ابوالغازی بهادرخان

از ویکی‌نور
ابوالغازی بهادرخان، فرزند عرب محمدخان
NUR00000.jpg
نام کاملابوالغازی بهادرخان، فرزند عرب محمدخان؛
نام‌های دیگرابوالغازی بهادرخان، فرزند عرب محمدخان بن حاج محمدخان یا حاجم خان؛
تخلصابوالغازی بهادرخان؛
نسبشیبانی، عربشاهی، ازبک؛
نام پدرعرب محمدخان بن حاج محمدخان یا حاجم خان؛
ولادت1014ق؛
محل تولداورگنج؛، ترکمنستان کنونی؛
محل زندگیایران، ترکمنستان، ازبکستان؛
رحلت1074 ق؛
مدفنخیوه (محل وفات)؛
طول عمر60؛
فرزندانابوالمظفر انوشه محمد؛
خویشاوندانحبش سلطان، ایلبارْس، اسفندیارخان؛
دیناسلام؛
مذهب‌ اهل‌سنت؛
پیشهتاریخ‌نگار، از فرمانروایان خاندان شیبانی ازبک در خوارزم؛
منصباز فرمانروایان خاندان شیبانی ازبک در خوارزم؛
اطلاعات علمی
درجه علمیتاریخ‌نگار؛
مشایخ
معاصرینامامقلی خان، شاه عباس، ایشیم‌خان، تُرسون‌خان، شاه‌صفی؛
برخی آثار1- شجرۀ ترک؛

اَبوالغازیْ بَهادُرْخان، فرزند عرب محمدخان بن حاج محمدخان یا حاجم خان (۱۰۱۴- رمضان ۱۰۷۴ ق / ۱۶۰۵- مارس ۱۶۶۴ م)، تاریخ‌نگار و از فرمانروایان خاندان شیبانی ازبک در خوارزم.

زادگاه، وفات، نسب

یگانه نوشتۀ معتبر دربارۀ زندگی ابوالغازی، کتاب شجرۀ ترک اثر خود اوست. در اورگنج زاده شد و در خیوه درگذشت. پدرش پیروزی بر قزاق‌های مهاجم روس در اورگنج را که ۴۰ روز پس از تولد او روی داد، به فال نیک گرفته، فرزند را ابوالغازی نام نهاد. ابوالغازی که از جانب پدر از نوادگان یادگار خان ازبک است و مادرش مهربانو نیز از وابستگان همین خاندان است، در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و تا ۱۶ سالگی همراه پدر در اورگنج زندگی کرد.

کودکی و نوجوانی

با تغییر بستر آمودریا، اورگنج اهمیت خود را از دست داد، بدین سبب عرب محمدخان پایتخت خود را به خیوه منتقل ساخته، ادارۀ اورگنج را به ابوالغازی و پسر دیگرش حبش سلطان سپرد. دیری نگذشت که حبش به اتفاق برادر دیگرش ایلبارْس بر پدر شورید.

ابوالغازی همراه پدر و برادر بزرگش اسفندیارخان با برادران شورشی به جنگ برخاست، اما کاری از پیش نبرد. ایلبارس پدر را اسیر و کور کرد.

پناه بردن به دولت صفوی

ابوالغازی نزد امامقلی خان حاکم سمرقند که تابع دولت صفوی بود، رفت. اسفندیار خان نیز به ایران پناهنده شد و به استراباد رفت و در اثنای لشکرکشی شاه عباس به قندهار به حضور او رسید و همچون نیای خود حاج محمدخان که در ایام استیلای ازبکان به صفویان پناه برده و از یاری آنان برخوردار شده بود، او نیز با احترام پذیرفته شد. اسفندیار به دستور شاه‌عباس و به یاری «سرخیلان صاین خانی» و لشکر استراباد بر برادران چیره شد.


حکومت اورگنج

اسفندیار، خیوه، هزار اسب و کاث را تصرف کرد و به مقام خانی رسید و حکومت اورگنج را به ابوالغازی واگذارد. اسفندیار که با یاری قبایل ترکمن استراباد به حکومت رسیده بود، ناگزیر از آنان جانبداری کرده، با ازبکان مخالفت می‌کرد، حتی درصدد قتل آنان نیز برآمد. ازبکان نیز برای حفظ موجودیت خود به ابوالغازی روی آورده، او را به جنگ با برادر تحریک کردند. در این نبرد ابوالغازی شکست خورد و به ایشیم‌خان والی ترکستان پناهنده شد و پس از اقامتی کوتاه در آنجا نزد تُرسون‌خان به تاشکند رفت و ۲ سال در آنجا ماند.


تبعید به اصفهان

ابوالغازی پس از کشته شدن ترسون به بخارا رفت، اندکی به خیوه آمد و مجدداً با برادر به جنگ پرداخت، اما این‌بار نیز ناکام ماند و اسیر شد. اسفندیار او را به ایران نزد حاکم ابیورد تبعید کرد. والی ابیورد نیز او را نزد شاه‌صفی که تازه به سلطنت رسیده و در همدان بود، گسیل داشت.

شاه او را با احترام پذیرفته، به اصفهان فرستاد و برایش مقرری سالانه تعیین کرد.

ابوالغازی، ۱۰ سال در اصفهان اقامت گزید، پس از آن با استفاده از فرصت و تطمیع محافظانش، از اصفهان گریخت و مدت ۲ سال نزد ترکمن‌های منطقۀ کوهستانی ابوالخان (بالخان) به سر برد.


دوران خانی

آنگاه نزد ترکمن‌های منقشلاق و سپس قَلماق رفت و با یاری آنان در ۱۰۵۲ ق / ۱۶۴۲ م به زادگاهش اورگنج بازگشت. ۶ ماه پس از بازگشت ابوالغازی، برادرش اسفندیارخان درگذشت و مدتی بعد (۱۰۵۴ ق) او به خانی برگزیده شد.

در دوران ۲۰ سالۀ حکومتش بر خوارزم که با جنگ با قبایل ترکمن سپری شد، با دول همسایه از جمله روسیۀ تزاری و ایران روابط دوستانه داشت و موفق شد قبایل گونه‌گون ترکمن را تحت اطاعت خود درآورد. ابوالغازی که با یاری دولت صفوی به حکومت رسیده و از برکشیدگان آن دولت بود، در تمام مدت فرمانروایی مناسبات دوستانۀ خود با ایران را حفظ کرد. اگرچه این روابط گاه‌گاهی با مزاحمت‌های گماشتگان صفوی سست می‌شد، ولی ابوالغازی همواره از حمایت فرمانروایان صفوی برخوردار بود. وی در اواخر عمر به سبب کهن‌سالی از حکومت کناره‌گیری کرد و ادارۀ امور را به فرزندش ابوالمظفر انوشه محمد سپرد و خود به نوشتن کتابش پرداخت.


داشتن هنرهای سه‌گانه

ابوالغازی به زبان‌های فارسی و عربی تسلط داشت و آشنایی با مثنویات و قصاید و غزلیات و داشتن هنرهای سه‌گانه: استعداد نظامی، فهم و درک ادبیات و آگاهی از تاریخ ایران و توران و مغول را، موهبتی خداداد در خود می‌دانست و به آن‌ها می‌بالید.


آثار

از ابوالغازی بهادرخان دو اثر به جا مانده است که از منابع مهم تاریخ خوارزم و قبایل ترکمن به‌شمار می‌روند:

1.شجرۀ تراکمه،

در انساب ترکمن‌ها به زبان ترکی جغتایی. وی این کتاب را با اقتباس از جوامع التواریخ و با مقابلۀ ۲۰ «اوغوزنامه» که در دست داشت. در ۱۰۷۰ ق / ۱۶۶۰ م تألیف کرد.

ابوالغازی در این کتاب که به درخواست بزرگان ازبک نوشته شده، روایات و داستان‌های مربوط به ترکمن‌ها را گرد آورده است. از این کتاب تاکنون نسخ معدودی شناخته شده که قدیم‌ترین آن‌ها در کتابخانۀ تاشکند موجود است. تومانسکی در ۱۸۹۲ م آن را به روسی ترجمه و در عشق‌آباد منتشر کرد. همچنین چاپ عکسی متن اصلی آن در ۱۹۳۷ م از سوی انجمن زبان ترک انتشار یافت. در این اثر، اطلاعات مفیدی دربارۀ توغلوق (تغلق)های هند و نیز ترکمنهای خراسان که در جامع التواریخ نیامده است، وجود دارد.

2.شجرۀ ترک،

در تاریخ خاندان شیبان ازبک و بیان انساب این خانواده، به‌ویژه از نیمۀ دوم سدۀ ۹ تا نیمۀ دوم سدۀ ۱۰ ق، به زبان ترکی جغتایی. ابوالغازی در سبب تألیف کتاب چنین گوید: فرزندان چنگیز، هرجا که فرمان راندند، مورخانی داشتند آشنا به زبان‌های فارسی و ترکی که تاریخ آنان را نوشته‌اند. من نیز خواستم که تاریخ خاندان خویش را تدوین کنم؛ اما در تمام خوارزم کسی را نیافتم که این مهم را انجام دهد و اگرچه هیچ پادشاه تاریخ خود را ننوشته است، من خود به این کار پرداختم و آن را شجرۀ ترک نام نهادم.

ابوالغازی پس از کناره‌گیری از حکومت، نوشتن کتاب را در ۱۰۷۴ ق آغاز کرد، اما نتوانست آن را به انجام برساند و با مرگ وی کتاب ناتمام ماند و و صفحات پایانی آن توسط پسرش انوشه نویسانده شد و در ۱۰۷۶ ق به اتمام رسید.

کتاب شامل ۹ باب است: باب اول از آدم (ع) تا مغول و باب‌های ۲- ۸ از حکومت چنگیز و فرزندان او در ایران و قپچاق و ماوراءالنهر و شبه‌جزیرۀ کریمه بحث می‌کند. باب نهم که بخش اصلی کتاب است، در تاریخ خاندان شیبان می‌باشد. باب‌های هشتگانه با استفاده از تاریخ خواجه ‌رشیدالدین و ظفرنامۀ شرف‌الدین علی یزدی و «چنگیزنامه» نوشته شده است. مؤلف باب نهم را با یاری جستن از حافظۀ خود به رشتۀ تحریر درآورده است. در این‌باره گوید: از آدم (ع) تا جوجی را با استفاده از بعضی کتاب‌ها نوشتم؛ لیکن از شیبان خان تا زمان خود را به هیچ کتاب مراجعه نکردم و آنچه را به یاد داشتم، نوشتم. از این‌رو برخی از رویدادها کوتاه شده است. طوغان معتقد است نسخه‌ای از جامع التواریخ که ابوالغازی از آن بهره برده، نسخه‌ای کامل بوده است و نیز مؤلف در بخش انساب احتمالاً از مُعز الانساب خواجه رشیدالدین استفاده کرده است.

این اثر، نخستین‌بار در ۱۷۱۷ م توسط اشترالنبرگ یکی از اسیران سوئدی نبرد پولتاوا، در شهر توبول پیدا شد و اسیری دیگر به نام شنستروم آن را در ۱۷۲۰ م به آلمانی ترجمه کرد. بعدها مسرشمیداصل و ترجمۀ آن را به گوتینگنآورد. بارن آن را به فرانسوی ترجمه کرد و با نام «تاریخ انساب تاتار» با حواشی بنتینک در ۲ مجلد در ۱۷۲۶ م در لاهه انتشار یافت. در ۱۷۸۰ م تردیاکوفسکی آن را به روسی ترجمه کرد. همچنین اصل ترکی آن در ۱۸۲۴ م در کازان تحت سرپرستی فرن و با مقدمۀ لاتینی وی، توسط ابراهیم خلیف انتشار یافت. همچنین این اثر نخست توسط احمد وفیق پاشا و سپس از سوی رضانور به ترکی استانبولی ترجمه و انتشار یافت. چاپ انتقادی آن، توسط دمزون با حواشی بسیار دقیق که با بهره‌گیری از مآخذی مانند جامع التواریخ، روضة الصفا، تاریخ جنابی، حبیب السیر، ظفرنامه، تاریخ رشیدی و ... تدوین شده، به فرانسوی ترجمه و با متن ترکی آن در یک مجلد در ۱۸۷۱ م در پترزبورگ چاپ شده است[۱]. ‌

پانویس

  1. دیانت، علی‌اکبر، ‌ج6، ص92-90

منابع مقاله

دیانت، علی‌اکبر، دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.

وابسته‌ها