سیاستورزی در ایران عصر صفوی (قدرت، دیانت، بلاغت)
سیاستورزی در ایران عصر صفوی (قدرت، دیانت، بلاغت) | |
---|---|
پدیدآوران | میچل، کالین (نویسنده) افشار، حسن (مترجم) |
ناشر | انتشارات فرهنگ جاوید |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۷ش |
شابک | 978-600-8209-10-2 |
کد کنگره | |
سیاستورزی در ایران عصر صفوی (قدرت، دیانت، بلاغت) تألیف کالین میچل، مترجم حسن افشار؛ مرکزیت تشیع دوازده امامی در طرح توسعهی شاهنشاهی صفوی قابل انکار نیست، اما انبوهی از عوامل مهم دینی و قومی و سیاسی نیز در سدهی شانزدهم ایفای نقش میکردند. اصلا پیش فرض کتاب حاضر همین است که مدعیات ایدئولوژیکی صفویه در قرن شانزدهم بازتاب همین تنوع بی سابقه بود و این که همین نرمش پذیری آنها امکان گذارشان از قالب نهضت عرفانی محلی به سطح یک شاهنشاهی سیاسی و ظهورشان به عنوان دولت اسلامی پیشامدرن بالنده را فراهم آورد.
ساختار
کتاب در چهار فصل به نگارش درآمده است که عناوین فصلهای کتاب از این قرار است.
- شاهنشاهی آخرالزمان
- جهان شناسیهای ناهمساز
- توبهی دوم
- بازگشت پادشاه
گزارش کتاب
اگر پیدایش شاهنشاهی نیرومند صفوی از سال 907-906/1501-1500 را عموما نقطهی عطفی در تاریخ ایران به شمار میآورند جای شگفتی ندارد، به ویژه با توجه به این که یکی از بسترهای تاریخی پویاتر آن این باور بوده است که ایران در خلال دورههای پیاپی سلطهی اعراب و ترکان و مغولان توانسته هویت فرهنگی خود را حفظ کند. خاندان صفویه، که به رغم ابهام در خاستگاه قومیاش، «ایرانی» به شمار میرود، تشیع دوازده امامی را مذهب رسمی کشور اعلام کرد و بی شک شبهه شالودهای برای قشر فعال و ریشه دار فقیهان و متکلمان شیعه پدید آورد، که بیش تر در چارچوب شرعی که نخست در جهان عرب شکل گرفته بود کار میکرد. توضیح قانع کننده تری برای فهم علت دوام هویت «ایرانی» احتمالا تنوع چشمگیری است که فرهنگ ایرانی تا دورهی صفوی پیدا کرده بود. از هزارهی دوم پیش از میلاد که کوچ گستردهی اقوام هندوآریایی آغاز شده بود، فلات ایران در مقیاس گستردهای به صحنهی آمیزش فرهنگی مبدل شد. نفوذ اسلام در سدهی هفتم میلادی و سپس چیرگی فرهنگ عربی - اسلامی در قرون هشتم تا یازدهم صرفا بعد دیگری به سنت تلفیقی دیرینه در منطقه افزود. از آن جا که نفوذ فراوان یونانی و بیزانسی نیز در کار بود، کسانی این فرضیه را پیش نهادهاند که اسلام گرایشهای شاه دوستانه و یکتاپرستانهی اواخر دوران باستان را در یک مرز فرهنگی «ایرانی - مدیترانه ای» به عقد یکدیگر درآورد. با کوچ ترکان از ناحیهی استپ پس از سدهی دهم و ورود طوفانی مغولان در سدهی سیزدهم، «ایران بزرگ» - آذربایجان، عراق، فلات ایران، خراسان، و ماوراء النهر- به عنوان پارهای از جهان اسلام ظاهر شد که از تکثر مذهبی و فرهگی بی همتایی برخوردار بود. این تکثر - یا دست کم تصور آن- در آغاز عصر تجدد با چالش بزرگی روبه رو شد. در سدهی نوزدهم، جریان هایی در تاریخنگاری ناسیونالیستی پدید آمدند که آشکارا زبان به ستایش از شکوهمندی ایران پیش از اسلام گشودند و تمدن اعراب مسلمان را متهم به بی مایگی و واپس ماندگی کردند. این برنامهی پرشور متولیان فرهنگی با بازخوانی و ترویج متون «ایران ستا» دامنهی بیش تری یافت. روشن فکران و ادیبان عصر قاجار روایتی بی زمان دربارهی «وطن» و «حب وطن» ساختند. اما ناگفته نماند که این گرایش تا حدودی هم واکنش در برابر مطامع توسعه طلبانهی امپراتوریهای عثمانی و روس و بریتانیا بود. اگر این ملیون ایرانی بی هیچ دل نگرانی در بادکنک تاریخ پرشکوه ایران پیش از اسلام می دمیدند، درتلاش کناره جویی از فرهنگ عرب و دین اسلام سراسیمه عمل میکردند.
مفهوم «ایرانیت» در دورهی پهلوی بیش از پیش تقویت و ترویج شد و محمدرضا شاه همهی تلاش خود را کرد تا حکومتش را به نیاکان «آریایی» اش وصل کند. برای آن عناصری از جامعهی ایرانی جدید که ناسازگار با این دستور کار فرهنگی به نظر می رسیدند فکری نشد، سال 58 ایران به حکومت روحانیان گرایش یافت و بحث دوران پرشکوه پیش از اسلام، دست کم برای مقامات روحانی جدید، بی وجه شد. آیتالله خمینی روزگار پادشاهیهای اساطیری و تاریخی ایران باستان را «زمان جاهلیت» نامید. به علاوه، خلفا و سلاطینی هم که پس از نزول وحی به پیامبر اسلام در قرن هفتم حکومت کرده بودند آشکارا مخالف با تشیع دوازده امامی بودند. جامعهی اسلامی را فقط امامی میتوانست رهبری کند که نسلش به علی(ع) و از طریق او به خود پیامبر می رسید. دور از انتظار نبود که گرایشهای فرهنگی پدید آمده در دورههای قاجار و پهلوی به سمت و سوی دیگری هدایت شود. پادشاهان و پهلوانان که بر تارک تاریخ و اساطیر ایران باستان می درخشیدند، در یک دگردیسی «تاریخ انبیاء» از نگاه اسلام و یهود، جای خود را به انبیای آدم و موسی و سلیمان و عیسی و محمد(ص) دادند. دین زرتشتی ایران باستان که در دولت پهلوی کمابیش عزیز حکومت شده بود، همچنین جامعهی بهایی، پس از سال 58 به حاشیه رانده شدند. سران جمهوری اسلامی درصدد بودند حتی اعیاد ایرانی پیش از اسلام را که از روزگار هخامنشیان گرفته میشد برچینند و مردم را به سمت بزرگداشت رویدادهای تاریخ اسلام سوق دهند. اما این گذارها و چرخشها تأثیر اندکی در مطالعهی تاریخ دورهی صفویه نداشته است. نوشتار حاضر مدعی است دولت صفوی برای خاندانش مشروعیتی پدید آورد که در چند لایه عمل میکرد و این لایهها، به نوبهی خود، سرشت ترکیبی و چند وجهی شرق جهان اسلام در سدههای میانه را بازتاب میدهد. شاهان صفوی در ساخت ایدئولوژی دودمان خود توانستند، به گونهای که هیچ یک از سلسلههای بعدی ایران نتوانستند یا نخواستند، از مجموعهی فوق العاده متنوعی از هویتهای سیاسی، فرهنگی، و مذهبی بهره برداری کنند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران