکایاتهایی که تاکنون به چاپ رسیدهاند، شامل داستانها و افسانههایی بیشتر عاشقانه و ماجراجویانه و گاه سحرآمیز و تعلیمی و طنزآمیز است، با همان بنمایههای رایج در این قبیل داستانها. این مجموعه دربرگیرندۀ چهلوچهار حکایت است.
دربارۀ حکایتهای این مجموعه میتوان گفت گرچه به داستانها و حکایتهای بلند اختصاص دارد، در میانۀ کتاب چهار لطیفۀ کوتاه نیز آمده است که در دیگر نمونههای جامعالحکایات دیده نمیشود. حکایت پنجم (خشتزن کازرونی) و حکایت سیونهم (خشتزن و خلیفه) درواقع دو روایت از یک قصه هستند و خط داستانی مشترکی دارند؛ ولی برخی جزئیات آنها با هم متفاوت است. سه حکایت از داستانهای این مجموعه هم ناتمام رها شدهاند: حکایت سوم، حکایت هشتم و حکایت سیوپنجم.
این کتاب نثری یکدست و روان دارد و از صنعتپردازی و آرایههای ادبی نشان چندانی در آن مشاهده نمیشود. زبان در حکایتهای این کتاب ساده و روان و نزدیک به زبان گفتار است. در کل کتاب تنها چند مورد اندک، کلمات دشوار و الفاظ غریب و نامأنوس وجود دارد؛ گاه نیز در برخی حکایتها جملاتی دارای سجعهای ساده دیده میشود؛ نظیر «خداوندا بینایی و توانایی، از حال این بندۀ بیچاره آگاهی»، «از سر خیال محال برخیز و با من درآمیز و خون خود مریز و با من مستیز».
اشعاری که در این نسخه وجود دارد، در بسیاری موارد از شاعران نامدار ایرانی چون فردوسی، انوری، نظامی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ، جامی و ... است؛ بدون اینکه به نام شاعر اشاره شود. تنها شاعری که یک بار نامش در کتاب ذکر شده، سعدی است. ابیاتی نهچندان استوار نیز در کتاب دیده میشود؛ گاه با ایرادهای وزنی و عروضی که گویندۀ آنها معلوم نیست و ممکن است از خود مؤلف یا کاتب یا از اشعار مردمی رایج در آن زمان باشد.
از حکایتهای این کتاب، روایتهایی مکتوب در ادب رسمی و هم روایتهایی شفاهی در سراسر ایران وجود دارد. در پایان یکی از حکایتها (حکایت خشتزن و خلیفه)، به مرجع داستان اشاره شده و گفته شده است که برگرفته از کتاب «فرج بعد از شدت» است.
این نسخه 396 برگ دارد؛ بخش عمدۀ متن اصلی به خط نستعلیق است. کتاب دو پایان دارد. پس از آخرین خط حکایت چهلوسوم (داستان تاجر مصر) نوشته شده: «صورت اختتام یافت کتاب جامعالحکایات 1046، تمام شد». ولی پس از آن داستان دیگری با خط شکستۀ نستعلیق آشفته و با قلمی دیگر به صورت مورب نوشته شده که در پایانش میتوان این عبارت را خواند: «شهر ذیقعده 1055 محرر غلاممحمد».
فهرست حکایات این نسخه بدین ترتیب است: حکایت پادشاه که در تلاش مرد بیغم سعی کرد، حکایت شاهزاده که در حیات پدر سفر اختیار کرد، حکایت مردی منعم از شهر حلب، حکایت حجاجبنیوسف ثقفی، حکایت خشتزن شهر کازرون، حکایت ملک فارس، حکایت عزیز و زن، حکایت بازرگانی که در کاروانسرای نیشابور فرود آمده بود، حکایت هارونالرشید و جوان سگپرست، حکایت شیخ صنعان، حکایت چهار مرد، حکایت پادشاه دلیر و محمول بر سه قصه، حکایت پادشاه بلاد مغرب و سه پسر او، حکایت بهرام گور و کنیزک، حکایت پادشاه ولایت ختا، حکایت دختر شاه کشمیر و شاهزادۀ قنوج، حکایت رضوانشاه و پری، حکایت مرد مطرب و زن، حکایت ابوبکر ربابی، حکایت پادشاه و دختر سپهسالار، حکایت مرد بنا و زن مستوره، حکایت خالد جوهری و پسرش منصور و یوسف حجام، حکایت آن پادشاه که زن پریزاد خواست و مار سیاه و سفید و ... .[۱]
پانويس