آئینه حسن: خاطراتی از ویژگیهای ممتاز امام خمینی(س)
آئینه حسن: خاطراتی از ویژگیهای ممتاز امام خمینی(س) | |
---|---|
پدیدآوران | میرشکاری، اصغر (به کوشش) بصیرتمنش، حمید (به کوشش) |
ناشر | مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، واحد خاطرات |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1379 |
موضوع | خمینی، روحالله، رهبرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، ۱۲۷۹ -۱۳۶۸ – دوستان و آشنایان --خاطرات پیامها و سخنرانیها |
کد کنگره | ۱۵۷۶DSR/م۹آ۹ ۱ |
آئینه حسن: خاطراتی از ویژگیهای ممتاز امام خمینی(س)، خاطرایت در امور فردی و اجتماعی به کوشش اصغر میرشکاری و حمید بصیرتمنش
این مجموعه بیان گوشههایی از سیره و رفتار حضرت امام خمینی است که به نقل از اقوام و نزدیکان، شاگردان و یاران آن حضرت پیرامون زهد و قناعت، ساده زیستی، زی طلبگی، مردمی بودن در زندگی و پرهیز از تجمل و تشریفات، ثروتاندوزی، رفاهطلبی، تجلیل و تبلیغات شخصی، اسراف و نیز صرفهجویی و تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیتالمال میباشد که گاهی یک موضوع واحد از زبان افراد گوناگون نقل شده است که نحوه تنظیم خاطرات بر اساس ترتیب الفبایی نام گویندگان و راویان میباشد.
کتاب در دو بخش تهیه شده که بخش اول مربوط میشود به گزیده بیانات و مکتوبات حضرت امام و بخش دوم خاطراتی است که از زبان اشخاص متعدد نقل شده است.
در این مجموعه، خاطراتی از قول نزدیکان امام خمینی(ره) درباره فضایل اخلاقی ایشان به طبع رسیده است. خاطرات گردآمده در کتاب با مضامینی از این قبیل بازگو شده است: زهد و قناعت، ساده زیستی، مردمی بودن، پرهیز از تجمل و تشریفات، صرفه جویی، تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیت المال. کتاب با گزیدهای از رهنمودها و توصیههای امام(ره) آغاز میشود و با فهرست منابع و ماخذ، اسامی، اشخاص و فهرست موضوعی به پایان میرسد .
خاطرات آیتالله صادق احسانبخش
در روزگاری که در حوزه علمیه خیلیها به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند، معمولا معلمین و مدرسین و مراجع با آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خوًاستند به طرف مرجعیت بروند سعی میکردند یک تقسیمیه (شهریه) بدهند. اما امام با آن روح بزرگ در این فکر بود که سرمایه علمی طلاب افزایش یابد. من که 8 سال پیش ایشان درس خواندم ولی 8 قران از ایشان ندیدم، نه من بلکه شاید شاگردان خاص ایشان هم ندیدند.
زندگی خود ایشان هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره مقتصدانه بوده است. مثلاً امکان دارد بنده موقع گرفتن وضو خیلی به این فکر نباشم که شیر آب را ببندم، ولی اگر امام میخواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان میدادند نصف آن مورد استفاده قرار میگرفت، کسی حق نداشت نصف دیگر را دور بریزد. باید از آن استفاده میکردند. این خط مشی علامت یک تمرینی است که از اول نوجوانی داشتند.
سالی که حضرت امام، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستانها در حیاط بیرونی می نشستند و ما صبحها در درس امام کسب فیض میکردیم و شبها هم در حیاط بیرونی، سؤالات درسی را می پرسیدیم.آن حیاط خیلی کوچک بود و هر چه به امام اصرار شد که اجازه بدهید در حیاط منزل، کولر بگذاریم، ایشان مخالفت میفرمودند. باید عرض کنم که در حیاط منزل امام، در آن موقع یک پنکه سقفی کهنه وجود داشت که به زحمت می چرخید و ایشان آن سال را با هوای گرم نجف و بدون کولر گذراندند.
خانم خدیجه ثقفی(همسر امام)
وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی، چهار دست ظرف غذاخوری. به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند. آقا هم از کربلا به منزل محقر و اجارهای خودشان وارد شدند و در آنجا نزدیک چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانهای به اندازه یک تشک داشت و ما مجبور بودیم موقع کشیدن غذا، دیگ را بگذاریم در حیاط. دو تا اتاق پایین داشت و دو تا اتاق هم بالا که یکی از آنها قابل استفاده نبود. یکی از اتاقها را برای آقا فرش کردیم و خانه پهلویی را هم برای بیرونی آقا اجاره کردند. به هر حال خانه کوچک و قدیمی بود.
آقای احمد زرگر
صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند، به خصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند سراسیمه خدمت ایشان رسیدم، دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب را باز کردند، فقط یک زیر پیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چسلیت(نوعی چسب که در پزشکی استفاده میشود) عوض کردند. ما آن را در آوردیم، من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه، موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه میتوان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف، کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور میخواست زمستان سال 67 را بفهمد. آن مردمی را که حالا نفت ندارند، چه میکشند.
آیتالله سید محمد صادق لواسانی
امام به آنچه داشتند قانع بودند و به مال دیگران چشمداشتی نداشته و به درآمد مختصری که از املاک موروثی به دست می آمد، قناعت میکردند.ایشان در یکی از محلات قدیمی و دور افتاده قم، در منزلی با کمترین اجاره زندگی میکردند، ولی در همین حال از کمک به محرومان غافل نبودند.
پروفسور مونتی (فرانسوی)
بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد. امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی میکرد که دو اتاق بیشتر نداشت. یکی از اتاق ها، اتاق خواب و دیگری اتاق کار و ملاقاتهای ایشان بود. در زندگی ایشان فرشها و اشیاء گرانبهایی دیده نمیشد، غذای ایشان هم بسیار ساده یعنی مقداری شیر و برنج بود. چادری هم که در آن نماز میخواندند بسیار ساده بود.
آیتالله سید عباس مهری
یک بار وقتی که در نجف به ملاقات امام رفتم، عرض کردم که با امام کار دارم. گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی (قرهی) رفت و به ایشان خبر داد و امام فرمودند: بگو بیایید پایین. هوا گرم بود، رفتم دیدم امام در وسط حیاط نشستهاند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمال دارند و عرق صورتشان را پاک میکنند. گفتم آقا شما اینجا نشسته اید و میخواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: فلانی از شما توقع نداشتم اینطوری بگویید.[۱]
پانویس
- ↑ ر.ک: بینام، ص102-103
منابع مقاله
بینام، طوبی اندیشه (سطح یک)، سیر مطالعاتی اندیشههای حضرت امام خمینی(ره)، بنیاد تبیین اندیشههای امام خمینی(ره) در دانشگاهها